بهزادان پسر ونداد هرمز که لقب ابومسلم گرفت و منصور خلیفه عباسی او را ابومجرم میدانست و دستور قتل او را صادر کرد، که بود؟ در حالیکه خود وسیلۀ انتقال قدرت به بنیعباس شده بود و مورخ اصفهانی به سبب همین انتقال او را ناقلالدوله لقب داد.
در سال روز قتل ابومسلم خراسانی (127 هجری قمری) همچنان این پرسش اهمیت دارد که او که بود و دنبال چه؟ "بهزادان پسر ونداد هرمز" یا "ابراهیم بن محمد" ملقب به ابومسلم خراسانی که به فرمان منصور دومین خلیفه عباسی و به ناجوانمردی در بغداد کشته شد. (در برخی منابع ابو مسلم را اصفهانی همدانستهاند و حتی کُرد) .
به گزارش عصر ایران، منصور بالا گرفتن کار او را پیشتر هم تاب نیاورده بود چرا که در نقش و جایگاه ابومسلم تردیدها داشته و برای همین است که مورخین نوشتهاند او را «ابو مجرم» لقب داده بود!
این جناب ناقلالدوله (لقبی که حمزه اصفهانی - مورخ پرشور ایرانی- به ابومسلم داده با این قصد که موجب انتقال دولتی به دولت دیگر شده) از معماهای تاریخ ایران است چرا که کمتر شخصیتی در تاریخ ایران اینگونه بلاتکلیف است و داوری های متضاد از مورخین قدیمی و تاریخ پژوهان معاصر در باب او وجود دارد.
سایۀ ابومسلم تا سالهای دراز پس از مرگش نیز محو نشده بود و در تاریخ قیامها به خونخواهی او به راه افتاده.
پیش از این هم در همین رسانه و به مناسبت دیگری نوشته بودم که عموما دولت ها و کار به دستان سیاست در عالم ، چندان کاری با فیزیک و شیمی و روان شناسی ندارند اما بر تاریخ حساس اند؛ هم نگارش آن را دنبال می کنند و هم روایت آن را به هر سبک و شیوه ای خوش ندارند و تاب نمی آورند.این خود اهمیت و نیروی تاریخ است و چه بخواهیم و نخواهیم از چنبره تاریخ و کنش های گذشتگان گریزی نداریم و استخوانها بر ما حکومت میکنند.
حتی در روزگار ما هم مالکان باشگاه ابومسلم خراسان نام باشگاه را بنا بر نظر مراجعی که لابد آنها هم در نقش و جایگاه ابومسلم تردید دارند به سیاه جامگان و سیاه پوشان و مشکی پوشان و ...تغییر میدهند.
آنچه در آن تردیدی نیست این است که ابو مسلم و یارانش آغازگران رستاخیز ایرانی بر علیه ظلم خاندانهای فاسد عرب چون بنیامیه بودهاند. اما به راستی دریافتن این نکته که ابومسلم در پی کدام هدف واقعی بود پس از چیزی نزدیک به هزار و اندی سال و از ورای گزارش های شبههناک بسیار دشوار است. از طرفی شخصیت رازآلود ابو مسلم در کشاکش داوری های دوستداران و دشمنانش قرار گرفته و همین باعث شده تا کمتر بتوان به حکمی قطعی در باب وی دست یافت. (و البته قطعیتی هم در تاریخ نیست). با تمام این اوصاف یادمان نرود که حرکت ابومسلم در تاریخ ایران منشأ تحولی بزرگ بوده و از طرفی در تاریخ اسلام هم از همان قرون اولیه تحولی مهم بوجود آورده.
بگذریم. برای آنکه نشان دهم دعوا بر سر ابومسلم قدیمیتر از این حرفها است ، به این گزارش خواندنی نرشخی مولف کتاب دلپذیر (تاریخ بخارا) توجه کنید:
«... و خاوند (بزرگ- کدخدا) دیههی نرشخ [ده نرشخ از قرای معروف و مهم بخارا بود] زنی بود که شوی او شرف نام بود... و ابو مسلم رحمه الله اورا کشته بود [ از کلمه رحمه الله بر می آید که نرشخی با ابو مسلم همدلی داشته] ... این زن را به نزد جبرییل آوردند [جبرییل بن یحیی از اطرافیان ابو مسلم] جبرییل زن را گفت: ابو مسلم را بحل کن [ حلال کن]
زن بگفت: ابو مسلم پدر مسلمانان را گویند و او پدر مسلمانان نیست که شوی مرا کشته است))
( تاریخ بخارا/ تصحیح مدرس رضوی/ص 84)
ما در تاریخ هم فرقه مسلمیه داشتهایم ( پیروان ابومسلم) و هم گروه و فرقههایی که بر او لعن میفرستاده اند و حتی کسی مانند ناصر خسرو در باب او سروده:
وای بر بو مسلم که مر سفاح را
او برون آورد از آن ویران قنات...
(در واقع مقصودش این است که وای بر ابو مسلم که به جای بنی امیۀ فاسد و ظالم ، بنی عباس را بر مقدرات مردم سوار کرد و هردو یکی از یکی بدتر!) لابد پس از آن در افکار خودش دچار شگفتی هم شده که چرا این خراسانی خودش به جای عباسیان کار را به دست نگرفته ؟!
میگویند از عبدالله ابن مبارک پرسیده بودند ابو مسلم بهتر بود یا حجاج؟ پاسخ داده بود: ابو مسلم از کسی بهتر نبود اما حجاج از او بدتر بود! میبینید که دعوا بر سر ابو مسلم و تأیید و تکذیب او شواهد فراوان تاریخی دارد.
به گمان بنده ابومسلم هر هدفی که داشته؛ علوی بوده و به دنبال گرفتن حق امام صادق (ع) یا زیدی، و منتقم یحیی بن زید؛ به دنبال احیای هویت باستانی ایران بوده و یا در پی برقراری خلافتی عربی – اسلامی؛ ... هرچه که بوده و در پی هر پیشآمدی که بوده، هرگز به هدفش نرسیده. دانستن نیت واقعی ابو مسلم دشوار است و البته قرنها است که مخالفان زیادی از میان مورخین برعلیه او نوشتهاند و فراموش هم نکنیم که از ورای هزار و سیصد سال ، با معیارهای امروزین در باب کنش های گذشتگان داوری کردن، نادرست و موجب به خطا رفتن خواهد بود.
میگویند در هنگامۀ مرگ و حمله عوامل خلیفه به او ، فریاد زده بوده: ای خلیفه! مرا از بهر دشمنان خویش نگه دار و منصور پاسخ داده بود: به خدا از تو دشمن تر ندارم.