در هیچیک از سالهای گذشته فضا تا این اندازه برای یاد کوروش مناسب نبوده است. چراکه ایرانیان بر سر هر چه اختلاف داشته باشند چندان که شهرهایم به اهل کار جمعی نبودن و میل به انشعاب بعد از هر اتحاد و تشکل میتوانند حول برخی نمادها و مفاهیم متحد شوند و کوروش یکی از آنهاست و این گونه است که از مناسبت هفتم آبان فراتر میرود و ایرانیان را از هر گرایش و مذهب و حتی اگر چندان دل باخته زبان پارسی نباشند گرد هم میآورد.
مهرداد خدیر در هم میهن نوشت: هفتم آبان به عنوان «روز کورش» نامگذاری شده و به نظر میرسد امسال حساسیتها و تصور تقابل آن به عنوان نماد ملیت با اسلامیت و دیانت به پررنگی سالهای قبل نباشد چندانکه گویا به مجریان صداوسیما هم اجازه دادهاند نام کورش را بر زبان بیاورند و از هفتم آبان بگویند.
نخست این توضیح فرمال که شکل نوشتاری «کورش» در سالهای بعد از انقلاب به «کوروش» تغییر یافته تا تلفظ آن آسانتر باشد و بهرغم عادت نسل ما به زباننگارۀ قبلی به شکل رایج (کوروش) خواهم نوشت. تفاوت امسال با سالهای پیش را در دو رخداد باید جُست. یکی ادعای شورای همکاری خلیجفارس درباره جزایر سهگانه که به صورتی بیسابقه به اتحادیۀ اروپا پشتگرم شدهاند (هرچند اروپاییها به خاطر ناخرسندی از نزدیک شدن ایران به روسیه خواستهاند به گمان خود تنبیه کنند) و دیگری حملۀ بامداد شنبه ۵ آبان اسرائیل به مراکز راداری ایران که احساسات ناسیونالیستی ایرانیان را برانگیخته و اتفاق نظری بین مردم و دستدرکاران بر سر سرزمین را موجب شده یا ضروری ساخته است.
برپایی حکومتی ایدئولوژیک بعد از انقلابی که نافی ملیت و علایق ملی نبود و ترجیح اسلامیت بر جنبههای ملی بهرغم آن که ایدئولوگ جمهوری اسلامی کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» را نوشته سبب بیمهری به ملیت در سالهای بعد از انقلاب شد و این روند خاصه ازآنجا فزونی گرفت که در پی اختلاف ملّیون با مذهبیها در درون حاکمیت و تقابل آنان با جمهوری اسلامی رهبری فقید انقلاب از سر خشم از اعلامیۀ جبهه ملی ایران درباره قصاص و رفتار اولین رئیسجمهوری ملیت را خلاف اسلام دانستند.
مراد امام خمینی البته افراط در ملیگرایی و در تقابل با اسلام بود وگرنه هم او یکسال قبل در آغاز جنگ عراق علیه ایران و در نخستین روزهای مهر ۱۳۵۹ و در اولین اعلامیۀ مکتوب درباره جنگ چند مرتبه واژه «میهن» و نه حتی «میهن اسلامی» را به کار برده بود و سال قبل از آن با کاندیداتوری جلالالدین فارسی به اعتبار افشای افغان تباری پدر که به منزله ایرانیتبار نبودن خود او بود مخالفت ورزیده بود.
یا نقل میکنند که شخص آیتالله خمینی مخالف ورود نیروهای ایران به خاک عراق بعد از بازپسگیری بندرخرمشهر در سوم خرداد ۱۳۶۰ بوده حال آنکه اگر به مرزهای جغرافیایی باور نداشت آن مخالفت ابراز نمیشد. یا سیدمحمد خاتمی رئیسجمهوری پیشین نقل کرده که در نوفل شاتو شاهد بوده برخی آمده بودند تا با امام خمینی به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کنند اما ایشان بر همان جمهوری اسلامی تأکید ورزیده است.
با همه این احوال ملیت و ملیگرایی در دهه اول جمهوری اسلامی چنان رنگ باخت که در عنوان هیچیک از نهادهای تازهتأسیس واژه «ایران» لحاظ نشد و به طریق اولی به شخصیت کوروش نگاه مثبت وجود نداشت. این در حالی بود که علامه طباطبایی در تفسیر «المیزان» تا حد زیادی بر نظر مولانا ابوالکلام آزاد صحه میگذارد که مراد قرآن کریم از «ذوالقرنین» همان کوروش است یا میتواند کوروش باشد.
