یک کارشناس مسائل بینالمللی معتقد است: اسراییل میخواهد در شمال سرزمینهای اشغالی یک منطقه حائل امن ایجاد کند و برای انجام آن برنامههایی دارد که بخشی از آن ایجاد عمق موجود در جنوب لبنان برای این امنیت است.
حمله اسراییل به جنوب لبنان در ۱۰ روز گذشته شدت بسیاری بهخود گرفت. رژیمصهیونیستی ابتدا اقدام به انفجار پیجرهای حزبالله کرد و بعد بهسراغ برخی از چهرههای دارای اهمیت این گروه رفت و در نهایت، عصر جمعه ششم مهرماه، دست به ترور دبیرکل حزبالله یعنی سیدحسن نصرالله زد.
به گزارش خبرآنلاین، این ترور با استفاده از پیشرفتهترین سلاحها در شرایطی رخ داد که برخی از تحلیلگران از مدتی قبل در مورد در خطر بودن هسته اصلی حزبالله هشدارهایی داده بودند. در چنین وضعیتی تحلیلها در مورد آینده خاورمیانه به این سمت است که بازی تازهای آغاز شده و برگ تازهای ورق خورده است که میتواند چندان هم به سود منطقه نباشد.
گفتگوی زیر با مهدی مطهرنیا استاد دانشگاه در رشته روابط بینالملل و رئیس اندیشکده آیندهاندیشی سیمرغ در مورد ترور شهید سیدحسن نصرالله و وضعیت کنونی لبنان و آینده منطقه است:
ما شاهد ترور دبیرکل حزبالله لبنان در عصر جمعه ششم مهرماه بودیم. این ترور بعد از نزدیک به یک هفته بحران در لبنان اتفاق افتاد. در روزهای گذشته ابتدا ماجرای پیجرها با هزاران زخمی و تعدادی کشته پیش آمد و بعد برخی از اعضای ردهبالای حزبالله ترور شدند. اما در نهایت اتفاقی که افتاد ترور سید حسن نصرالله دبیرکل این گروه بود. چنین واقعهای کشور لبنان و حزبالله را در چه شرایطی قرار خواهد داد؟
اتفاقی که افتاد از نظر همه سیگنالها و روندها قابل پیشبینی بود و قابل پیشبینی است که به لبنان هم محدود نماند. با توجه به بازی بازیگران منطقهای مساله فقط لبنان و غزه و فلسطین نیست و وسیعتر و در چارچوب نظم منطقهای مناسب با نظم بینالمللی آینده است. بحران در واقع در سطح وسیعی متوجه تهران است. در سطح بینالمللی بحران جایگزینی نظم نوین جهانی به جای نظم کهن وجود دارد که بایسته است تا سال ۲۰۳۰ خود را به نمایش بگذارد. از طرف دیگر در خاورمیانه هم براساس بحران بینالمللی موجود، بحران جای یابی باید مشخص شود. مرزهای جدید، وضعیت جدید و بازیگرانی که باید در نقشهای کهن خود تجدیدنظر کنند؛ باید زمینههای گذار از وضع موجود به وضعی منظمتر را بپذیرند. همانگونه که بارها اشاره شده، مساله جنگ هفت اکتبر که اکنون در آستانه یکسالگی است، به زودی تمام نمیشود. حتی با وجود اتفاقات اخیر این جنگ پایان زودرسی را به خود نمیبیند. مگر اینکه تمام بازیگران موجود منطقهای از اهداف تعریف شده و شعارهای بنیادین خود عدول کنند.
