فرارو– جنگ اسرائیل و حماس که معادلات منطقه را تغییر داد، امروز یک ساله شد. این جنگ، طولانیترین جنگ تاریخ کوتاه اسرائیل است که در جریان آن، نوار غزه تا حد زیادی ویران شد و حدود ۴۲ هزار غیرنظامی در آن کشته شدند. به مرور زمان، دامنه این جنگ تنها به غزه محدود باقی نماند و به صورت مستقیم، دائمی یا مقطعی، لبنان، یمن و سوریه را نیز در بر گرفت.
به گزارش فرارو، طی یک سال گذشته، تحلیلهای زیادی ارائه شد که تلاش میکرد علت تن ندادن اسرائیل به پایان جنگ را ارزیابی و کشف کند. با توجه به تحولاتی که پشت سر گذاشتیم، اظهاراتی که مقامات سیاسی درگیر در جنگ داشتند و آنچه پیش روی ماست، به نظر میرسد که راهبرد کوتاهمدت و بلندمدت اسرائیل امروز دیگر تا حدی قابل ترسیم روی کاغذ باشد. چرا که تحلیلهای پیشین به گواهِ تحلیلگران اشتباه از آب درآمد. این تحولات را باید از زوایای دیگر نیز بررسی کرد. وضعیت جاری منطقه و آن چه آینده اتفاق خواهد افتاد را در گفتگو با محمد خواجویی، پژوهشگر مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه تحلیل و بررسی کردیم.
این تحلیلگر مسائل منطقه، درباره استراتژی کوتاهمدت اسرائیل گفت: «معتقدم که استراتژی کوتاهمدت اسرائیل، تضعیف گروههای مقاومت در منطقه است. به طور مشخص ابتدا این پروژه را در ارتباط با حماس پیش گرفت و تقریبا از نظر آسیب رساندن به نیروی انسانی و تسلیحاتی مقاومت موفق بود. البته اینکه اسرائیل دغدغههای امنیتیش را کاملاً برطرف کرده باشد، منتفی است، اما توانِ حماس کاهش چشمگیری پیدا کرده است. در مورد حزب الله هم خوب این قضیه در یک روند تدریجی اتفاق افتاد. احتمالاً در مراحل بعدی و در صورت که حرکتی از سوی گروههای مقاومت عراق یا یمن اتفاق بیافتد، اسرائیل پروژه تقابل با آنها را هم در پیش خواهد گرفت و صرفاً حماس و حزب الله اکتفا نخواهد کرد. اسرائیل بعد از فراغت از ویرانی غزه، تمرکز و اولویت خود را روی حزبالله لبنان گذاشت. هدف آنان در لبنان هم تغییر کرد. شاید هدف اسرائیل تا حداکثر یک ماه پیش مجبور کردن حزب الله به پایان دادن به درگیریها و ایجاد شرایط برای بازگشت ساکنان شمال اسرائیل بود؛ اما به مرور زمان با توجه به ترورهایی که انجام داد و اوج آن به شهادت رساندن سیدحسن نصرالله بود، دیگر به اهداف قبلی فکر نمیکند. پا را فراتر گذاشته و اهداف بزرگتری را دنبال میکند که تضعیف و در حالت ایدهآل آنها، خلع سلاح حزبالله است. این که چقدر به اهدافشان برسند، موضوعی دیگر است.»
خواجویی درباره راهبرد بلندمدت تلآویو نیز اظهار داشت: «در بلند مدت، استراتژی اسرائیل تغییر نظم منطقهای است. بعد از عملیات هفتم اکتبر، دیوانه از قفس و تنگنای راهبردیش خارج شد؛ مثل جنگهای گذشته اسرائیل آنها از این فرصتها برای تثبیت و حتی افزایش قدرتشان استفاده میکردند. مثلا در جنگ ۱۹۶۷، اسرائیل نه تنها از اعراب شکست نخورد و آسیب درازمدتی ندید، بلکه زمینهای بیشتری را به قلمرو خود اضافه کرد. اسرائیل موقعیت خود را در جریان آن جنگ تثبیت کرد و در نهایت همان کشورهایی که با اسرائیل جنگیدند و در راس آنها مصر بود، ناگزیر به امضای پیمان صلح با آنان شدند.»
وی افزود: «در شرایط کنونی هم اسرائیل تلاش میکند که علاوه بر احیای قدرت بازدارندگی و جبران ضربهای که در هفت اکتبر دریافت کرد، نظم منطقه را هم تغییر دهد. نام عملیاتی که در لبنان آغاز کردند را هم نظم نوین گذاشتند. اسرائیل قصد دارد با هماهنگی آمریکا، منطقه را به سمتی ببرد که بازیگران غیر دولتی و شبه نظامی عملاً از معادلات امنیتی و سیاسی آن حذف شوند. این دقیقاً همان نقطه اتکاء ایران در منطقه هم هست؛ آنچه ما به عنوان محور مقاومت میشناسیم. این محور، مجموعهایست که ایران در رأس آن قرار داشته و متحدانی دارد که عمدتاً بازیگران غیردولتی هستند و نه دولتها. همیشه هم در معادلات امنیتی منطقه موثر بودند. اسرائیل در حال حاضر به دنبال تضعیف این محور است، چون آن را رقیب اصلی خود میداند و از سوی آن در تنگنا قرار دارد. بنابراین، اسرائیل میخواهد با تضعیف محور مقاومت و ایران، نظم امنیتی منطقه را تغییر دهد.»
