استالین، نویسندگان را تحسین میکرد. او در کنگرهی نویسندگان شوروی در سال ۱۹۳۴ گفت: برای ساختن سوسیالیسم به مهندسین عمران نیاز داریم. اما این کشور به مهندسین روح انسان، یا همان نویسندهها نیز محتاج است. او تلاش میکرد که اعضای خانوادهاش هم درست به اندازهی خودش کتابخوانهای خوبی باشند. مثلاً به پسرخواندهاش یک نسخه از رابینسون کروزوئه را هدیه داد. روی آن نوشته بود: آرزو میکنم وقتی بزرگ شدی به بلشویکی نترس، استوار و آگاه تبدیل شوی.
ژوزف استالین، سیاستمدار کمونیست و کسی که مسئول اصلی قتل عام میلیونها نفر در سراسر اتحاد جماهیر شوروی بود، یک روی پنهان هم دارد! کتابخانهی استالین، با چیزی حدود ۲۰۰۰۰ جلد کتاب، همان روی پنهان این دیکتاتور است. فکر میکنید که بررسی کتابهای موجود در این کتابخانه، بتواند جنبههای دیگری از زندگی استالین را برملا کند؟ در مقالهی پیش رو، آملیا جنتلمن، نویسندهی گاردین، به بررسی این موضوع پرداخته است.
به گزارش صدانت، آنچنان که از شواهد برمیآید، ژوزف استالین یک کتابخوان مشتاق و پیگیر بوده است. او برای خود یک سهمیهی مطالعهی روزانه هم تعیین کرده بود! نقل است که او روزی بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ صفحه کتاب میخوانده است. مرگ استالین در سال ۱۹۵۳ میلادی، براثر سکتهی قلبی هم در کتابخانهاش اتفاق افتاد. کتابخانهی استالین مملو از کتابهایی بود که مطالعه و به دقت، حاشیهنویسی شده بودند.
استالین در حین مطالعه، با مدادهایی قرمز، آبی و سبز رنگ در حاشیهی کتابهایش یادداشت مینوشت. حتی زیر قسمتهایی از کتاب که به نظرش جالب آمده بودند، خط میکشید و نکات مهم را شمارهگذاری میکرد. گاهی هم که پریشانخاطر (!) بود به نوشتن جملاتی مثل «بله! بله!»، «موافقم»، «مزخرف است»، «آشغال»، «بدیهی است» و «بیهوده» اکتفا مینمود. البته، هرگاه که به اشتباهات دستوری و یا املایی برمیخورد، به شدت عصبانی میشد و با مداد قرمز به اصلاح اشتباهات میپرداخت.
ژوزف استالین در طول زندگی خود یک کتابخانهی شخصی جمعآوری کرده بود. محققان تخمین میزنند که کتابخانهی استالین بیش از ۲۰هزار جلد کتاب را در خود جای داده بود. علاوه بر این، او به سراغ آرشیوهای شخصی دوستانش (!) هم میرفت و کتابهای مورد علاقهی آنان را نیز مطالعه مینمود. ماجرا تا جایی پیش رفت که دمیان بدنی (Demyan Bedny)، یکی از شاعران شوروی از استالین شکایت کرد! چون بر روی یکی از کتابهایش، ردی از انگشتان چربش را به جای گذاشته بود!
بعد از اتفاقات سال ۱۹۵۶ میلادی و نکوهش استالین توسط خروشچف، برنامههای حفظ کتابخانهی استالین هم به تعلیق درآمد. به این ترتیب، کتابهای شخصی استالین پراکنده شدند. جالب است بدانید که آنها از حوزه روانشناسی کودک گرفته تا ورزش، مذهب، سلامت، هیپنوتیزم و حتی آثار داستایفسکی را شامل میشدند. جفری رابرتز (تاریخنگار اهل بریتانیا و نویسندهی کتاب کتابخانهی استالین) میگوید که بسیاری از دانشگاهیان به دنبال پیدا کردن بقایای کتابهای کتابخانهی استالین، بسیار کوشیدند. با این امید که بتوانند کلید شخصیتی این هیولای حکمران بر شوروی را پیدا کنند. رابرتز در ادامه میافزاید: با دقت و کاوش در کتابهای استالین، میتوانیم جهان را از چشمان او ببینیم. ممکن است نتوانیم به روحش نگاه کنیم، اما دستکم خواهیم توانست عینک جهانبینی او را برای دقایقی به چشمانمان بزنیم!