در همه جبههها این عدول از شعارها برحسب میزان قدرتی که در میدان اعمال میکنند مورد توجه است. از این منظر بازیگرانی که مانند عربستان و ترکیه چنین معنایی را درک کرده بودند، برآن شدند که خود را از وضعیت آشوبناک میدانی بهدور نگاه دارند. عربستانی که در جنگهای نیابتی شدید عمل میکرد، امروز در پی توسعه ملی خود به جای هیاهوی منطقهای است. ترکیه هرچند شعارهای فراوانی در زمینه فلسطینیها میدهد اما ارجحیت را به مسائل ملی خود اختصاص داده است. اینجا ایران و رژیم صهیونیستی هستند که بر نظرات خود در میدان عمل ایستادهاند و لذا هرکدام از آنها وارد تونل هیبت و حیثیت و ایجاد فضای منازعهای شدیدتر با یکدیگر شدهاند. اینجاست که بازی در میدان احتمال گسترش را دارد و بنابراین به حزبالله و ترور سیدحسن نصرالله محدود نخواهد ماند. تعییر در وضعیت موجود تنها میتواند محصول شیفتپارادایم و تغییر سیاستهای کلان تهران و تلاویو باشد و این به هیچوجه به سهولت برای هیچکدام صورت نخواهد گرفت و میتواند برسازنده بسیاری از مسائل برای آینده خاورمیانه باشد.
شبههای وجود دارد که شاید اسراییل در روزهای آینده به طور زمینی وارد لبنان شود. شما تا چه اندازه چنین اتفاقی را ممکن میدانید؟
اسراییل میخواهد در شمال سرزمینهای اشغالی یک منطقه حائل امن ایجاد کند و برای انجام آن برنامههایی دارد که بخشی از آن ایجاد عمق موجود در جنوب لبنان برای این امنیت است. احتمال ورود زمینی به لبنان وجود دارد اما بهنظر نمی رسد بخواهند ورود زمینی گستردهای را به لبنان اعمال کنند. چرا که آنها با حملات هوایی و ضربههای ناشی از عملکردهای اطلاعاتی و امنیتی خود عمل کرده و اکنون جنگ را از محیط جنگ اسراییل- لبنان به جنگ اسراییل - حزبالله به نیابت از ایران کشیدهاند. بر حسب آنچه در درون لبنان رخ بدهد و هدفگذاریهایی که اسراییل انجام داده احتمال حمله زمینی به کشور لبنان میتواند کم یا زیاد باشد.
امریکاییها هفته گذشته آمریکاییها در پیامی به لبنان اعلام کردند، دیگر قادر به کنترل اسراییلیها نیستند و راهی برای مذاکره با هدف پایان جنگ وجود ندارد. معنای چنین پیامی چیست؟ در ساعات اولیه عملیات هفت اکتبر مصاحبهای با شما داشتیم که پیشبینیتان این بود که جنگ ۲۲ روزه و ۳۳ روزه نخواهد بود و ظاهرا این پیشبینی درست از آب در آمده است.
در مصاحبهای که در ساعت نخست اغاز طوفان الاقصی و ضدواقعه هفت اکتبر از طریق خبرآنلاین با من انجام شد، گفتم که این جنگ ضدواقعه است و من قبول نمیکنم که نیروهای اسراییلی از وقوع آن باخبر نبودهاند. بلکه آنها با احتمال چنین حملاتی زندگی میکنند و اگر این حمله در ابعاد گسترده از طریق حماس انجام شده است آن را نادیده نخواهند گرفت. لذا این جنگ نه ۲۲ روز و ۳۳ روز بلکه بسیار طولانیتر خواهد بود و اکنون نزدیک یک سال است که جنگ در منطقه جریان دارد. بعد از بحران اوکراین و جنگ بین روسیه و اوکراین به این نکته اشاره داشتم که با مدل سناریوی شکار مار بوآ در خاورمیانه با وجود شکارچی به نام اسراییل چنین برنامهای ایجاد خواهد شد و هدف آن تهران است.
اکنون نیز این معنا هویداست که اسراییل یک برنامه جامع عملیاتی در ارتباط با جبهه مقاومت دارد که سر آن را در ایران میداند و ایالات متحده آمریکا در یک سال اخیر تلاش کرد تا بتواند هجوم اسراییل به سمت مرزهای درگیری مستقیم با تهران را کنترل کند. چرا که ایالات متحده امریکا یک دولت قابل کنترل در تلآویو و یک دولت توسعهگر در فلسطین میخواهد تا بتواند کنترل اوضاع در خاورمیانه عربی را دارا باشد. اکنون اسراییل در موضع قدرت از منظر ایالات متحده امریکا قرار گرفته است.
