در روز اول اکتبر، ایران برای دومین بار در سال جاری میلادی حدود ۲۰۰ موشک بالستیک به سمت اسرائیل شلیک کرد. این بار حمله توسط موشکهای پیشرفته تری انجام گرفت و هشدار پیشاپیش چندانی صادر نشد.
ولی نصر و مجید خدوری اساتید دانشگاه جان هاپکینز در فارن پالیسی نوشتند: در روز اول اکتبر، ایران برای دومین بار در سال جاری میلادی حدود ۲۰۰ موشک بالستیک به سمت اسرائیل شلیک کرد. این بار حمله توسط موشکهای پیشرفته تری انجام گرفت و هشدار پیشاپیش چندانی صادر نشد. حمله مذکور خسارات چندانی به بار نیاورد، اما سیگنالی مبنی بر اراده و توانایی ایران برای حمله به اسرائیل ارسال کرد و توانست در سامانههای دفاعی اسرائیل نفوذ نماید؛ بنابراین این حمله نقطه عطفی هم در جنگ یک ساله غزه و هم در امنیت و ثبات منطقه خاورمیانه به شمار میرود. اما چرا رهبران ایران تصمیم گرفتند به شکل چنین بی پروایانهای با اسرائیل تقابل نمایند و چقدر احتمال دارد که ایران از این پس دست به اقدام بیشتر علیه تل آویو بزند؟
به گزارش انتخاب، مهمترین دلیل برای حمله اخیر تلافی حملات اسرائیل بود. ایران ادعا کرده که در پاسخ به ترور رهبر حماس، اسماعیل هنیه در تهران در ماه جولای و حملات اخیر که منجر به ترور رهبر حزب الله لبنان، سید حسن نصرالله و یکی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران، عباس نیلفروشان شد دست به واکنش زده است. تهران علاوه بر اقدام تلافی جویانه احتمالا امیدوار بوده که پس از موفقیتهای چشمگیر نظامی و اطلاعاتی اسرائیل در لبنان که به ضربه سنگینی به حزب الله زد، یک اقدام بازدارنده در برابر اسرائیل انجام دهد.
با این حال، این انتقام گیری یک قمار خطرناک است، زیرا احتمالا با انتقام گیری شدید اسرائیل، این اقدامات متقابل وارد مارپیچی پرهزینه شده و به درگیری کامل با اسرائیل و ایالات متحده منجر خواهد شد.
ایران جنگ اسرائیل و حماس در غزه را فرصتی برای بازگشت به نقطه صفر در منطقه خاورمیانه میدید. این یعنی بازگشت موضوع فلسطین به نقطه کانونی. ضمن اینکه واکنش منطقهای و جهانی به جنگ به سرعت به معضلی دیپلماتیک برای اسرائیل تبدیل شد. از زمان حمله اولیه توسط حماس در ۷ اکتبر، تهران و متحدانش موسوم به محور مقاومت به دنبال تعمیق این معضل و در عین حال اجتناب از یک جنگ منطقهای گسترده بودند که ایران را به مرکز تقابل مستقیم با ایالات متحده تبدیل کند.
برعکس، اسرائیل میخواهد با گسترش جنگ غزه و قرار دادن ایران و ایالات متحده در مسیر تقابل به این سردرگمی پایان دهد. ایالات متحده برای حمایت از اسرائیل در برابر حملات ایران و حزب الله حضور نظامی خود در خاورمیانه را افزایش داده است. اگر تقابل بین اسرائیل، حزب الله و ایران بالا بگیرد و به یک جنگ باز تبدیل شود، ایالات متحده به سود اسرائیل وارد تقابل خواهد شد.
حمله برق آسای اسرائیل برای نابود کردن حزب الله که با انفجار صدها پیجر در ۱۷ سپتامبر آغاز شد و با ترور سید حسن نصرالله به اوج خود رسید و حالا هم با حمله زمینی ادامه دارد، نشان میدهد که اسرائیل از داشتن موضع برتر در مقابل دشمن اطمینان دارد. ایران نمیتواند اجازه دهد که این تصویر بدون چالش باقی بماند.
بی عملی تهران موجب محکومیت گسترده دولت ایران هم از جانب نیروهای طرفدارش در جهان عرب که همواره با ایران ابزار همدردی میکنند و هم در داخل به ویژه در میان تندروهای حامی سیاستهای منطقهای کشور شده بود. اتهامات مبنی بر تنها گذاشتن حزب الله و عقب نشستن در برابر فشارهای اسرائیل شوکی بود برای اعمال فشار به رهبری ایران جهت اقدام علیه تل آویو. حمله روز سه شنبه یک مانور پرریسک بود، اما عکس العمل شتاب زده و بدون محاسبهای محسوب نمیشود. این حمله معنکس کننده محاسبات پیچیدهتر در تهران است.