استالین، نویسندگان را تحسین میکرد. او در کنگرهی نویسندگان شوروی در سال ۱۹۳۴ گفت: برای ساختن سوسیالیسم به مهندسین عمران نیاز داریم. اما این کشور به مهندسین روح انسان، یا همان نویسندهها نیز محتاج است. او تلاش میکرد که اعضای خانوادهاش هم درست به اندازهی خودش کتابخوانهای خوبی باشند. مثلاً به پسرخواندهاش یک نسخه از رابینسون کروزوئه را هدیه داد. روی آن نوشته بود: آرزو میکنم وقتی بزرگ شدی به بلشویکی نترس، استوار و آگاه تبدیل شوی.
استالین به دخترش هم یک دورهی تاریخ حزب کمونیست را هدیه داده بود. البته، لازم است اشاره کنیم که این هدیه با دستور اکید برای مطالعه همراه شد. سرگو بِریا، پسر لاورنتی بریا (کمیسر امنیت استالین) بعدها ادعا کرد که استالین هرگاه به ملاقات فردی میرفت، به کتابخانهی او هم سر میزد. در این بازدید، به طور تصادفی برخی کتابها را باز میکرد و به دنبال نشانههایی میگشت که ثابت کنند این کتاب، مطالعه شده است.
بخش مهمی از مجموعهی عظیم نهفته در کتابخانهی استالین، یعنی آثار کلاسیک ادبیات روس و بینالمللی (به قلم پوشکین، گوگول، تولستوی، چخوف، هوگو و شکسپیر) پس از مرگ او گم شدند. بنابراین، نمیتوان به درستی دریافت که او در مورد این آثار چه نظری داشته است. اما به عنوان نمونه، براساس گفتههای نزدیکانش، استالین اعتقاد داشته است که آثار داستایفسکی تاثیر بدی بر جوانان شوروی میگذارند.
با مطالعه و دقت در باقیماندههای کتابخانهی استالین میتوان دریافت که او علاقهی زیادی به تاریخ داشته است. استالین به شدت مشتاق خواندن آثار مربوط به دورهی حکومت تزاری بود. او را میتوان در زمرهی شیفتگان سلطنت ایوان مخوف، پطر کبیر و کاترین کبیر دانست. به علاوه، استالین را میتوان به عنوان یک خوانندهی کوشا و واقعاً مشتاق آثار لنین هم معرفی کرد! اما در مورد تروتسکی! در یکی از حاشیهنویسیهایش به تحریر لغت «احمق» کفایت کرده است!
استالین هیچگاه به فکر نوشتن خاطرات روزانه نیفتاد و خاطرهنویسی را تجربه نکرد. به همین دلیل است که این حاشیهنویسیهای اطراف کتابهای کتابخانهاش اینقدر با اهمیت هستند. جفری رابرتز میگوید: استالین زیر یکی از جملات منسوب به چنگیز خان خطی پررنگ کشیده بود. آن جمله این است: «مرگ شکستخوردگان، برای آرامش خاطر فاتحان ضروری است.» کلمهی معلم به خط استالین و بر روی جلد نمایشنامهای در مورد ایوان مخوف هم به ما میگوید که استالین این حاکم مستبد را به عنوان یک الگو درنظر میگرفته است.
به گفتهی ویتالی شنتالینسکی، نویسندهی کتابی بایگانی ادبی پلیس مخفی (KGB)، تقریباً ۱۵۰۰ نویسنده در دورهی وحشت استالین به قتل رسیدند. البته این کتاب چندان بر چندوچون فعالیتهای این نویسندگان متمرکز نشده است. با این حال، جفری رابرتز هنوز هم به طرز شگفتانگیزی نسبت استالین را با بخشندگی و سعهی صدر قضاوت میکند. او در کتاب کتابخانهی استالین میگوید: با توجه به حجم اعمال ناشایستِ (!) استالین به عنوان حاکم شوروی، طبیعی است اگر او را به عنوان یک هیولا تصور کنیم. یا او را به عنوان مردی به یاد بیاوریم که در نهایت خشم، تمامی مخالفان را محکوم میکند. اما استالین یک ایدهآلیست فداکار هم بود! او نه یک روانی، که روشنفکری باهوش، عاطفی و احساسی هم بوده است!
نویسنده: آملیا جنتلمن
مترجم: نادیا کریمی
منبع انگلیسی: theguardian
انتشار ترجمه برای اولین بار: وینشر