November 24 2024 - يکشنبه ۰۴ آذر ۱۴۰۳
- RSS
- |
- قیمت خودرو
- |
- عضویت در خبرنامه
- |
- پیوندها و آگهی ها
- |
- آرشیو
- |
- تماس با ما
- |
- درباره ما
- |
- تبلیغات
- |
- استخدام
فرارو- ملیسا کورنت روزنامه نگار و کیانا حایری عکاس با بیش از ۱۰۰ دختر و زن افغان در هفت ولایت دیدار کردند و با مقاومت و سرپیچی مواجه شدند.
به گزارش فرارو، ملیسا میگوید که در اوایل سال جاری، ۱۰ هفته را با کیانا حایری در هفت ولایت افغانستان سفر کردم و با بیش از ۱۰۰ زن و دختر افغان در مورد چگونگی تغییر زندگی آنها از زمانی که طالبان سه سال پیش به قدرت رسیدند صحبت کردم.
من و حایری هر دو سالها در افغانستان زندگی کردیم و پس از روی کار آمدن طالبان در آگوست ۲۰۲۱ در اینجا ماندیم. در چند سال گذشته، شاهد بودهایم که حقوق و آزادیهای زنان، که قبلاً به شدت محدود شدهاند، از بین رفته و فرمانهای طالبان مانند ضربات چکش سقوط کرده است.
تنها در بیش از سه سال، زنان افغان تقریباً از هر جنبهای از زندگی عمومی منع شده اند: مدارس، دانشگاه ها، بیشتر محلهای کار حتی پارکها و حمام ها. از قندهار، زادگاه و مقر سیاسی طالبان، رهبران این گروه دیکته کرده اند که زنان باید صورت خود را در ملاء عام بپوشانند، همیشه با یک مرد همراه باشند و هرگز اجازه ندهند صدایشان در انظار عمومی شنیده شود.
ما به عنوان زنان خارجی، همچنان دارای امتیاز نادر آزادی رفت و آمد هستیم (اگرچه من شک دارم که بتوانیم مانند آغاز سال جاری سفر کنیم). امتیازی که تقریباً برای ۱۴ میلیون زن و دختر افغان در سراسر کشور ناپدید شده است. ملاقات با زنان در عین حصول اطمینان از امنیت آنها یک چالش روزانه بود.
هر استانی که به آن سفر میکردیم، ظلمهای متفاوتی را آشکار میکرد. در برخی مناطق - به ویژه در جنوب و شرق - زنان پیش از بازگشت رسمی طالبان در شرایط بسیار محدود زندگی میکردند، و بسیاری میگویند که اکنون، حداقل، دیگر خشونتی وجود ندارد. در جاهای دیگر، از دست دادن ناگهانی آزادی ویرانگر بوده است.
برای بسیاری، امتناع طالبان از اجازه حضور دختران در تحصیلات متوسطه سختترین ضربه بوده است.
ما کلثوم ۱۷ ساله را ملاقات کردیم که تنها چند ماه قبل از به قدرت رسیدن طالبان از یک حمله انتحاری در مدرسه اش جان سالم به در برد. او که به شدت مجروح شده و قادر به راه رفتن نیست، اکنون باید از ویلچر استفاده کند و مجبور شد در یک مدرسه زیرزمینی به تحصیل ادامه دهد.
وی گفت که اراده من برای تحصیل و سخت کار کردن افزایش یافته است. با این حال به نظر میرسد خواهر کوچکتر او که ۱۴ سال دارد امید خود را از دست داده است. او در بیش از دو سال تنها چند بار خانه را ترک کرده است.
کلثوم گفت: در سال ۲۰۲۱ به مدرسه رفت، اما گریان برگشت. طالبان برای متفرق کردن دختران تیراندازی کردند. او گفت که طالبان دو دختر را کتک زدند و به آنها هشدار دادند که از خانه هایشان بیرون نروند.
ما با بسیاری از دخترانی صحبت کردیم که وقتی نمیتوانند از مدرسه فارغ التحصیل شوند، نمیتوانند کار کنند و نمیتوانند آیندهای را برای خود تصور کنند، دیگر ارزش تلاش برای ادامه تحصیل در خانه را نمیدانند.
برای برخی از زنان جوانی که با آنها آشنا شدیم، محرومیت از مدرسه در حال حاضر به این معنی است که آنها باید برای یافتن شغل یا ازدواج تلاش کنند، مانند زنان جوان در یک استان که روزهای خود را صرف دوختن لباس فرم مدرسه برای دختران جوانی میکنند که هنوز اجازه ورود به کلاس درس دوره ابتدایی را دارند.
ما همچنین دیدیم که چگونه بحران اقتصادی که از زمانی که طالبان قدرت را در دست گرفته است، برای بسیاری از دختران و زنان فاجعه بار بوده است.
