اگر مرجع اعلم بعدی با وجود تأیید جهانی مقبولیت کافی در عراق نداشتهباشد، حفظ مرجعیت برایش دشوار خواهد بود. از این رو باید پرسید: آیا سیستانی آخرین اسطوره و آخرین مرجع عامی ست که اکثریت شیعیان جهان او را به رسمیت شناختهاند و قدرت فتوای او میتواند منطقه را تحت تأثیر قرار دهد؟ اگر پاسخ ما بله نباشد، نه هم نیست. یعنی جایگاه مرجع بزرگ شاید همچنان وجود داشته باشد، اما ثبات آن با چالش جدی روبهرو است.
مقاله تحلیلی به قلم استاد دانشگاه گراندوَلیاستیت در اسپانیا در نشریه مؤسسهی خاورمیانه منتشر شده است.
به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، متن حاضر ترجمه و تلخیص مقالهای از دکتر عبدالله فیصل آلربح، عضو هیئت علمی گروه جامعهشناسی دین و نظریهی اجتماعی در دانشگاه «گراندوَلیاستیت» است. نشریهی مؤسسهی خاورمیانه مقالهی او با عنوان «آیا سیستانی آخرین اسطوره خواهد بود؟» را در سپتامبر 2021 منتشر کرده است.
برای شیعیان، بالاترین مقام مذهبی «مرجع» میباشد. از زمان اشغال عراق در سال 2003م، آیتالله سیستانی در جایگاه مرجع عام مرکز توجه شیعیان عراق و تمام منطقه میباشد. این مرجع عالیقدر اکنون 94سال دارد و از این رو پرسش جانشینی اهمیت بسیار یافتهاست. جهان تشیع، تغییراتی اجتنابناپذیر پس از سیستانی، پیش رو خواهدداشت. هدف این مقاله، روشنکردن آیندهی مرجعیت مذهبی است.
بالاترین مقام مذهبی برای شیعیان مرجع میباشد. صدور فتوا، در اختیار تام مرجعیت است. پس از رهبری [امام] خمینی در انقلاب اسلامی ایران، مشاجرات گستردهای درخصوص نقش آیتاللهها در حیات سیاسی خاورمیانه درگرفت. [امام] خمینی کنشگران مسلمان زیادی را مثل گروههای مسلح در لبنان و عراق برانگیخت؛ زیرا این گروهها او را مرجع خود میدانستند.
اکثر شیعیان خود را «اثنیعشری» یا «امامیه» میدانند؛ یعنی با وجود اشتراک غالب باورهایشان با سایر مسلمانان، در مسائل مهمی نیز با آنها اختلاف نظر دارند. شیعیان به خلافت جانشینانی از نسل پیامبر معتقدند، یعنی علیابنابیطالب و یازده نفر از فرزندان و نوادگان او. عنوان «اثنیعشری» نیز ازاینرو است. شیعیان این دوازده امام را معصوم میدانند و باور دارند که آخرین امامشان، مهدی، به دستور خداوند پنهان شدهاست.
[حضرت] مهدی موعودی است که به همراهی مسیح جهان را از بیعدالتی پاک خواهد کرد. او پس از آغاز غیبت در نامهای پیروان خود را به عالمان دینی ارجاع داده است، یعنی کسانی که دانش دینی دارند (فقها). از این رو، شیعیان روحانیون را تا هنگام ظهور [حضرت] مهدی جانشین امامان میدانند. از این رو این طبقه در تشیع نقش مهمی دارند، درحالی که اهل سنت نقش کمی برای روحانیون قائلند. اهل سنت به تعیین حاکمان از سوی خدا معتقد نیستند بلکه دوام ملل مسلمان را در حکمرانی یک حاکم قدرتمند میدانند. به این ترتیب تا جایی که حاکم، اصول اسلام را زیر سوال نبرده باشد، همه حتی روحانیون باید مطیع او باشند. این است که نقش روحانیون سنی محدود به تفسیر قانون شریعت و مشروعیتبخشی به دولت است.
