مارکوس لیکینیوس کراسوس، سیاستمدار و ژنرال ثروتمند و با نفوذ رومی بود که با سودای کسب افتخار نظامی، با ارتش خود از رود فرات گذشت اما با سرنوشتی مواجه شد که او را به عبرتی برای آیندگان تبدیل کرد.
به گزارش فرادید؛ این مرد بلندپرواز از ثروت خانوادگی خود برای تأمین مالی ارتشی برای یک ژنرال رومی به نام لوکیوس کورنلیوس سولا استفاده کرد و سولا نیز در پاداش این کار، وقتی توانست فتوحاتی به دست بیاورد، املاک زیادی را در مناطق فتح شده به کراسوس بخشید.
سردیس باستانی منتسب به کراسوس
این داراییها هسته اصلی ثروت رو به رشد کراسوس را تشکیل میدادند. اما فقط این نبود؛ آنطور که مورخان گفتهاند، کراسوس با سرمایهگذاری در مشاغل مختلف، از جمله سفتهبازی املاک و تصاحب املاک مشکوک و مورد منازعه در رم، ثروت خود را روز به روز بیشتر افزایش داد. آنطور که پلوتارک نقل کرده است، یکی از روشهای کراسوس برای افزایش ثروتش خرید ساختمانهای آسیبدیده از آتش با قیمتی ناچیز و سپس بازسازی و فروش آنها با سود قابل توجه بود.
به زودی داراییهای عظیم کراسوس شامل ساختمانها و زمینهای متعددی در سراسر رم شد و او را به یک شخصیت غالب در بازار املاک پایتخت تبدیل کرد. ثروت عظیم کراسوس به او امکان داد تا کمپینهای سیاسی مردانی را تأمین مالی کند که پس از به دست آوردن قدرت، پاداشهای مناسبی به او میدادند. به این ترتیب کراسوس ثروتمندترین مرد رم شد.
مانند هر رومی ثروتمندی، کراسوس نیز در تجارت برده مشارکت جدی داشت. در حالی که با عدۀ کمی از بردگان برجسته با احترام نسبی رفتار میشدند، اما اکثر بردگان در شرایط کاری بسیار سخت رنج میبردند و مجبور بودند در معادن کار کنند یا در کشتیهای جنگی نیروی دریایی روم پارو بزنند. این آزارها و بیعدالتیها نهایتا منجر به چندین قیام از سوی بردگان شد که یکی از بزرگترین و خطرناکترین آنها قیام یک بردۀ گلادیاتور به نام اسپارتاکوس در فاصلۀ سالهای ۷۳-۷۱ قبل از میلاد بود.
یک موزاییک رومی که نبرد گلادیاتورها را نشان میدهد
پس از اینکه اسپارتاکوس و بردگان همراهش که تعدادشان نیز هر روز بیشتر میشد موفق شدند چندین شکست سنگین را به رومیان تحمیل کنند، نهایتا سنای روم تصمیم گرفت مارکوس کراسوس را برای مقابله با قیام منصوب کند. کراسوس با غنیمت شمردن این فرصت نادر، نیروی بزرگی متشکل از ده لژیون را جمع کرد، بیشتر سربازان را از دارایی شخصی خود تأمین مالی کرد و فرماندهی را نیز شخصا بر عهده گرفت. او در سال ۷۱ قبل از میلاد توانست اسپارتاکوس را شکست دهد و او را به قتل برساند اما نهایتا بیشتر افتخار این پیروزی به صورت رسمی نصیب یک ژنرال دیگر یعنی «پومپه» شد که توانسته بود باقیماندۀ شورشیان را سرکوب کند و نبرد را خاتمه بدهد.
کراسوس که ثروت و ارتباطات عظیمی داشت اما هنوز فاقد افتخارات نظامی قابل توجه بود، به دنبال یافتن متحدانی بود تا بتواند جاهطلبیهای خود را برآورده کند. به همین منظور او با ژولیوس سزار و پومپه پیمانی بست که در تاریخ به حکومت سه نفرۀ اول یا «تریومویرات اول» معروف شد.