این گونه بود که خانوادههای ایرانی در سالهای نخستین بعد از انقلاب نام کوروش را کمتر بر فرزندان خود مینهادند تا مبادا در بزرگسالی متهم به انتساب به خانوادهای طاغوتی شوند و این بدگمانی بیشتر ریشه در جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و جملۀ مشهور محمدرضاشاه پهلوی داشت که در ۲۰مهر ۱۳۵۰ و در آرامگاه او در پاسارگاد گفته بود: «کوروش! آسوده بخواب که ما بیداریم».
اما این گناه کوروش هخامنشی نبود و نباید مخالفان پادشاهی در ۲۵۰۰ سال بعد او را مقصر میدانستند کما این که پادشاه اردن نسب خود را به پیامبر اسلام میبرد و پادشاه عربستان سعودی هم از خود با عنوان خادمالحرمین یاد میکند. رژیم پهلوی به جای ملیگرایی اتفاقاً باستانگرایی را ترویج میداد و اگر ملیگرا بود آنقدر با هواداران دکتر مصدق سر عناد نداشت. به هر رو اشتهار پهلوی به گفتمان باستانگرایی با نماد کوروش سبب شد دیگر گفتمانها با «کوروش» بر سر مهر نباشند یا در رواج آن نکوشند.
گفتمانهای رایج در دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی که در مقابل باستانگرایی و در واقع کوروشیسم عصر پهلوی صف آراستند اینها بودند: اسلام انقلابی با نماد دکتر علی شریعتی. اسلام با اختلاط یا التقاط با مارکسیسم با نماد مجاهدین خلق. ملیگرایی با نماد دکتر مصدق. ملیمذهبیها با چهرههایی چون مهندس بازرگان. روشنفکران عرفی و مدرنیستها و توسعهگرایان و همچنین مارکسیستها و نهایتاً اسلام سنتی درحالیکه کوروش در قالب هیچیک نمیگنجید جز آن که دستگاه تبلیغات پهلوی آن را به شکلی ناگهانی و آگراندیسمانشده رواج میداد. در ذهن انقلابیون ولو انترناسیونالیست و فرامرزی نبودند هم کوروش به عنوان نماد فرهنگی رژیم شناخته میشد.
همین نگاه سبب شد که وقتی بعد از انقلاب ۵۷ نام خیابان کوروش کبیر به دکتر علی شریعتی تغییر یافت هیچ کس اعتراض نکرد که چرا با نام کوروش مثل پهلوی و زاهدی و فرح و آیزنهاور بر خیابانها برخورد کردهاید و نه مثل نام سعدی و حافظ و مولوی و فردوسی که بر خیابان یا میدان باقی ماندند؟ اگرچه علت اصلی این بود که اساساً مردم آن خیابان را به نام «جاده قدیم شمیران» میشناختند نه «کوروش کبیر» مانند بزرگراه تازهتاسیس که نه با نام «داریوش» که با عنوان «سید خندان» ولی کوروش یادآور حکومت شاهنشاهی بود انگار و نه ایران و ملیت و با این نگاه حذف آن در پی برانداختن تاج و تحت بدیهی مینمود.
قصه محدود به «کوروش» هم نماند چندان که نام فروشگاههای زنجیرهای کوروش (البته با همان شکل نوشتاری کورش) به قدس تغییر یافت که سراغ خود کلمۀ «ملی» هم رفتند و نهتنها نام دانشگاه ملی ایران به شهید بهشتی تغییر یافت که هواپیمایی ملی ایران هم شد هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران درحالیکه «هما» سرواژۀ آن سه کلمه بود.
حتی روزی را به یاد آوردم واژه «ملی» را از سردر سازمان ملی انتقال خون ایران میکندند در خیابان ویلا شاهد این اقدام بودم که در ذهن انجامدهندگان آن شاید در ردیف پایین کشیدن مجسمه رضاشاه بود از میدان ۲۴ اسفند که به میدان انقلاب تغییر نام داد.
اگر این پیشینه را با اصرار امروز صداوسیما بر توصیف خود به عنوان «رسانه ملی» در تضاد میبینید حق دارید و این که همین رسانه سراغ مضامین میهنی میرود و در هر بازی ملی جواد خیابانی فوتبال را با شاهنامهخوانی اشتباه میگیرد.
در روزگار تازه و دههها بعد در رویکردی وارونه البته اجازه دادند فروشگاه زنجیرهای بخش خصوصی به نام «کوروش» در همه جا دایر شود و دیگر این دو کلمات ممنوعه یا قبیحه نیستند و انگار نه انگار که قرار بود به جای کوروش بگویند قدس.