در سلسلهمراتب روحانیون شیعه دانش فقه، دانش برتر است. از این رو طبقهی نخبهی دینی در این سلسلهمراتب متشکل از مجتهدانی است که حق صدور فتوا دارند. هر مجتهدی نیز میتواند به درجهی مرجعیت تقلید برسد و خود را مرجع اعلام کند، هرچند که این عمل تضمینکنندهی وجود مقلد نیست. دو معیار مهم برای رسیدن به مرجعیت و داشتن مقلدان متعدد، عالمبودن و داشتن شخصیت بیعیبونقص است. امروزه، مهمترین شهرهای مرجعیت شیعه نجف و قم هستند و آیتاللههای ایرانی در هر دو مکتب غالبند. بیشتر شیعیان جهان مقلد مراجع این دو کشورند؛ از راهنماییهای معنوی و فقهی آنان بهره برده و به نمایندگان آنها خمس میپردازند.
از زمان غیبت [حضرت] مهدی، شیعیان از روحانیون محلیِ حاضر در اجتماع خود پیروی میکردهاند. وضعیت شیعیان مدتها به نحوی نبود که مرجعیت عام جایگاه محوری پیدا کند، یعنی چنین نبود که تمام شیعیان از یک مرجع فراملی تقلید کنند که اعلم تمام مراجع باشد. روشن نیست دقیقا از چه زمانی اعلمیت شرط تقلید شد و مرجع اعلم، صاحب لقب مرجع عام. اجباری که در پیروی از مجتهد اعلم هست موجب شد تعدادی از علما بر حوزهی دینی شیعیان چیره شوند و از آنجا که مقلدان موظف به پرداخت وجوهات شرعی به مراجع خود هستند، گونهای از نظام مالی در حوزههای علمیه تأسیس شد.
در اثر جریانیافتن پول از کشورهای دیگر به سوی حوزهها، علما توانستند طلاب بیشتری را به حوزههای علمیه جذب کنند. این طلاب نیز هنگام بازگشت به اجتماع محلی خود مبلّغ دیدگاههای این مراجع میشدند. به این ترتیب قدرت اقتصادی به قدرت اجتماعی بدل شد و قدرت اجتماعی به قدرت سیاسی. یقینا بدون مفهوم اعلمیت، روحانیون شیعه به چنین سطحی از اثرگذاری نمیرسیدند.
وقایع اخیر ایران و عراق جایگاه مرجع عام را بیش از پیش بالا برده است، به نحوی که نه تنها اقتدار مذهبی، بلکه، در مقایسه با پاپ در مذهب کاتولیک، نقش سیاسی پررنگتری نیز یافته است. نهضت تنباکوی ایران (189۱م.) یکی از اولین نمونههای یک فتوای فراملی است. آیتالله محمدحسن شیرازی (95-1815م.) که در آن زمان مرجع اعلم ایران بود شاه را وادار به لغو امتیاز تنباکو کرد. همچنین انقلاب مشروطهی ایران (11-1905م.) و شورش عراق (1920م.) توسط مراجع عام رهبری شدند. به این ترتیب آغاز قرن بیستم نقطهی عطفی در ایفای نقش سیاسی توسط آیتاللههای فراملی بوده است.
عامل دیگر در شکلگیری مرجعیت فراملی، افزایش تعداد فارغالتحصیلان حوزهی علمیهی نجف بود. اینان در نیمهی اول قرن بیستم به اجتماعات محلی خود بازگشتند. از میان این فارغالتحصیلان تعدادی مدافع تقلید از مراجع اعلمی بودند که احتمال میرفت در آینده جایگاه مرجع عام نجف یا قم را به خود اختصاص دهند. بنابراین، موارد زیر سه عامل عمده در پیدایش مرجعیت فراملی هستند:
1- مفهوم اعلمیت (تقلید از عالمترین فقیه)
2- نقش سیاسی و فراملی [مراجع] در دولت-ملت ایران و عراق
3- موج جدید فارغالتحصیلان حوزهی علمیهی نجف
تشخیص مرجع اعلم برای عموم شیعیان آسان نیست. در واقع هیچ معیار قطعیِ مکتوبی وجود ندارد که نشان دهد هر روحانی پس از کسب درجهی اجتهاد، در چه مرتبهای از مراتب مجتهدان قرار میگیرد. عموم شیعیان گوش به توصیهی عالمانی دارند که قادر به تشخیص این امر هستند. این عالمان هم غالبا از رئیس حوزه یا مرجع همپیمان خود طرفداری میکنند.