در حدود سال ۶۰ قبل از میلاد، این سه ژنرال قدرتمند تریومویرات اول را تشکیل دادند که اتحادی غیررسمی که برای دور زدن اقتدار سنا و پیشبرد جاهطلبیهای شخصی آنها بود. ثروت کراسوس به این سه نفر اجازه داد تا کارزارهای سیاسی خود را تأمین مالی کنند و موقعیتهای کلیدی را برای خود و اطرافیانشان در ساختار حکومت روم تضمین کنند. در کنار ثروت کراسوس، مهارتهای نظامی و رهبری کاریزماتیک سزار و اعتبار نظامی و نفوذ سیاسی پومپه به این اتحاد قدرت میبخشید. این سه نفر با هم قصد داشتند تا چشمانداز سیاسی رم را بازسازی کنند و جهان روم را بین خود تقسیم کنند. این اتحاد فرصت مورد نیاز برای کسب افتخار نظامی را برای کراسوس فراهم کرد؛ فرصتی که البته نهایتا منجر به نابودی او شد.
در سال ۵۳ قبل از میلاد، کراسوس تحت تأثیر میل شدید به کسب افتخار نظامی و حسادت به دستاوردهای نظامی سزار (مثل فتح فرانسه) و پومپه (مثل پایان دادن به دزدی دریایی در مدیترانه)، لژیونهای رومی را به سوی بینالنهرین رهبری کرد. هدف او فتح امپراتوری ایران بود که در آن زمان پارتها یا اشکانیان بر آن حکمرانی میکردند. پیروزی بر چنین رقیب قدرتمند و ثروتمندی میتوانست افتخاری بیمانند نصیب کراسوس کند و اعتبار او را از پومپه و سزار فراتر ببرد.
بالاخره در تابستان سال ۵۳ قبل از میلاد، لژیونهای او در نزدیکی شهر باستانی حران با جنگجویان ایرانی درگیر شدند. اما نتیجۀ این نبرد، نه افتخار بلکه یک شکست ننگین بود که در تاریخ روم سابقه نداشت.
کراسوس با تصور اینکه ارتش اشکانی ضعیف و نامنظم است، به سرعت و به صورت مستقیم حملۀ خود را به مرزهای امپراتوری آغاز کرده و با شتاب از رود فرات گذشته بود. اما آنچه که او «بینظمی» ارتش ایران میدانست در واقع نقطۀ قوت آن بود. لژیونهای کراسوس عمدتاً پیاده نظام سنگین بودند که برای مقابله با نوع حملات سریع تیراندازان پارتی آماده نبودند.
کمانداران سواره نظام پارتی با تکنیک حملۀ ناگهانی و عقبنشینیهای ساختگی رومیها را غافلگیر کردند. کراسوس تا مدتی آرایش نیروهای خود را حفظ کرد زیرا تصور میکرد انبار تیرهای کمانداران اشکانی بالاخره تمام خواهد شد. اما پارتیها شترهایی را با بارهای پرشمار تیر به همراه خود آورده بودند که به کمانداران اجازه میداد به طور مداوم حمله کنند و لژیونهای رومی را از صبح تا غروب آفتاب تیرباران کنند. رومیها با وجود متحمل شدن تلفات سنگین (که از جملۀ آنها پسر کراسوس بود)، موفق شدند به شهر حران عقبنشینی کنند.
نقاشی قرن شانزدهمی اعدام کراسوس با طلای مذاب
ایرانیها به فرماندهی سرداری به نام سورنا شهر را محاصره کردند و احتمالا زمانی که کراسوس قصد فرار داشت او را به قتل رساندند و سرش را به دربار پادشاه اشکانی فرستادند. آنطور که مورخ رومی پلوتارک گفته است، در نتیجۀ این نبرد، 20 هزار رومی کشته شدند و 10 هزار تن از آنان به اسارت درآمدند؛ این درحالی بود که ایرانیان تنها چندصد کشته داده بودند.
دربارۀ شیوۀ کشته شدن کراسوس روایتهای مختلفی نقل شده که طبق یکی از معروفترین آنها، ایرانیان ابتدا او را اسیر کردند و سپس به عنوان نمادی از تشنگی سیرابیناپذیر او برای ثروت، در دهانش طلای مذاب ریختند.
همچنین پلوتارک نقل کرده که در یکی از جشنهای دربار ایران، وقتی سر کراسوس را به حضور پادشاه اُرُد دوم آوردند، یکی از بازیگران نمایش سر را برداشت و این عبارات از یک نمایشنامۀ یونانی را خواند:
ما از کوهستان
یک شاخۀ تازه بریده به کاخ آوردهایم؛
غنیمتی شگفتانگیز.
ظهور و سقوط مارکوس لیسینیوس کراسوس برای همیشه به عنوان یک داستان هشداردهنده باقی ماند و در تاریخ ثبت شد؛ هشداری در مورد فرجام شوم جاه طلبی، حسادت و غرور.