مبادی کنترل آمریکا در یک ساله گذشته خود را به اسراییل تحمیل کردهاند و اکنون آنها هستند که مبادی کنترل را برمیدارد تا بتواند به اهداف واشنگتن در خاورمیانه با مدیریت اسراییل دست پیدا کند. بهعبارت دیگر امریکاییها به افکار عمومی جهان اعلام میکنند که نتانیاهو قابل کنترل نیست در حالی که آنها اهرمهای فشار و کنترل بر نتانیاهو را دارا هستند. هرچند که این اهرمها در قبال نتانیاهو در مقابل دیگر کشورهای جهان هم زیادتر و هم کمتر است. بههر تقدیر حمایت امریکا از دولت تلآویو معین و مشخص است و از این نظر بیشتر است. از این نظر هم کمتر است که لابی های اسراییلی بسیار قدرتمندی در نظام سرمایهداری دارند.
اما بههر روی باید بپذیریم اکنون اسراییل در روز دوشنبه ۲۴ سپتامبر به گونهای عمل کرده که خونینترین روز در تاریخ لبنان در دهههای گذشته رقم خورده. اگر چه حزبالله هم حملاتی به اسرائیل داشته اما این حملات در اوزان گوناگون صورت گرفته و نتایج گوناگون دارد. از ترور عاملیتهای اصلی نظامی حزبالله و حتی عاملیتهای ایدئولوژیک و مذهبی تا زدن زیرساختهای حزبالله، به گونهای که رئیس ستاد ارتش اسراییل میگوید ما هر آنچه را که در ۲۰ سال گذشته حزبالله درست کرده را نابود کردهایم، اتفاق افتاده است. بالطبع این معنا نشان دهنده گستره جنگ در خاورمیانه است. اگر حزبالله و حامیان آن جواب ندهند، بازدارندگی ناشی از چند دهه تلاش از دست خواهد رفت.
به بیان دیگر ترور شهید سلیمانی، فخریزاده و هنیه و اقدامات نظامی و ایضایی که قبلا انجام گرفته، حالا اوج گرفته است. لذا اکنون اسراییل جنوب لبنان را هدف قرارداده و نخست وزیر رژیم صهیونیستی علنا اعلام میکند جنگ ما با لبنان نیست و جنگ ما با حزبالله و تهران است. این معنای نشان میدهد نوبت بعد از لبنان به تهران میرسد. آنچه پس از جنگ اوکراین به نام سناریوی شکار مار بوآ برای مسکو و تهران مطرح کردند؛ همین نقشه بوده است. اینکه امریکا میگوید غرب دیگر نمیتواند اسراییل را کنترل کند، یک امر از پیش تعیین شده برای عبور از این وضعیت در بعد از ضدواقعه هفت اکتبر بوده است. لذا ایجاد فضایی که در آن ایران تن به خواستههای غرب و حتی خواستههای پمپئو وزیرخارجه سابق امریکا تنظیم کرد، عملی خواهد شد. عوض شدن ادبیات ایالات متحده امریکا در قبال ایران تنها یک عمل تاکتیکی است. همانگونه که وزیرخارجه ایران به درستی میگوید، منازعه بین ایران و امریکا، تا نظام جمهوری اسلامی هست، تمام نشدنی است و ما باید به مدیریت منازعه بپردازیم؛ آنها رهبری منازعه را به عهده گرفته اند و اجازه نمیدهند در زمین بازی آنها ایران نقشی را برعهده بگیرد.