جایگاه مرجع هم مستقل است، هم نهادمحور. مردم از مرجع به عنوان یک فرد عالم تقلید میکنند؛ اما روحانیونی که در خدمت یک مرجعاند، باید بر اساس جایگاه خود در نظام سلسلهمراتبی آن مرجع، عمل کنند. مرجع فراملی و نمایندگانش به هم وابستهاند، یعنی از یک طرف این مرجع در حوزهی علمیه برتری خود را اثبات میکند و از طرف دیگر نمایندگان محلی از او طرفداری کرده و مردم را به تقلید از وی ترغیب میکنند. در نظر، مرجع نسبت به نمایندگان برتری دارد، اما در عمل، مردم به خاطر طرفداری نمایندگان از مرجع عام تقلید میکنند. ازاینرو مرجع، همچنان نیازمند حامیانی است که از او تقلید کرده و به فتواهای او عمل کنند.
تعیین اولین مرجع فراملی، دشوار است. شیخ انصاری (64-1800م.) مرجع برجستهی قرن نوزدهم بود. کتاب مهم او، مکاسب المحرمه، در سطوح بالای حوزهی علمیه آموزش داده میشود و مراجع بعدی بارها بر این کتاب شرح نوشتهاند. از زمان شیخ انصاری تاکنون، همواره میان شیعیان مرجع عامی بوده که اکثریت مؤمنان در سراسر جهان از او تقلید میکردهاند. جدول یک به این مراجع پرداختهاست.
روشن است که روحانیون ایرانی بر این جایگاه غلبه دارند و سیدمحسن حکیم تنها استثنا است. زمانی که یک عالم عرب (حکیم) مرجعیت نجف را به عهده گرفت، جایگاه عمدهی مرجعیت فراملی به قم منتقل شد (بروجردی) و حکیم برای مدتی از تصاحب نقش مرجعیت فراملی بازماند. [هرچند] وقفههای کوتاهی بین دورههای تسلط مراجع وجود داشته است، اما رقیبان هر مرجع معمولا به فاصلهی کمی درگذشته و عمدهی شیعیان از یک مرجع بزرگ پیروی کردهاند.
در دورههای قاجار (1925-1789م.) و پهلوی (79-1925م.)، پادشاهان ایران احترام زیادی برای اقتدار مذهبی نجف قائل بودند. حتی برخی اعلام میکردند که از مرجع عام نجف تقلید میکنند. این امر باعث کاهش قدرت مذهبی حوزهی قم میشد، زیرا اگرچه مرجعْ نفوذ مذهبی دارد و مقلدانش ملزم به پیروی از او هستند اما مقلدین مراجع دیگر از قید این اجبار آزادند. از سوی دیگر مراجع نجف مشروعیت دولت بغداد را تأیید میکردند، اما دولت سنیمذهب بغداد تمایلی به همکاری با مرجعیت شیعی نداشت. مرجعیت شیعی هم به سیاست توجهی نداشت؛ خصوصا که استقلال اقتصادی مرجعیت بهکمک وجوه شرعی مؤمنان تأمین میشد.
با انقلاب اسلامی علاوه بر نظام سیاسی، روابط خارجی ایرانیان نیز به شدت تغییر کرد. طی جنگ عراق با ایران، مرجع عام عراق، [آیتالله]خویی، فتوایی در حمایت از رژیم بعث صادر نکرد؛ در حالی که ارتش ایران از عنایت آیتالله خمینی بهرهمند بود. نه بغداد و نه تهران هیچکدام موقعیت منفعل خویی را مطلوب نمیدانستند. بهاینترتیب، اتحاد دیرینه بین نجف و تهران شکسته شد و تعرض رژیم بعث به مراجع دیگر باعث تحریک تهران نمیشد.
در ادامه، رژیم اسلامی در تهران بر اساس اصل ولایت فقیه شکل گرفت. طبق این اصل ولی فقیه نایب عام امام غایب بوده و نیابت نیز شامل نظارت بر حکمرانی در کشور به عنوان ولی امر مسلمین میشود. [آیتالله] خمینی و پس از او [آیتالله] علی خامنهای ارادهی خود را بر حوزهی عمومی ایران اعمال کردند و حوزهی عمومی به منبعی برای مشروعیت، جدا از قم و نجف تبدیل شد. مرجعیت نجف سیاست منفعل خود را از زمان انقلاب اسلامی ایران تا فروپاشی رژیم بعث (۱۹۷۹-2003م.) حفظ کرد.
[آیتالله] سیدعلی سیستانی شاگرد تعداد مراجعی مانند [آیتالله] بروجردی، [آیتالله] حکیم، و [آیتالله] خویی بوده است. او از شاگردان نزدیک [آیتالله] خویی و یکی از برترین مجتهدان هنگام درگذشت او بود. بااینحال دانش [آیتالله] سیستانی و رابطهی نزدیک او با [آیتالله] خویی نبود که جایگاه و مرتبهی امروزش را موجب شد.
