«به ايرادات منطقي، استنتاجي، شواهد و حتي نتايج دريافتي از متن مورد نقد بايد پرداخت. چنين نقدي موجب خشنودي نقدشونده نيز ميشود. من نقدهايي كه فاقد ويژگيهاي نقد باشند را نميخوانم و در نتيجه نيازي هم به پاسخ نميبينم. در مقابل پاسخ به نقدهاي ديگر را وظيفه خود ميدانم و با كمال ميل و در حد توانم حتما پاسخگو خواهم بود»
عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «چگونگي مواجهه با نقد» در اعتماد نوشت: انتشار نامه بنده خطاب به جناب آقای خاتمی بازتابهای زیادی داشت. هم در دفاع از آن و هم در نقد یا حتی تخطئه آن. بنابراین انتظار میرود که پس از چند روز که از این نقدها گذشت واکنشی نسبت به آنها داشته باشم. این کار را انجام خواهم داد و بخش مهمی از آن را نیز نوشتهام. بنابر این مناسب میدانم که ابتدا رویکرد کلی خود در مواجهه با این نقدها را بنویسم. معتقدم که اطلاع از این رویکرد مهم است.
به احتمال فراوان و با وجود شبکههای اجتماعی، اغلب نقدهایی که صورت میگیرد به نحوی به دست من رسیده یا خواهد رسید. مگر نقدهایی که شفاهی باشد که فرصت شنیدن آنها کمتر فراهم میشود. پیش از هر چیز این نکته را باید تاکید کنم، هنگامی که خودم دیگران را نقد میکنم این را نشانه احترام و علاقه به آنان میدانم و نه کینهورزی و بدخواهی. پس نهتنها از نقد دیگران نسبت به خودم ناراحت نمیشوم، بلکه آن را نشانه احترام و علاقه نیز میدانم پس بهطور طبیعی سپاسگزار ناقدین محترم نیز خواهم بود، چرا که آنان مرا رهین منت خود کردهاند.
فارغ از اینکه نقد آنان را وارد بدانم یا ندانم، هر دو حالت را مفید میدانم. چون اگر وارد باشد، استفاده کرده و تکرارش نمیکنم و نظرم را تصحیح میکنم و اگر وارد نباشد، پاسخ میدهم و منتقد محترم یا خوانندگان نقد را از یک برداشت نادرست یا سوءتعبیر مطلع میکنم که در هر دو صورت نتیجه مثبت است. ضمن اینکه ارایه پاسخهای مستدل به نقدها میتواند به شفافتر شدن مواضع و کاهش سوءتفاهمها و ارتقای فرهنگ گفتوگوی سیاسی و ارتقای فرهنگ نقد در شبکههای اجتماعی منجر شود. از این نظر چنین نقدهایی یک راهبرد بلندمدت برای ارتقای کیفیت گفتمان و عملکرد سیاسی محسوب میشوند.
این رویکرد میتواند به تثبیت موقعیت سیاسی و اعتماد عمومی نیز کمک کند. البته این امر بدین معنا نیست که هر نقدی یا نظری را بخوانم. از خواندن دو دسته از مطالب معذورم. اول نظراتی که بهطور معمول زیر نوشتههایم در فضای مجازی گذاشته میشود. نه به دلیل بیتوجهی یا بیاحترامی، بلکه به دلیل زیاد بودن آنها و ناتوانی و کمبود وقت من. ضمن اینکه اغلب آنان هم نظرات خود را مینویسند و لزوما برای پاسخ دادن من نیست.
مواردی استثنایی را هم که پاسخ میدهم از طریق دیگری به اطلاع بنده میرسد یا برخی از دوستان توصیه به پاسخ دادن میکنند. دسته دوم مطالبی که در نقد من است، ولی در آن انگیزهخوانی، نقد شخصیت، توهین و دروغ و تحریف آگاهانه متن و امور غیر مرتبط با نقد محتوا وجود دارد. هنگامی که نقدی با این ویژگی را بخوانم به محض رسیدن به یکی از این موارد، خواندن را قطع میکنم. شاید برخی تصور کنند که چنین نقدهایی اثر منفی بر مخاطبان میگذارد و باید پاسخ داده شود.
چندان نگران اثرگذاریهای منفی نیستم چرا که گمان میکنم وقتی که نقد بر پایه استدلال استوار شود، نویسنده و مخاطبان به تدریج در تعامل با هم به گسترش فرهنگ نقد کمک میکنند. منظورم از فرهنگ نقد این است که عواطف مخاطب را نشانهگیری نمیکنند و نمیخواهند در یک فضای احساسی، مخاطب را با خود همراه کنند. به گمان من ارتقای فرهنگی و سیاسی جامعه به سطحی رسیده است که نقدهای احساسی، شخصی و مملو از کلمات تحقیرکننده معمولا اثری ندارند و اگر داشته باشند، اثرشان کوتاهمدت و موقت است. این نکته را باید در ذهن داشته باشیم که مخاطبان متنهای مستدل و متین، افرادی فرهیختهاند که به دنبال استدلال و منطقند و به دنبال متنهایی نیستند که عواطف و احساسات را هدف قرار میدهد.