مریم در سن ۱۴ سالگی مجبور شده در ازای دریافت یک چاه و پنلهای خورشیدی با پسر صاحبخانه اش نامزد کند، زیرا خانواده اش نتوانستند کاری پیدا کنند.
خانواده او بخشی از موج افغانهایی بودند در اواخر سال ۲۰۲۳ از پاکستان اخراج شدند. آنها به عنوان پناهندگان غیرقانونی توسط پلیس پاکستان مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. آنها اکنون در حال تلاش برای بازسازی زندگی خود هستند، با چشم انداز شغلی اندک و عملاً بدون کمکهای اجتماعی.
او به ما گفت: من به مدرسهای در پاکستان رفتم، اما اینجا نمیتوانم بروم. من در خواندن و نوشتن خوب هستم. وقتی شنیدم که به افغانستان برمی گردیم، بسیار خوشحال و هیجان زده شدیم، اما ترجیح میدهم در پاکستان زندگی کنم، حداقل در آنجا میتوانستم تحصیلاتم را ادامه دهم.
در زابل و کابل، ما از بیمارستانها بازدید کردیم و دیدیم که چگونه سوءتغذیه یکی از مخربترین اثرات فقری است که بسیاری از زنان افغان و خانواده هایشان با آن مواجه هستند.
فاطمه تنها دو سال و نیم سن دارد و ۵ کیلوگرم وزن دارد. وقتی او را در یک بخش سوء تغذیه در حومه کابل ملاقات کردیم، او برای سومین بار در بیمارستان بستری شده بود، زیرا خانواده اش پول کافی برای خرید غذا نداشتند.
نابرابری جنسیتی به این بحران دامن میزند: پرستاران به ما گفتند که بیشتر کودکان دختر را درمان میکنند، زیرا وقتی غذا کمیاب است، خانوادهها غذا دادن به پسران را در اولویت قرار میدهند.
برای ما مهم بود که فراتر از بازنماییهای سنتی زنان افغان به عنوان قربانیان منفعل طالبان نگاه کنیم و آنها را به عنوان بازیگران فعال در زندگی خود نشان دهیم.
ما میخواستیم قدرت آنها را در برابر این رژیم پوچ و وحشی نشان دهیم، از جمله از طریق اقدامات مقاومتی: حضور در شبکههای آموزش زیرزمینی یا ایجاد گردهماییهای غیررسمی - جشن تولد، کلاسهای هنری یا نقاشی حنا.
این اقدامات، هر چند کوچک، اشکال عمیق مقاومت در برابر تلاشهای طالبان برای از بین بردن و انکار انسانیت آنها شاید عمیقترین شکل خشونتی است که علیه میلیونها زن و دختر در سراسر کشور اعمال میشود.
بسیاری در حال مبارزه با موج فزاینده ناامیدی هستند. زهرا، یک فعال حقوق زنان جوان، پس از آغاز سرکوب وحشیانه تظاهرات توسط طالبان، تظاهرات آنلاین را سازماندهی کرد. او میگوید: از آنجایی که ما دیگر نمیتوانیم در خیابانها اعتراض کنیم، این کار را از خانه انجام میدهیم: با نقاب، با حجاب، جلوی دوربین.
او به ما گفت: پنج تا ۱۰ زن این کار را انجام میدهند و ما آنها را برای رسانهها میفرستیم تا همچنان صدایمان را بلند کنیم.
با این حال، او امید خود را از دست داده و میگوید اکنون میبینم که راهی برای ماندن در اینجا وجود ندارد. وقتم را تلف میکنم، عمرم را تلف میکنم. هیچ بهبودی ممکن نیست. من نمیتوانم اینجا انسان باشم. هیچ چیز وجود ندارد.
پس از ۱۰ هفته گوش دادن به داستانهای زنان، ما از افغانستان دور شدیم و مطمئن شدیم که آنچه در آنجا اتفاق میافتد چیزی بیش از سرکوب است: این تلاشی است برای محو کامل زنان.
حتی در آن ولایاتی که فرماندهان دلسوز طالبان به سمت دیگری نگاه میکردند و به مدارس زیرزمینی اجازه میدادند ادامه پیدا کنند و زنان بتوانند راحتتر کار کنند و در خیابانها رفت و آمد کنند، آزادی آنها هنوز به تصمیمها و هوسهای مردان در قدرت بستگی دارد.
در افغانستان، جایی که تمام آزادی زنان سرکوب شده است، جایی که آنها دیگر نمیتوانند چهره خود را نشان دهند یا صدای خود را در ملاء عام به گوش دیگران برسانند، بسیار اهمیت دارد که صدای آنها به گوش جهانیان رسانده شود.
قلبهای زنان افغان امروز نه تنها از سنگینی سرکوب، بلکه از بی تفاوتی جهانی که گویا آنها را فراموش کرده است، رنجیده است. داستانهای آنها شایسته شنیدن است.