یکی از نکات قابل توجه این است که طی دههی ۱۹۸۰م. عالمان برجستهای ازجمله سیدمحمدباقر صدر و سیدنصرالله مستنبط به قتل رسیدند. [آیتالله] خویی تعدادی از علمای نجف مانند [آیتالله] محمد حسینی روحانی، [آیتالله] جواد تبریزی، [آیتالله] وحید خراسانی و [آیتالله] محمدصادق روحانی را، به تصمیم خودشان یا به منظور فرار از رژیم ستمگر عراق، به قم برد. این افراد در صورت ماندن در نجف جایگاه بهتری میداشتند چراکه نجف مهمترین حوزه در الهیات شیعی بود.
هنگام درگذشت [آیتالله] خویی (آگوست 1992م.) [آیتالله] سیستانی نزدیکترین شاگرد او بود. آن زمان تنها عالم بزرگ حاضر در نجف [آیتالله] سیدعبدالعلاء سبزواری (93-1910م.) بود که او نیز یک سال پس از [آیتالله] خویی درگذشت. از سال 1993م. [آیتالله] سیستانی نقش مرجع عام نجف را به عهده گرفت. اکثریت نمایندگان [آیتالله] خویی، [آیتالله] سیستانی را به عنوان مرجع جدید پذیرفتند. در سالهای آتی مراجع عظام قم نیز یکی پس از دیگری در گذشتند؛ که مهمترین آنان [آیتالله] سیدمحمدرضا گلپایگانی (درگذشته در سال 1993م.) و [آیتالله] شیخ محمدعلی اراکی (درگذشته در سال 1994م.) بودند. بهتدریج [آیتالله] سیستانی به عنوان مجتهد اعلم شناخته شد؛ درنتیجه اقتدار او برای مرجعیت عام شیعیان در تمام جهان افزایش یافت. هنگامی که یک عالمْ مرجع عام نجف میشود بهاحتمال زیاد مرجع دیگر شیعیان جهان نیز خواهد شد.
از انقلاب 1979م. ایران تا اشغال عراق در 2003م. مرجع عام در نجف جایگاهی معطوف به امور مذهبی و نقش بسیار محدودی در قلمروی سیاسی داشت. حالآنکه رهبر انقلاب اسلامی در تهران شبکهی جهانی مستحکمی در حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ساختهبود. مؤسسهی خیریهی امام خویی که در سال 1989م. تأسیس شد، توان رقابت با همتای ایرانی خود را نداشت. مؤسسهی امام خویی غالبا کارکردهای خیریه، تبلیغی و علمی دارد. این سازمان امروزه از سیستانی به عنوان مرجع پیروی میکند.
فروپاشی رژیم بعث عراق نقطهی عطفی در خاورمیانه بود. مناسبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منطقه تحت تأثیر فروپاشی نظام بعث قرار گرفت و مرجعیت با چالشهای جدیدی مواجه شد. عراقیهایی که به تازگی از استبداد رها شده بودند، خود را با اشغال نظامی روبهرو یافتند و از مرجعیت انتظار واکنشی درخور داشتند. [آیتالله] سیستانی، مرجع عام نجف، امید مردم عراق بود. آنها از او انتظار داشتند با پیچیدگیهای حاصل از اشغال عراق، از جمله با خشونت فرقهای، چنددستگی سیاسی و فساد مقابله کند.
در این وهله، مرجعیت به جای کنار آمدن با تعرضات رژیم بعث، بر نظارت بر صحنهی سیاست متمرکز شد و مداخله نیز تنها در حساسترین شرایط اتفاق میافتاد. سیاستمداران در هنگام بحران از توصیههای [آیتالله] سیستانی بهره میگیرند، چراکه باور دارند جمعیت شیعه از فتواهای او تبعیت خواهد کرد. دولت ایالات متحده نیز پس از اشغال عراق، با [آیتالله] سیستانی به عنوان «واسطهی مهمی در قدرت» تعامل میکرد.
