علیرغم پایان بندی پرفراز و نشیب «بازی تاج و تخت» و گلایههای فراوان از آن، باید گفت که بله این سریال به طور حتم ارزش دوباره دیدن را دارد. پایان بندی یک سریال مهم است، اما سیر داستان است که در اولویت قرار دارد؛ و «بازی تاج و تخت» سیر داستانی گستردهای دارد.
سریال فانتزی «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) سرویس اِچبیاو، از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹ تلویزیون را به قبضهی خود درآورده بود. «بازی تاج و تخت» که بر اساس مجموعه کتاب «نغمه یخ و آتش» (A Song of Ice and Fire) اثر جورج آر. آر. مارتین نوشته شده بود (مجموعهای که نگارش آن هنوز ادامه دارد)، مورد تحسین هم منتقدان و هم تماشاگران در سرتاسر دنیا قرار گرفت. در زمان پخش اولین فصل سریال، هر قسمت به طور متوسط ۲/۵ میلیون بیننده داشت. تا زمان پخش قسمت پایانی سریال، متوسط تعداد بینندگان هر قسمت از تمامی پلتفرمها به ۱۱/۹ میلیون نفر رسید.
به گزارش روزیاتو، اما با وجود این آمار و ارقام تحسین برانگیز، با جلوتر رفتن داستان، «بازی تاج و تخت» با افت کیفی واضحی مواجه شد. فصل پایانی «بازی تاج و تخت» بسیاری از طرفداران این سریال را خشمگین و مأیوس کرد و قسمت پایانی آن را یکی از بحث برانگیزترین پایان بندیهای تاریخ سریالهای تلویزیونی میدانند، چرا که دو دستگی بزرگی میان طرفداران این سریال به وجود آورد. بعد از آن برای بسیاری از طرفداران «بازی تاج و تخت» این سؤال مطرح شد که آیا تماشای دوبارهی ۸ فصل این سریال ارزش صرف وقت و انرژی را دارد، وقتی از ناامیدیای که انتظارتان را میکشد باخبرید؟
«بازی تاج و تخت» در ۴ فصل ابتدایی خود که تبعیت زیادی از ۳ کتاب اول مارتین داشت، از کیفیت بالایی برخوردار بود. با این حال، از فصل پنجم همه چیز رو به افول رفت. سریال از منبع اصلی فاصله گرفت، سرعت روایت را بیشتر و شخصیتهای اصلی را حذف کرد.
شخصیتها گویی یکباره از جایی به جایی دیگر سفر میکردند، در حالی که تا پیش از آن، چندین اپیزود طول میکشید تا شخصیتها به مقصد خود برسند. علاوه بر این، «بازی تاج و تخت» از نظر غیر قابل پیش بینی بودن قابل پیش بینی شد، چرا که مخاطبان از زمانی دیگر انتظار وقوع مرگها و اتفاقات شوکه کننده را داشتند. در حالی که تا پیش از آن، غیر قابل پیش بینی بودن یکی از خصوصیات بارز این سریال بود.
در فصل هشتم «بازی تاج و تخت» یعنی آخرین فصل بود که همه چیز به طور کامل از هم فروپاشید. در این مرحله، سریال به طور کامل از اثر مارتین دور شده بود و دیگر هیچ تبعیتی از آن نداشت. اِچبیاو تعداد قسمتهای سریال را از میزان معمول که ۱۰ قسمت بود به ۶ قسمت کاهش داد. از ابتدا به نظر نمیرسید این تعداد قسمت زمان کافیای برای به نتیجه رساندن داستان باشد؛ و همینگونه هم شد. شخصیت پردازیها (و مرگ ها) و نقاط عطف داستان به طرز غیرضروری شتاب زده بودند، به ویژه در خصوص وایت واکرها.
در اولین سکانس «بازی تاج و تخت» هیچ شخصیت اصلیای وجود نداشت و سریال با وایت واکرها آغاز شد. از آن زمان، طرفداران «بازی تاج و تخت» منتظر حملهی وایت واکرها به دنیای خیالی وستروس بودند. وقتی وایت واکرها از دیوار یخی عبور کردند، سریال به قسمت پایانی فصل هفتم رسیده بود. بعد از آن ۶ قسمت دیگر برای به تصویر کشیدن حملهی وایت واکرها باقی ماند، اما سریال حملهی آنها را کوتاه کرد و آن را به تنها ۳ قسمت خلاصه کرد.