این پژوهشگر حوزه لبنان اضافه کرد: «این که میگویند اسرائیل بعد از حماس و حزب الله و سراغ ایران میآید، ایده درستی نیست. اسرائیل دنبال تضعیف مقاومت است، اما راهبردش در تقابل با حماس و حزبالله، در تقابل با ایران متفاوت است. حماس و حزب الله تهدیدات عملیاتی و عینی در کنار اسرائیل هستند. اما ایران هیچ وقت یک تهدید عینی، فوری و عملیاتی علیه اسرائیل نبوده است. ایران یک جنگ در سایه با اسرائیل در پیش گرفته. اسرائیل تضعیف ایران را از مسیر تضعیف مقاومت پیگیری میکند. نیازی به این نمیبیند که بخواهد وارد فاز جنگ با ایران شود چرا که این جنگ برای اسرائیل در دراز مدت دشواریهای خاص خودش را دارد؛ بنابراین به نظر من این انگاره که اسرائیل بعد از حماس و حزب الله دست به اقدام نظامی علیه ایران میزند، چندان با استراتژی اسرائیل و ضرورت امنیتی سازگار نیست.»
خواجویی با ارائه پیشنهاداتش برای راهبردِ مطلوب ایران در قبال این تحولات، تاکید کرد: «اتخاذ راهبرد باید بر اساس مقدورات و محذورات ما باشد. در طول این سالها کم نبود انگارههایی که اشتباه بودنشان در طول یک سال اخیر اثبات شد؛ مثل این که اسرائیل توانایی جنگ طولانی مدت یا در چند جبهه را ندارد. اما دیدیدم که این توانایی را داشت. یا این که نتانیاهو تحت فشار اپوزیسیون اسرائیل است و نمیتواند این جنگ را ادامه دهد. جنگی که یک سال از آن میگذرد. ایران نباید اشتباه محاسباتی حماس و حزبالله را تکرار کند. حماس نسبت به آنچه بعد از هفت اکتبر اتفاق افتاد، هیچ محاسبه درستی نداشت.»
وی افزود: «مقاومت در عین این که ضربههایی به اسرائیل وارد کرد، ضربههای سختی هم خورد. موقعیت و قدرت حماس در غزه به دنبال وقایع یک سال گذشته کم شد. قدرت بازدارندگی که بعد از جنگ ۳۳ روزه برای حزبالله به وجود آمده بود، از دست رفت. برآوردی از اشراف اطلاعاتی اسرائیل وجود نداشت؛ بنابراین ایران باید محسبات دقیق داشته باشد.»
خواجویی یادآور شد: «اولین کاری که ایران انجام باید بدهد این است که وارد جنگ مستقیم با اسرائیل نشود؛ چرا که اساساً این میدان، میدان بازی ایران با اسرائیل نیست. مگر نه این که ما میخواهیم اسرائیل را در پروژه ایجاد نظم نوین منطقه ناکام بگذاریم؟ راهش جنگ مستقیم نیست.»
وی تاکید کرد: «من قدرت نظامی ایران و تاثیرگذار بودن اقدام نظامی در برخی مواقع را کتمان نمیکنم؛ اما این برای زمانی است که این اقدام نظامی اولاً یک پیوست دیپلماتیک داشته باشد که به سمت کاهش تنش برود و دوم این که بیشتر با هدف اثبات اراده به طرف مقابل صورت بگیرد. نه این که یک چرخه کنش و واکنشی ایجاد کند. آنها خواهان استمرار این مدل هستند تا در نهایت ایران در فضای بینالمللی به عنوان یک سوژه امنیتی تلقی و فضا برای اعمال تحریم و انزوای ایران فراهم شود. علاقمند هستند که ایران را ببرند به سمت تکرار تجربه صدام حسین؛ بنابراین ما نباید در این تله بیافتیم. این تله یک امر ذهنی نیست. اسرائیل به دنبال تحریک ایران است. از جنگ مستقیم و بزرگ باید دوری کرد.»
پژوهشگر مرکز مطالعات خاورمیانه، خاطرنشان کرد: «میدان بازی ایران با اسرائیل، حوزه مقاومت فرسایشی است. پروژهای که سالها اجرا شد و تا حد زیادی موثر بود. اسرائیل تا قبل از ۷ اکتبر توسط همین گروهها در تنگنا قرار گرفته بود. ایران باید همین مدل را احیا کند. مساله بعدی، مدیریت تنش است. ما همانطور که در حوزه دیپلماسی دنبال مدیریت تخاصم با آمریکا هستیم و این موضوع توسط وزیر امور خارجه به صورت رسانهای مطرح شد، باید با اسرائیل هم به این نقطه برسیم. این به معنای به رسمیت شناختن اسرائیل نیست، اما به معنای تعیین محدوده تنش با اسرائیل است. یعنی وارد بازیهایی که مخاطره وجودی برای ما ایجاد میکند، نشویم. باید برویم به سمت فعال کردن تماسها با فرانسه، آمریکا، چین، عربستان و قطر که ظرفیتهای زیادی برای ایجاد فرصتهای دیپلماتیک دارند تا جلوی ایجاد بحران گرفته شود. به نظرم این مهمترین راهبردی است که ایران باید در پیش بگیرد.»
خواجویی تاکید کرد: «باید به این موضوع توجه کنیم که هسته اصلی محور مقاومت که ایران است، نباید آسیب ببیند. چون آسیب هسته مرکزی ممکن است باعث شود که امکان احیای اضلاع دیگر آن در آینده از بین برود؛ و اولویت برای مقامات ما باید حفظ این هسته مرکزی و امنیت ملی ایران باشد. این حقیقت را نمیتوانیم نادیده بگیریم که وضعیت به گونهای رقم خورد که ما امکان انتخاب گزینه مطلوب و کم یا بدون هزینه را نداریم. هرچه انتخاب کنیم، هزینه خودش را خواهد داشت؛ بنابراین مهم است که انتخابهای کمهزینه داشته باشیم.»