با این حال باز اگرچه حساسیت گذشته نسبت به نام کوروش فروکاست اما همچنان حساسیت بر سر برپایی مراسمی به یاد کوروش باقی بود یا به خاطر حضور مردمان در پاسارگاد در هفتم آبان و این بار شبکههای ماهوارهای فارسیزبان به این تقابل دامن میزدند تا از علاقه ایرانیان به کوروش، دینگریزی آنان را نتیجه بگیرند. غافل از این که ایرانیان در تقارنهای نوروز با ماههای رمضان یا محرم نشان دادهاند تا چه حد تلفیقیاند و از عهده آن برمیآیند کما این که برخی خود آیین تشیع را حاصل تلفیق اسلام و ایران میدانند.
رسانههای رسمی هم گاه مناسبت هفتم آبان را زیر سؤال میبردند درحالیکه درباره نامگذاری روزهایی به یاد سعدی و حافظ و مولانا اثری از این مستندجوییها نبود و با یک جستوجوی ساده روشن میشود دلیل آن چیست. این است که در چنین روزی در ۵۳۹ سال پیش از میلاد کوروش وارد بابِل شد و در حالی که مردمان میپنداشتند فاتحان دست به چپاول و کشتار خواهند زد و زنانشان و اموالشان را تصرف خواهند کرد با رفتاری کاملاً متفاوت و آشتیجویانه از جانب کوروش روبهرو شدند.
تقابل با گرایش به کوروش البته منحصر به نگاههای ایدئولوژیک نبود بلکه برخی ایرانستایی و حتی زبان پارسی و کوروشگرایی را به نفی خرده فرهنگهای ایرانی و نوعی شوونیسم مبتنی بر آنچه تمرکز بر قوم پارسی میخواندند فروکاستند و نهتنها با کوروش که با فردوسی هم از سر بیمهری درآمدند.
این توضیحات و توصیفات و مقدمات همه برای آن بود که یادآور شویم در هیچیک از سالهای گذشته فضا تا این اندازه برای یاد کوروش مناسب نبوده است. چراکه ایرانیان بر سر هر چه اختلاف داشته باشند چندان که شهرهایم به اهل کار جمعی نبودن و میل به انشعاب بعد از هر اتحاد و تشکل میتوانند حول برخی نمادها و مفاهیم متحد شوند و کوروش یکی از آنهاست و این گونه است که از مناسبت هفتم آبان فراتر میرود و ایرانیان را از هر گرایش و مذهب و حتی اگر چندان دل باخته زبان پارسی نباشند گرد هم میآورد.
حالا دیگر دم از ایران و ملیت و کوروش زدن به مخالفت با اسلام و مبانی اسلامی تفسیر نمیشود و چنین است که در روزگار ایدئولوژیکترین شهردارتاریخ بلدیه دیوارنگاره مرکز شهر در میدان ولیعصر به جزایر ایرانی و خلیج فارس اختصاص مییابد و بعید نبود اگر تازه نصب نشده بود نقشی از کوروش و ماندانا را بر آن میدیدیم!
از یک سو رئیسجمهوری بر سر کار است که از وفاق ملی میگوید که اگرچه برخی مفهوم آن را مبهم میدانند ولی گمان میکنم مراد «توافقسازی» است و اگرچنین باشد این توافقسازی باید حول محوری و بر پایهای باشد و آن محور و پایه جز ایران و ملیت (و الزاماً نه با خوانش ایرانشهری) با نماد مشخص «کوروش» چه میتواند باشد که اختلافی بر سر آن درنگیرد؟
خود به یاد ندارم هیچ دیوارنگارهای در میدان مرکز شهر به اندازه همین سه جزیره در خلیج فارس چنان از خود بیخودم کرده باشد که دو سه باری گِرد آن بچرخم و میپندارم که نام کوروش کبیر هم چنین است و میتوانیم حول آن هویت و چیستی و کیستی خود را باز تعریف کنیم.
احسان یار شاطر گفته بود اگرچه سالهاست که دور از وطن است ولی احساس دوری ندارد چون وطن او زبان پارسی است. شاهرخ مسکوب هم گفته بود «ایرانی بودن با همه مصیبتهای آن به زبان فارسیاش میارزد». اما اگر بیگانهای بخواهد این ایرانی بودن را توضیح دهیم چهبسا به صرف تأکید بر زبان از عهده برنیاییم و از این رو شاید از هیچ نامی به اندازه کوروش آن مفهوم مستفاد نشود.
کوروش را باید فراتر از هفتم آبان دید و شناخت.