وایت واکرهای به ظاهر شکست ناپذیر حتی موفق به فتح «شمال» نشدند. نبرد آنها تنها یک قسمت به طول انجامید که مملوء از سکانسهای تاریک و مرگهای پیش بینی شده بود. اینکه جان اسنو و نایت کینگ با یکدیگر وارد مبارزهی رو در رو نشدند، بسیاری از طرفداران «بازی تاج و تخت» را مأیوس کرد.
طرفداران «بازی تاج و تخت» امیدوار بودند که سریال در چند اپیزود پایانی دوباره روی پای خود بایستد، اما این اتفاق رخ نداد. از فصل اول، دنریس تارگرین (امیلیا کلارک) یکی از اخلاق مدارترین شخصیتهای داستان به تصویر کشیده شد، قهرمانی برای مردم عادی. اما در عرض تنها ۲ اپیزود، سریال او را به یک مجنون تشنه به خون تبدیل کرد.
سیر افول دنریس با تبدیل شدن از قهرمان به یک شخصیت شرور میتوانست به طرز زیبایی تراژیک و حتی منطقی باشد اگر سریال آن را به درستی به تصویر میکشید. اما نویسندهها در پرداخت آن عجله کردند و یکی از بهترین شخصیتهای سریال را در چشم برهم زدنی از میان بردند.
اما مشکلات به همینجا ختم نشد. پایان بندی سریال برعهدهی تیریون لنیستر (پیتر دینکلیج) گذاشته شد که حرف هایش همیشه گویی بار سنگینی داشتند، حتی زمانی که در زندان در غل و زنجیر بود. برن استارک (ایزاک همپستد رایت) پادشاه شد، با اینکه کمترین نقش را در داستان داشت؛ و از همه بدتر اینکه با شخصیت مرد اصلی داستان، جان اسنو (کیت هرینگتون) مانند یک نقش کوچک و فرعی رفتار شد که هیچ ارتباطی با پیشینهی حماسی او نداشت، پیشینهای که یکی از رازگشاییها و چرخشهای داستانی اصلی سریال بود.
علیرغم پایان بندی پرفراز و نشیب «بازی تاج و تخت» و گلایههای فراوان از آن، باید گفت که بله این سریال به طور حتم ارزش دوباره دیدن را دارد. پایان بندی یک سریال مهم است، اما سیر داستان است که در اولویت قرار دارد؛ و «بازی تاج و تخت» سیر داستانی گستردهای دارد. سریال در بخش عمدهی خود خط داستانی و شخصیت هایش را با مهارت در دنیای خیالی و گستردهی خود پیش میبرد، آنها را به تدریج در هم میآمیزد و تبدیل به یک داستان حماسی و منسجم میکند.
«بازی تاج و تخت» رویکردی جدی نسبت به منبع فانتزی خود در پیش میگیرد و گهگاه بیشتر به یک درام سیاسی یا خانوادگی میماند. این سریال به شکلی درخشان عناصر فانتزی کلاسیک را با یک بستر واقع گرایانه ترکیب میکند، امری که جادوی درون دنیای مارتین را به نحوی باورپذیر میکند. اژدهایان، افسون ها، زامبیها و وایت واکرها؛ «بازی تاج و تخت» کاری میکند که همهی اینها واقعی به نظر برسند. به علاوه، این سریال، امکانات زندگی بخشی به این عناصر را داشت، از بودجه گرفته تا جلوههای ویژه تصویری و تیمهای چهره پردازی.
مناظر خیره کننده، سکانسهای نبرد حیرت انگیز، طراحی لباس نکته سنجانه و بازیهای درخشان گروه پرتعداد بازیگران «بازی تاج و تخت» هم به باورپذیری سریال کمک کرد. برخلاف دیگر سریالها و فیلمهای فانتزی، «بازی تاج و تخت» به طور حتم اثری ویژهی بزرگسالان است. صحنههای خشن و جنسی، ناسزاگویی و مشکلات خانوادگی؛ این سریال همهی آنها را دارد؛ و در نهایت اینکه در تماشای دوباره هم به همان اندازهی بار اول از این سریال لذت خواهید برد.