متنهای شخصی، تحقیرکننده و احساسی، همیشه نوشته میشود و گمان نمیکنم منحصر به جامعه ما باشد، اما اگر فرهنگ نقد گسترش پیدا کند، مجال اندکی برای نوشتههای هیجانی و هجویهنویسی ایجاد میشود. اثرگذاری این نوشتهها زمانی بیشتر میشود که فضای فرهنگی کشور از نقدهای واقعی و معطوف به استدلال خالی شود. پاسخ دادن به این نوع نقدها فضای فرهنگی را برای نقدهای اصیل تنگتر میکند و به همین دلیل، از وارد شدن به این نوع گفتگوها پرهیز میکنم. به باور من، منتقدی که حرفی برای گفتن دارد به طرح این نکات متوسل نمیشود.
یک نقد خوب واجد چه ویژگیهایی است؟ سعی کردهام خودم به آنچه در ادامه میگویم در هر نقدی که مینویسم ملتزم باشم. اول از همه ضرورت درک منطقی از منظور نویسنده است. هر نوشتهای یک ایده و حرف مرکزی دارد. باید آن را دریافت و همان را نقد کرد. پرداختن به حواشی امری بیهوده است، حتی اگر حواشی آن متن قابل نقد هم باشد، باید از کنار آن گذشت.
دوم پرهیز از تعابیر شاذ از نوشتههای مورد نقد است. ما میتوانیم با حذف یک کلمه یا جمله یا نادیده گرفتن جزییات، تعابیر دیگری از متن مورد نقد ارائه بدهیم. این کار نه تنها غیراخلاقی است، بلکه اثرات منفی دارد. یک منتقد وظیفه دارد که به بهترین وجه منظور اصلی نویسنده را یا با نقل قول مستقیم یا استنتاج بیطرفانه و منصفانه خودش به مخاطب برساند. به ویژه بر نقل قولهای مستقیم و دقیق و کامل تأکید دارم، چون راه را بر برداشتهای شخصی میبندد. در نقد باید خود را به جای نویسنده بگذاریم و فرض کنیم که اگر میخواستیم از چنین ایدهای دفاع کنیم چگونه میتوانستیم قویترین استدلال را به کار ببریم. حتی اگر او در بیان مقصود خود موفق نبوده باشد باید به فهم متن او کمک کنیم. در این صورت، نقد ما به محکمترین بخش ساختمان استدلال او معطوف شده است. به بیانی دیگر، بخش مهمی از نقد باید متوجه شرح دقیق و انتقال درست مفهوم و ایده مورد انتقاد باشد. در ادامه به ایرادات منطقی، استنتاجی، شواهد و حتی نتایج دریافتی از متن مورد نقد باید پرداخت. چنین نقدی موجب خشنودی نقدشونده نیز میشود.
من نقدهایی که فاقد ویژگیهای نقد باشند را نمیخوانم و در نتیجه نیازی هم به پاسخ نمیبینم. در مقابل پاسخ به نقدهای دیگر را وظیفه خود میدانم و با کمال میل و در حد توانم حتما پاسخگو خواهم بود. یک نکته دیگر که پیش فرض در این نوع تبادلات فکری است ولی باید تصریح شود، این است که هدف از چنین تبادلات فکری کمک به فهم بهتر دنیای اجتماعی و سیاسی است تا از این طریق راهی برای بهبود وضعیت پیدا کنیم. اگر چنین هدفی مورد نظر باشد، نویسنده و ناقد در پایان گفتگو، ایدههایشان روشن و دقیق شده است، تغییراتی در فکرشان ایجاد شده است و از هم آموختهاند.
گفتگو با کسانی ثمربخش و به نفع فضای اجتماعی سیاسی کشور است که خیال نمیکنند همه حقیقت را در دست دارند، آنها در هر گفتگو و تبادلات فکری تغییر میکنند، و وظیفه خودشان را ابلاغ حقیقت نمیدانند بلکه هدفشان کشف حقیقت از طریق تعامل است. قصدشان روشن شدن حقیقت است نه افشاگری و رسواسازی. بنابر این، چون هدفم از گفتگو کمک به حل مشکلات کشور و بهبود وضعیت است، وارد شدن به چنین مجادلاتی را بیهوده و فرساینده و مضر میدانم و از گفتوگویی که مبتنی بر کشف حقیقت از طریق تعامل و تبادل فکری است، استقبال میکنم.