[آیتالله] سیستانی در نظر آنها واسطهای بود که قدرتی اعمال نمیکرد اما نفوذ زیادی در حوزهی عمومی داشته و در مواقع ضروری وارد عمل میشد. منتها او برخلاف رویکرد تئوکراتیک [آیتالله] خمینی، با عملگرایی و محتاطانه وارد صحنهی سیاسی میشود. به این ترتیب میتوان گفت هرچند قدرت [آیتالله] سیستانی عظیم است، اما تمایلی به مشارکت در حکمرانی ندارد. این رویکرد بازتاب دیدگاه او به مرجعیت است: هرقدر مرجع بیشتر درگیر امور دولتی شود، خطاهای بالقوهی او هم بیشتر میشوند. بهعلاوه درگیرشدن در سیاست عراق تنها به این معنی است که مرجع عام نجف باید بهناچار از میان یکی گزینههای زیر دست به انتخاب بزند:
1- از آنجایی که مرجع فراملی است، باید در صحنهی سیاسی سایر کشورهای شیعهمذهب هم درگیر شود، تا جایگاه خود را حفظ کند.
2- باید به کل در سیاست منفعل باشد؛ که در این صورت جایگاهش بهعنوان مرجع عام شیعیان زیر سؤال خواهد رفت.
روشن است که هیچ کدام از این دو گزینه خدمتی به مرجعیت فراملی نخواهد کرد. به همین دلیل [آیتالله] سیستانی روش جدیدی در مرجعیت بنا نهاد تا تعادلی بین دو حوزه برقرار کند: از یک سو قدرت بالقوهای که در عراق به عنوان دولت میزبان دارد، و از سوی دیگر نقش رهبری معنوی برای شیعیان جهان. [آیتالله] سیستانی در مشکلات سیاسی هیچ کشوری به جز عراق دخالت نکردهاست. این رویکرد هوشمندانه باید الگوی مراجع عام آینده باشد. در غیر این صورت عراق و شیعیان جهانْ آیندهی سختی در پیش خواهند داشت؛ چراکه در مقابل همسایگان عرب و دیگر قدرتهای منطقه قرار میگیرند. پیروی از آن چیزی که من «نظریهی سیستانی» مینامم، باید الگوی مرجع عام بعدی باشد تا بتوانند از بحرانهای سیاسی احتمالی دوری کنند.
بر اساس زمینهی تاریخی ذکرشده، جانشینی مرجع نجف کار دشواری است چراکه جانشینی در گرو عواملی فراتر از علم دین است. نقش شبکهی طلاب، روحانیون و رهبران جوامع شیعی، مهمتر از اعلم بودن است؛ چراکه مجتهد اعلم بودن را معمولا اهل فن تعیین میکنند. اهل فن هم یا مجتهدند یا در شرف مجتهد شدن هستند. در نتیجه این افراد عموما از معلمانشان و مرجعی که نمایندهی او هستند، حمایت میکنند.
بیعت مؤسسات بشردوستانهی فراملی گام مهمی در بهرسمیتشناختن مرجع جدید است. این نهادها با اهداف تبلیغی فعالیتهای خیریه انجام میدهند. مؤسسهی خیریهی امام خویی، [آیتالله] سیستانی را بهعنوان مرجع مؤسسه اعلام کرد و با او بیعت کرد. روایت دیگری هست که مؤسسهی خیریهی امام خویی ابتدا با [آیتالله] سید محمدرضا گلپایگانی بیعت کرد، اما [آیتالله] گلپایگانی این اتحاد را به این دلیل که اقتداری واقعی بر مدیریت مؤسسه نداشت، نپذیرفت. از این رو، مدیر مؤسسه، سیدعبدالمجید خویی، اعلام کرد که از [آیتالله] سیستانی به عنوان مرجع عام تقلید میکند. مؤسسهی خویی در سایهی حمایت [آیتالله] سیستانی میتوانست وجوه شرعی را جمعآوری کند، بدون این که به او قدرتی در نظارت امور داده باشد.
به علاوه، هنگامی که [آیتالله] سیستانی در سال 1992م. اعلام مرجعیت کرد، داماد او، سید جواد شهرستانی، شخصیتی شناختهشده در قم بود. شهرستانی، در سال 1977م. به قم نقل مکان کرد و مؤسسه آلالبیت لاحیاء التراث را در سال 1986م. تأسیس کرد. شهرستانی طی دوازده سالی که پیش از اعلام مرجعیت پدر زنش در قم زندگی میکرد، شبکهی مستحکمی پایهگذاری کرده و به واسطهی آن ایرانیان را با مرجع عام نجف آشنا کرد.