برخی تحلیلگران معتقدند اقدام نتانیاهو در قبال حزبالله با هدف موازنه قوا در خاورمیانه صورت گرفته و او که پس از حملات هفت اکتبر خود را ناتوان از حفظ امنیت سرزمینهای اشغالی میدیده، در تلاش است تا آبروی رفته را با از بین بردن فرماندهان اصلی حزبالله و ضربات اساسی به این گروه بازگرداند. نظر شما چیست؟ نتانیاهو چه هدفی را دنبال میکند؟
این تحلیلها اهداف معینی را طی میکنند. در وهله نخست بزرگنمایی قدرت جامعه هدف است. این تحلیل میگوید نیروهای پروکسی به حدی قدرت دارند که امنیت رژیمی مانند رژیم صهیونیستی اسراییل را بهخطر انداختهاند. نتیجه چنین تحلیلی آن است که ما باید در منطقه حضور داشته و پایگاههای نظامی خود را در منطقه حفظ کنیم و سلاحهای گوناگون را در منطقه بهفروش برسانیم. از سوی دیگر دوستداران این تحلیل هم وجود دارند که میگویند ما آنقدر قدرتمند شدهایم که موی دماغ ایالات متحده آمریکا و مهمترین پروکسی آمریکا یعنی اسراییل شدهایم. من به این تحلیل باور ندارم. من میگویم برای حضور آمریکا در منطقه و حتی روسیه که رقیب آمریکاست و حتی چین و اتحادیه اروپا وجود بحران در خاورمیانه یک اصل دائمی است. چرا که هم انرژی در این منطقه نهفته است و هم بازارهای فروش کالاها و به طبع اسلحه. بههمین خاطر بازی پیچیده سیاسی است که استراتژیستها آن را طراحی میکنند.
برخی از تحلیلها یا آرزومندانه به موضوع نگاه میکنند یا تلاش دارند منافع طبقه خاصی را در این زمینه در نظر بگیرند. مردم منطقه باید بدانند که قدرتهای بزرگ منطقهای اجازه ایجاد یک ثبات معنادار را مگر به نفع فروش محصولات خود و منابع آنها نخواهند داشت. لذا این جنگ ها بیش از هر چیزی کمککننده به فرایند انجام این امور است. ما میبینیم که حتی دیپلماتهای برجسته امریکایی اکنون این تحلیل را ارائه میدهند که ایران توانسته اسراییل را به یک جنگ فرسایشی وارد کند تا هزینه گزافی بپردازد. آنها به این امر توجه ندارند که نظام سرمایهداری اکنون چندین هزار میلیارد کمک به زلنسکی را بهانجام میرسانند تا پوتین را در وضعیتی که امروز به آن دچار شده نشان دهند. این نوعتحلیلها یا هدفمند به افکار عمومی جهان القا میشود یا آرزومندانه است.
آیا حزبالله با توجه به ضرباتی که اخیرا خورده و به آن معترف است میتواند خیلی زود به وضعیت پیشین برگردد؟ به طور کلی آیا این گروه که تا هفته قبل تلاش داشت حملات را در مرزهای خود با فلسطین اشغالی حفظ کند، آیا میتواند بار دیگر مانند سال ۲۰۰۶ ارکان خود را بازیابی کرده و به سمت جلو گام بردارد؟
گروههایی مانند حزبالله با هر مرام و ایدئولوژی در نهایت قربانی بازیهای قدرتهای منطقهای و قدرتهای بزرگ می شوند و سران آنها در جهت گرفتن امتیازهای سیاسی به میدان میآیند. ماجرای یاسر عرفات و جنبش فتح را فراموش نکنید. نیروهایی که به هر دلیلی در میدان به جنگ میروند و در منازعات در جبهه میجنگند از سوی رهبران سیاسی مدیریت میشوند و در نهایت ممکن است در زدو بندهای سیاسی قربانی میشوند. حزبالله یک جنبش انقلابی شیعه است و فردی مثل حسننصرالله و قبل از او رهبران ایدئولوژیک دیگری داشته است، در این زمینه پایدارتر عمل کرده است. گفته میشود رئیس ارتش اسرائیل گفته بود آنچه حزبالله در ۲۰ سال فراهم آورده بود را نابود میکنیم و بخش مهمی از آن را بنا بر ادعای اسراییلیها از بین بردهاند.