ایران میخواست نشان دهد که از جسارت و توانایی حمله به اسرائیل برخوردار است. اما در عین حال قصد داشت اعلام نماید که تنها کشور در خاورمیانه است که مایل به مقابله رو در رو با اسرائیل است.
پاسخ ایران به حمله اسرائیل به سفارتش در دمشق در ماه آوریل تل آویو را از افزایش بیشتر تنش و اقدامات بعدی اش از جمله ترور هنیه و نصرالله باز نداشت. حمله موشکی اخیر نیز بعید است به صورت قطعی در برابر اسرائیل بازدارندگی ایجاد کند.
با این حال حمله روز سه شنبه اهمیت موضوع را برای ایالات متحده بالا میبرد. در واقع هدف ایران عمدتا نه بازدارندگی در برابر اسرائیل بلکه وادار کردن ایالات متحده به متوقف کردن اسرائیل بوده است. این یک خیال خام یا تیری در تاریکی از سر استیصال نیست. هرچند تحلیل کلی در رسانههای غربی این است که دولت بایدن نفوذ چندانی بر تصمیم گیریهای اسرائیل ندارد و بر اساس اذعان خودش پیشاپیش اطلاعی از ترور نصرالله نداشته است، اما تجربههای اخیر، ایران را به نتیجه گیری متفاوتی رسانده است. در ماه آوریل فشار واشنگتن به اسرائیل برای دادن پاسخ محدود به حمله موشکی و پهپادی ایران موثر بود. این بار نیز تهران امیدوار است که واشنگتن اسرائیل را به دلیل نگرانی از بروز یک جنگ منطقهای از یک اقدام تلافی جویانه سنگین باز دارد.
این درست است که دولت آمریکا خواهان یک جنگ منطقهای نیست و تمایل کمتری به کشیده شدن پایش به چنین درگیریای دارد. اما تهران احتمالا تمایل و توانایی واشنگتن برای جلوگیری از وقوع چنین جنگی را در صورت حمله مستقیم ایران به اسرائیل بیش از حد بالا ارزیابی کرده است. در حالی که ایران درگیر افزایش تنش با اسرائیل در نتیجه اقدامات متقابل شده است، آمریکا با اسرائیل ابراز همدردی میکند و اگر واشنگتن مداخلهای انجام دهد چنین مداخلهای به منظور بازداشتن ایران از پاسخ به اسرائیل خواهد بود که دیر یا زود منجر به منازعهای بین آمریکا و ایران خواهد شد.
اولین قربانی چنین رویاروییای مذاکرات هستهای و چشم انداز لغو تحریمهای ایران خواهد بود. در حقیقت حتی اگر مذاکرات بتواند به رغم تقابل بین ایران و اسرائیل تا حدودی به پیش برود، هر گونه رفع تحریمی که ایران بتواند به دست آورد احتمالا در نتیجه تحریمهای جدیدی که در پاسخ به افزایش تنش با اسرائیل وضع میگردد جبران خواهد شد. ایران قادر نخواهد بود وضعیت فعلی را با تکیه بر مداخله آمریکا حفظ نماید.
از هم اکنون تا ژانویه ۲۰۲۵، امنیت خاورمیانه گرفتار تشدید تنشهای حساب شده بین اسرائیل و ایران خواهد بود. صیانت از این امنیت بستگی به این دارد که یکی از دو طرف تخاصم دچار اشتباه محاسباتی بشود یا نه. اما نقش و تصمیم ایالات متحده نیز به همان اندازه مهم خواهد بود: اینکه واشنگتن تصمیم به ورود به داد و ستد دیپلماتیک بگیرد و تنشها را کاهش دهد و یا از طریق نظامی ایران را وادار به عقب نشینی نماید.
هر بار که تنش در روابط طرفین تشدید میشود، استراتژی فعلی مدیریت تخاصم واشنگتن از جنگی که ایالات متحده از آن واهمه دارد جلوگیری نمیکند. به همین منظور ایالات متحده باید به جای واکنش نشان دادن صرف به حملات ناگهانی، خود را متعهد به پایان دادن به این درگیری که در حال ویران کردن خاورمیانه است نماید.