مؤسسهی آلالبیت بازوی حمایتی [آیتالله] سیستانی در ایران و خاورمیانه بود. شهرستانی بر بیت [آیتالله] سیستانی نظارت میکند و با 25 مرکز اسلامی در عراق، ایران، ترکیه، لبنان، سوریه، پاکستان، افغانستان و آلمان همکاری کردهاست. شهرستانی و دفتر [آیتالله] سیستانی در قم، صدای رسای این مرجع در جهان هستند.
اعضای بیت [آیتالله] سیستانی نهادهای جدیدی ایجاد کردهاند. مثلا مؤسسهی امامعلی در لندن، دفتر رابط آیتالله سیدعلی سیستانی میباشد و نمایندهی مرجع، سیدمرتضی کشمیری، داماد سیستانی، آن را اداره میکند. برادر کوچکتر کشمیری، سید محمد باقر کشمیری، مدیریت مرکز امام مهدی امریکا را برعهده دارد. امروزه قدرت این مؤسسهها از مؤسسهی [آیتالله] خویی بیشتر است. بنابراین، نامزدهای احتمالی مرجعیت باید قول بیعت از این مؤسسهها بگیرند. البته در این مرحله، کاظم و اسلاوین معتقدند که شبکهی وفاداران [آیتالله] سیستانی بهراحتی به جانشین او منتقل نخواهد شد.
شبکههای ارتباطی دیگر، چنین نقش موثری که موسسههای خیریه دارند، نخواهند داشت. برای مثال عراقیان بسیاری پس از [آیتالله] خویی از [آیتالله] سیدمحمد صدر تقلید میکردند؛ اما این مسئله تأثیری بر مرجعیت [آیتالله] سیستانی نداشت. در عربستان سعودی حتی بزرگترین عالمان شیعه هم تا سال 2006م. مرجعیت [آیتالله] سیستانی را نپذیرفتند و در عوض از [آیتالله] محمد حسینی روحانی حمایت کردند.
پس از او روحانیون عربستان شیخ میرزاعلی غروی، شیخ جواد تبریزی و نهایتا [آیتالله] سیستانی را در کنار شیخ وحید خراسانی و سید محمدسعید حکیم به عنوان مراجع اعلم معرفی کردند. این رویکرد که توسط تعدادی از متنفذترین عالمان در عربستان سعودی اتخاذ شده بود، هیچ مرجعی را حتی در جامعهی شیعیان عربستان رقیب جدی سیستانی تلقی نمیکرد.
چنددستگی سیاسی، همینطور بیطرفی سیاسی [آیتالله] سیستانی مرجع بعدی تأثیر خواهدگذاشت. برای اینکه سیاستمداران مواضع سیاسی جانشین [آیتالله] سیستانی را لحاظ کنند، لازم است که مقبولیت کافی داشته باشد. از این گذشته، مرجع عام بعدی برای این که نیازمند حمایت سیاستمداران یا نگران خشم آنان نباشد، باید استقلال خود را حفظ کند. وابستهنبودن او به حشدالشعبی نیز اهمیت دارد؛ چرا که حشدالشعبی گروهی اجتماعی و مذهبی است که برای کسب مشروعیت به تأیید مرجعیت نیاز دارد.
پیش از 2003م. مرجعیت تنها جایگاهی مذهبی بود که راهنمایی معنوی مؤمنان و پاسخگویی به سوالات شرعی آنان را بر عهده داشت. اما پس از 2003م. احزاب اسلامی وارد صحنهی سیاسی شدند و نیازمند دریافت تأیید آیتاللهها بودند. احزاب شیعه زمانی فعالیت خود را در عراق آغاز کردند که سیستانی شخصیتی شناختهشده بود و نیازی به حمایت آنها نداشت. در واقع این احزاب که به عنایت [آیتالله] سیستانی احتیاج داشتند. ازاینرو احزاب اسلامی کوشیدند عراقیان را به سمت تقلید از مراجعی که رابطهی مستحکمی با احزاب اسلامی داشتند، بسیج کنند.
بنابر اصول حزب الدعوه اسلامی نظارت مرجع خاصی مدنظر نیست. در مقابل، جریان صدر به رهبری مقتدی صدر از [آیتالله] سید کاظم حائری تقلید میکند. [آیتالله] حائری عالمی عراقیالاصل و ساکن قم است که در صورت نقل مکان به نجف مقلدان بیشتری خواهد داشت، اما سن بالا احتمال مرجعیت عام او را کمرنگ میکند. عربگرایی جریان صدر سبب تقلید آنها از یک مرجع عربیالاصل، آن هم عراقی، میگردد. از این رو گزینههای محدودی دارند. بههرحال جریان صدر از [آیتالله] سیستانی تقلید نمیکند؛ به همین دلیل نقش مهمی در این معادله ندارند.