جایگزین این موارد برای نیروهای حامی حزبالله هزینهبر است. همانگونه که اسراییل در جنگ هزینه میکند نیروی مقابل هم هزینه میکند. منافع مالی کدام جبهه در میدان بیشتر است؟ بنا بر آنچه اقتصاد جهانی و آمارها میگویند منابع مالی در سوی مقابل فربهتر هستند. لذا به این سرعت در بافت موقعیتی ناگوار بیرون آمدن از کوید ۱۹ و تحریمهای نسبت به مسکو و تهران و وضعیت جهان عرب که در حل و فصل مسائل خود به ائتلاف با تلاویو و حل نساله اعراب و اسراییل فکر میکند؛ وضعیت برای حزبالله سختتر از گذشته است. هفته گذشته برای نخستین بار رئیس دولت امارات متحده عربی در ایالات متحده امریکا پذیرفته شده و با شخص بایدن ملافات داشته و امریکاییها به او احترام زیادی گذاشتند. همین دولت در سرزمینهای اشغالی سفیر داشته و با وجود جنگ در منطقه سفیر خود را فرا نخوانده است. در چنین اوضاعی آیا میتوان گفت وضعیت برای حزبالله مانند سال ۲۰۰۶ است که میتواند خود را بازتعریف کرده و با قدرت به کارش ادامه دهد؟
لبنان عملا در نوعی بیدولتی بهسر میبرد و این کشور با بحرانهای سیاسی هولناکی دست و پنجه نرم میکند. به نظر میرسد یکی از اهداف نتانیاهو این بوده که هزینه حمایت از مقاومت را برای لبنانیهای عادی بالا ببرد. حمله به جنوب لبنان با هدف کنترل حزبالله چه آسیبی به کشور میزند و آیا میتواند باعث بیاعتمادی شهروندان به حزبالله شود؟
بخش قابل توجهی لبنان در تفکر مذهبی شیعی قرار ندارند. اگرچه مسیحیان این کشور و مسلمانان اهل سنت و دیگر گروههای اقلیت به حزبالله بهعنوان یک نیروی سیاسی نظامی قدرتمند در دهههای گذشته نگریستهاند اما در عینحال هزینههای زیادی را هم متحمل شدهاند. لبنان کشوری فرقهای و مذهبی است و اساسا ساختار سیاسی آن براساس شکافهای قومی و فرقهای شکل گرفته است. بههمین خاطر در حین اینکه لبنان یک ملت -دولت است؛ باید گفت کشوری است که در آن تفوق رویکردهای مذهبی و قومی دیده میشود.
در اینجاست که حزبالله بیش از هرچیز نماینده شیعیان لبنان شناخته میشود. با اینحساب اگر هزینههای حزبالله برای دیگر فرقهها و اقوام لبنانی در تودههای مردم بیش از وعدههای عملی آنها برای کلیت لبنان باشد، این همگرایی آرام آرام به واگرایی میانجامد. حزبالله در سالهای اخیر با ورود به عرصههای سیاسی از جایگاههای نظامی خود دور شده بود. زمانیکه حزبالله توانست وزرای معین با تعداد بیشتر و در مجلس هم دارای نمایندگان بیشتری حاضر باشد، وارد عرصه عمل سیاسی شد و بسیاری از نامرادیها و نگرانیها و چالش هایی که بهوجود آمده به پای حزبالله هم نوشته میشود.
مردم در خاورمیانه بیش از آنکه به مسائل ایدئولوژیک بیندیشند به کارآمدی نظامهای سیاسی در رفع نیازهای خود و توسعه ملی میاندیشند. بهگونهای که اکنون نسبت به دهههای گذشته صدور امواج انقلاب، چندان مطرح نیست. در لبنان حزبالله هنوز هم جایگاه مهمی دارد ولی در قیاس با گذشته نه تنها در لبنان بلکه در گستره خاورمیانه توسعه مناسب با گذر زمان را تجربه نکرده است.