تقدیر و تجلیل از فرامرز قریبیان هم باز به همت نهادی خصوصی صورت گرفته و وزن هنری بازیگران در ترازوی هنرشان هم البته شرط این التفاتها یا بیتفاوتیهاست، اما شایسته و بایسته آن است که هیچ هنرمندی نباید در دوران بازنشستگی و ازکارافتادگی در گوشه عزلت و رنج تنهایی و فقر به فراموشی سپرده شود.
رضا صائمی در هم میهن نوشت: جمعه ۱۶ شهریورماه به همت «کانون ادبی زمستان»، آیین تجلیل و بزرگداشت فرامرز قریبیان بازیگر کهنهکار سینمای ایران برگزار شد؛ تجلیلی که با حضور تعداد زیادی از بازیگران شناختهشده سینما و سخنرانی برخی از آنها همراه بود.
از جمله داریوش فرهنگ که در وصف قریبیان گفت: «بازیگری توانا که در همه کارها روش و منش دارد؛ بدون حاشیه. او به هر قیمتی حاضر نشده در هر کاری حاضر شود؛ با اخلاق است و دیسیپلین خاص خودش را دارد. مهمترین ویژگیاش این است که استایل دارد؛ در راه رفتن، نشستن، برخاستن، اعتراض، عکسالعمل و مهمترین نکتهی او، چشمهایش است که هنوز هم در خود او میدرخشد.» ایرج راد هم گفت: «هیچکس را برای حضور در این مراسم مجبور نکردند، همه با عشقِ دیدن آقای قریبیان آمدند؛ سپاسگزاری مردی که سالها در سینما درخشید، زحمت کشید و افتخار آفرید؛ نهتنها در زمینه بازیگری و کار خودش، بلکه توانست به سینمای ایران شخصیت دهد.
جایگاه ویژهای از نظر منش، شخصیت و اعتبار دارد. هنرمندی که شاخص باشد، فقط به شکل یک چهره خودش را در سینما نشان نمیدهد، بلکه خودش یک فرهنگ و جایگاهی ویژه از انسانیت، منش، اخلاق و رفتار است و تاثیر عمیقی روی جامعه دارد». این آیین تجلیل البته خود جای تجلیل دارد که پیش از مرگ بازیگران کهنهکار و کاربلد و در زمان حیات و با حضور خودشان از او تقدیر و قدردانی میکنند؛ آیینی که مهمترین کارکردش حس خوب فراموش نشدن در ذهن و ضمیر بازیگر است.
اما درست چند روز قبل از برگزاری این مراسم باشکوه، ویدئویی از «کبری امینسعیدی» با نام هنری و سینمایی «شهرزاد»، در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی منتشر و وایرال شد که حکایت از وضعیت بد معیشتی و زندگی سخت این بازیگر زن قدیمی و پیشکسوت سینما داشت که به چنان استیصالی دچار شده که برای دریافت کمکهای مردمی، شماره حسابی از کارت بانکی خود را اعلام کرد.
انتشار این ویدئو بار دیگر تراژدی سرنوشت بسیاری از بازیگران قدیمی سینما را برملا کرد. قصه پرغصه بسیاری از هنرمندان در سرزمین ما که فرهنگ و هنر وامدار آنهاست، اما آنها شرمسار از زندگیشان. او بازیگری بود که با کارگردانهای بزرگی مثل مسعود کیمیایی، امیر نادری و علی حاتمی کار کرده بود و همبازی با بازیگرانی مثل بهروز وثوقی، ناصر ملکمطیعی و سعید راد. ضمن اینکه او تز نخستین کارگردانهای زن ایرانی بود که در اولین فیلمش «مریم و مانی» ـ که آخرین فیلمش هم شد ـ
کل داستانش بر محوریت شخصیت یک زن متمرکز بود. او شاعر و نویسنده هم بود و علاوه بر چند داستان کوتاه، مجموعه شعری با عنوان «با تشنگی پیر میشویم» نوشته که طراحی جلد آن را امیر نادری انجام داده بود. حالا این شاعر، نویسنده و بازیگر به چنان وضعیت تراژیکی در پیری رسیده است که دست نیاز به سوی مردمش دراز میکند.
این تقدیر تلخ و تراژیک البته برای بسیاری از بازیگران قدیمی سینما بهویژه بازیگران زن هم اتفاق افتاده. از فریمافرجامی، مهری مهرنیا و ثریا حکمت گرفته تا روحانگیز سامینژاد؛ اولین بازیگر زن ایرانی و ایفاگر نقش «گلنار» در فیلم «دختر لر» ـ نخستین فیلم ناطق ایرانی ـ که فریدون جیرانی درباره وضعیتش وقتی که درگذشت، گفته بود: «رختخواب سامینژاد، وسط خانه بود. تنها میراث این اولین بازیگر سینما، یک کیسه نایلونی بود و داخل آن یک بسته سیگار، یک شناسنامه و بروشور تانشده دختر لر». این البته شامل بسیاری از بازیگران مرد ایرانی هم شده که در دوران پیری و بازنشستگی، شرایط سخت و دشواری را از لحاظ مالی و معیشتی میگذرانند و با بیماری و مصائبش در غزلت، تنهایی و فراموشی زندگی میکنند.
نمونه بارزش رضا رویگری که همین چند وقت پیش بار دیگر سکته کرده و در بیمارستان بستری شده. گرچه عاقبت تراژیک برخی از بازیگران، نتیجه کنشمندیهای خودشان است، اما همه اینطور نیستند، خیلی از آنها قربانی ساختار و چرخه معیوب و ناعادلانه مدیریت فرهنگی و هنری میشوند که از هرگونه تضمین و حمایتی از آنها دریغ میکند؛ مگر اینکه به میانجی رسانهایشدن این تراژدیها، بخواهند آنها را دریابند که همین هم چندان گره از کارشان باز نمیکند.
تقدیر و تجلیل از فرامرز قریبیان هم باز به همت نهادی خصوصی صورت گرفته و وزن هنری بازیگران در ترازوی هنرشان هم البته شرط این التفاتها یا بیتفاوتیهاست، اما شایسته و بایسته آن است که هیچ هنرمندی نباید در دوران بازنشستگی و ازکارافتادگی در گوشه عزلت و رنج تنهایی و فقر به فراموشی سپرده شود. قرار نیست برای همه آنها آیین تجلیل و نکوداشت گرفته شود، اما دستکم باید آییننامهای در نهادهای صنفی و دولتی عرصه هنر وجود داشته باشد که هیچ هنرمندی از سر استیصال و درماندگی، آبرو و اعتبار خود را به حراج نگذارد و از عزتش خرج نکند.