تأثیرگذارترین مهره در نجف بیت [آیتالله] سیستانی است، که مؤسسات برونمرزی مرجعیت را مدیریت میکند. شیخ محمدباقر ایروانی نامزد قدرتمندی است که شاگرد شناختهشدهی [آیتالله] خویی، [آیتالله] محمدباقر صدر، و [آیتالله] سیستانی بوده است. ایروانی از خانوادهای است که تعدادی از بزرگترین عالمان را پرورش داده است. شیخ حسن جواهری نامزد دیگری است که مانند ایروانی از خانوادهی عالمپروری میآید که عالمان بزرگی را چون محمد حسن نجفی، صاحب کتاب جواهر الکلام، پرورش داده است.
شیخ هادی آلراضی نامزد مناسب دیگری است که عالمانی مانند شیخ راضی نجفی از خانوادهی او هستند. بر اساس سن، ایروانی، الجواهری و آلراضی جایگاهی منطقی دارند و میتوانند مرجع عام بعدی باشند. حمایت بیت [آیتالله] سیستانی تعیین میکند که کدام یک مرجع عام بعدی باشد. ممکن است بیت [آیتالله] سیستانی تصمیم بگیرد یکی از این سه نفر را انتخاب کند، اما تنها تا وقتی یکی از پسران [آیتالله] سیستانی، محمد رضا سیستانی یا محمد باقر سیستانی، آمادگی کافی برای مرجعیت داشته باشد.
بنابر گفتههای دکتر عباس کاظم، عضو شورای آتلانتیک، «ممکن است بیت [آیتالله] سیستانی با شیخ اسحاق الفیاض، مرجع شناختهشدهی افغان، بیعت کنند. از نظر اعلمیت، الفیاض نامزد قدرتمندی است.» هرچند الفیاض افغان است، اما حمایت بیت [آیتالله] سیستانی و به رسمیتشناختهشدنش توسط مجتهدان تضمین میکند که جانشین [آیتالله] سیستانی شود. حمایت از ایروانی، جواهری یا آلراضی، از آنجا که در ابتدای دههی هفتاد زندگی خود هستند، ثبات بیشتری به همراه میآورد.
هر کدام از این سه، حدود 10 تا 20 سال فرصت مرجعیت دارند و در این مدت میتوانند شبکهی وفادارانی گستردهتر از شبکهی [آیتالله] سیستانی داشته باشند. حمایت از شیخ اسحاق الفیاض یا شیخ بشیر نجفی، مرجع پاکستانی، بهعلت سن زیاد انتخاب مطمئنی نیست. بهعلاوه ملیت الفیاض و نجفی به نفع آنها نیست زیرا تقریبا همهی مراجع عام قبلی ایرانی بودهاند (اشاره به جدول یک). مسئلهی قومیت دربارهی آیتالله شیخ محمد سند بحرانی نیز حکم میکند. او ساکن نجف و اهل بحرین است و در سال 2010 مرجعیت خود را اعلام کرده است.
یکی از نمایندگان [آیتالله] سیستانی در عربستان سعودی استدلال میکند که ممکن است تعدادی از برجستهترین مجتهدان قم به نجف رفته تا خود را برای مرجعیت آماده کنند. ایروانی، جواهری، آلراضی و سند بحرانی همه پس از سقوط رژیم بعث در سال 2003 به نجف رفتهاند تا به تدریس دروس خارج بپردازند. در این سناریو، محتملتر است که همین آیتاللههای تازهوارد جانشین [آیتالله] سیستانی شوند، چراکه دیگر برای تشکیل شبکهی طلاب و جلب وفاداری آنها توسط عالمان دیگر دیر شدهاست.
مرجعیت عام شیعه پس از پاپ دومین جایگاه مهم مذهبی جهان است. بیش از دویست میلیون نفر در جهان تحت هدایت معنوی و فقهی مرجع عام شیعه هستند و به او وجوهات شرعی میپردازند. جایگاه مرجعیت عام نجف اکنون با چالش جدی و خلاء احتمالی روبهرو است. مفهوم اعلمیت، به نخبگان شیعه، افراد برجسته و تجار قدرتی میدهد تا مردم را برای تقلید از مرجع مورد حمایت خود تحت تأثیر قرار دهند. با این حال، مؤثرترین مهره در روند جانشینی، اعضای ردهبالای بیت [آیتالله] سیستانی هستند. آنها میتوانند شبکهی مالی و سیاسی مرجع فعلی را به فرد بعدی منتقل کرده و عموم مردم را بهنفع جانشین بالقوه بسیج کنند.
در این برهه [آیتالله] سیستانی جانشین قطعی ندارد. اگر بین رهبران مؤسسات زیر نظر [آیتالله] سیستانی درگیری رخ دهد، اوضاع پیچیدهتر میشود. چنین درگیریای باعث تفرقه میان شیعیان میشود و در نتیجه جایگاه مرجعیت را به کلی تضعیف خواهدکرد. مهدی خلجی ادعا میکند مرجعیت پس از [آیتالله] سیستانی به پایان میرسد، اما نگارنده با او مخالف است. استدلال خلجی بر مبنای رویکرد نادرستی است که به حکومت اسلامی در ایران دارد. او گمان میکند ایران مهرهی اصلی است و میتواند با موفقیت، شیعیان جهان را بسیج کند. مقالهی چهلصفحهای او اصل تقلید را که شرط شیعهبودن است، نادیده میگیرد. بهعلاوه اغلب شیعیان سیاستزده نیستند یعنی علاقهای به تقلید از رهبر ایران ندارند.
کاظم و اسلاوین به عدمقطعیت در سناریوی جانشینی رأی میدهند. نویسنده با آنها موافق بوده و معتقد است پس از [آیتالله] سیستانی قطعا انشعابی چندگانه پدید میآید که طنینش در سرتاسر جهان شنیده خواهدشد. اگرچه روشن نیست که فرایند جانشینی به چه صورت است، اما میدانیم که مفهوم اعلمیت احتمالا اهمیت مرکزیاش را حفظ خواهدکرد. با پذیرش این واقعیتها، به نظر میرسد سناریوی ظهور [آیتالله] سیستانی تکرارشدنی نیست. [آیتالله] سیستانی دو سال پس از درگذشت [آیتالله] خویی، به مرجع عام فراملی تبدیل شد. اما به نقل از یکی از کارکنان ردهبالای [آیتالله] سیستانی «دست کم 7 تا 10 سال زمان میبرد تا جانشین جدید آیتالله سیستانی تنها مرجع عام فراملی شود.»
ناپایداری سیاسی عراق هم در فرایند انتخاب مرجع اعلم بعدی تعیینکننده است. شرایط امروز پیچیدهتر از سال درگذشت [آیتالله] خویی(۱۹۹۲م.) است. در آن زمان، تنها محمد صدر در عراق رقیب سیستانی بود، اما امروز ممکن است سیاستمداران فاسد عراق نیز بر فرایند جانشینی تأثیر بگذارند. حتی اگر سیاستمداران نتوانند فرد واحدی را تقویت کنند، باز هم دست از تلاش برنخواهندداشت.
اگر مرجع اعلم بعدی با وجود تأیید جهانی مقبولیت کافی در عراق نداشتهباشد، حفظ مرجعیت برایش دشوار خواهد بود. از این رو باید پرسید: آیا سیستانی آخرین اسطوره و آخرین مرجع عامی ست که اکثریت شیعیان جهان او را به رسمیت شناختهاند و قدرت فتوای او میتواند منطقه را تحت تأثیر قرار دهد؟ اگر پاسخ ما بله نباشد، نه هم نیست. یعنی جایگاه مرجع بزرگ شاید همچنان وجود داشته باشد، اما ثبات آن با چالش جدی روبهرو است. این چالش باعث میشود در آینده هر مرجع عام برای مدت کوتاهی این جایگاه را اشغال کند، تا وقتی که شخصیت قوی دیگری، با سِنی کمتر از هفتاد، به رهبر بیرقیب جامعهی تشیع تبدیل شود. به نظر من عامل اصلی تغییر در این معادله مؤسسات خیریهی بینالمللی هستند (مؤسسات خویی، اهلالبیت و امام مهدی امریکا). این مؤسسات را نمایندگان [آیتالله] سیستانی مدیریت میکنند و اگر تصمیم بگیرند با شخص واحدی بیعت کنند، نمیتوان فرد دیگری را در جایگاه مرجع عام متصور شد.