بودجه و نظام بانکی و صندوقهای بازنشستگی، با ناترازیهایی در مقیاس بزرگ، میانگین تورم را به دو برابرِ مقدار تاریخیِ بلندمدت خود رساندهاند و ناترازی انرژی و آب و ویرانگری در زیستبوم، آینده سرزمینی ایران را در معرض مخاطره جدی قرار داده است.
مسعود نیلی در دو مقاله چالشهای مهم وضعیت کنونی را تشریح و نقطه شروع اصلاحات دولت چهاردهم را تبیین کرد.
به گزارش دنیای اقتصاد، این اقتصاددان برجسته در مقاله اول به سه ضلع مشکلات مربوط به حکمرانی یعنی «ناترازیهای مالی و زیستمحیطی»، «وضعیت خطیر روابط خارجی کشور» و «شکافهای عمیق اجتماعی و فرهنگی» اشاره میکند.
نیلی توضیح میدهد در میان راهکارهای موجود برای پیشبرد اصلاحات سیاستی، رویکرد اجتماعی و ترمیم شکافهای بین دولت و مردم با کمترین هزینه میتواند بهترین نقطه برای شروع باشد. این استاد دانشگاه در مقاله دوم، تاکید میکند که دولتها عموما یا آتشنشان مشکلات با یک رویکرد انفعالی هستند یا آتشفشان و پیشبرنده. به نظر میرسد دولت چهاردهم هیچکدام از اینها نباید باشد، بلکه باید به یک «دولت گفتگو و اجماعساز» تبدیل شود. از نگاه نیلی، دو گروه مانع بر سر راه چنین دولتی خواهند بود که هیچ انعطافی را در مواجهه با این وضعیت برنمیتابند.
بررسیها نشان میدهد در شرایط فعلی، مشکلات عظیم کشور تنها در صورتی شانس حل شدن دارند که همه ارکان نظام سیاسی کشور، اراده کامل و تمامعیار خود را، بر حل آنها متمرکز کنند و الزامات آن را پذیرا باشند. مسعود نیلی، استاد دانشکده اقتصاد و مدیریت دانشگاه صنعتی شریف، در دو مقاله به بررسی مهمترین معضلهای نظام حکمرانی کشور و راهکارهای امکانپذیر برای آن پرداخته است.
او در این مقالهها اشاره میکند که دو گروه مانع بر سر راه چنین دولتی، ذینفعان رانتی وضع موجود و خشکسرانی هستند که هیچ انعطافی را برنمیتابند. همه باید این آخرین شانس را دریابند. این یک اتمام حجت تاریخی است.
نیلی در مقاله خود از بلندترین ارتفاع «نظام حکمرانی» به عنوان «یک کل»، به مسائل کشور نگاه میکند. چرا که به نظر میرسد حل مسائل مهم کشور تنها از نگاه در چنین ارتفاعی امکانپذیر خواهد بود. مهمترین سوالات در رابطه با وضعیت حکمرانی کشور از منظر این مقاله عبارتند از:
۱- «خطیرترین» مسائل کشور که یا «آینده سرزمینی» ما را دچار چالش میکنند یا «پایداری جامعه» را مورد تهدید قرار میدهند و از اینرو لازم است از منظر اعمال «اصلاح راهبردی» یا «اصلاح رویکرد» به طور ویژه مورد توجه نظام حکمرانی قرار گیرند چیست؟
۲- آیا میتوان از میان مسائل ذکر شده، حیاتیترین و درنتیجه مهمترین آنها را مشخص کرد؟ اگر پاسخ به این سوال مثبت است، آن کدام مساله است؟
۳- آیا حیاتیترین مساله، فوریترین مساله نیز هست؟ به این معنی که باید بیدرنگ، بر حل آن متمرکز شد؟ یا برعکس، حل این مهمترین مساله، نیازمند فراهم آوردن مقدماتی است که مستلزم حل مسائلی دیگر است. به عبارت دیگر، آیا میتوان پرداختن «راهبردی» و نه «سیاستی» به مسائل خطیر کشور را، به نحوی که توضیح خواهم داد، در یک امتداد طولی ترسیم کرد؟
پاسخ نیلی در رابطه با سوال نخست این است که نظام حکمرانی در مرکز یک قاب سهضلعی قرار دارد که در هر راس این سهضلعی، یک «خوشه» بسیار بزرگ و مهم از مشکلات کشور قرار گرفته است. در راس اول این سهضلعی، مجموعه هولناک ناترازیهای مالی و زیستمحیطی کشور قرار گرفته است.
بودجه و نظام بانکی و صندوقهای بازنشستگی، با ناترازیهایی در مقیاس بزرگ، میانگین تورم را به دو برابرِ مقدار تاریخیِ بلندمدت خود رساندهاند و ناترازی انرژی و آب و ویرانگری در زیستبوم، آینده سرزمینی ایران را در معرض مخاطره جدی قرار داده است. در راس دوم مثلث، وضعیت خطیر روابط خارجی کشور قرار گرفته است.
درجه بالای التهاب در روابط خارجی که خود را در تحریمهای سنگین، محدودیتهای برآمده از FATF، شرایط غیرقابل پیشبینی خاورمیانه و تحولات انتخابات آمریکا نشان میدهد، برای کشوری که شریک مطمئنی در جهان ندارد و منافع هیچ کشوری با بدتر شدن وضعیت آن، دچار مشکل نمیشود، بسیار مخاطرهآمیز است.
در راس سوم مثلث، شکافهای عمیق اجتماعی و فرهنگیِ عمدتا بیننسلی و شکاف ناروای درآمدی و رفاه دروننسلی قرار گرفته است. باورها و سبک زندگیِ بخشی از جمعیت کشور، که عمدتا در نسل جوان و زنان متجلی شده است، در تقابل جدی با الگوهای رسمی مدنظر نظام حکمرانی است.
این اقتصاددان در پاسخ به سوال دوم مینویسد تشخیص اینکه از میان سه مورد ذکرشده، کدام مصیبت بزرگتر و کمرشکنتر است، کاری بسیار دشوار است. بهرغم این دشواری، از نظر نگارنده، چالش ناترازیها از آنجا که به طور اجتنابناپذیر به نظام حکمرانی تحمیل خواهد شد، به عنوان حیاتیترین مورد شناخته میشود.
در یک بیان کلی، میتوان نتیجه گرفت که مشکل اول، یعنی ناترازیها، از طریق اصلاحات اقتصادی، یا به عبارت دقیقتر، اصلاح راهبرد اقتصادی، مشکل دوم یعنی شکافهای اجتماعی-فرهنگی، از طریق اصلاحات اجتماعی به معنی اصلاح راهبرد اجتماعی و مشکل سوم، یعنی فضای پرتنش خارجی، از طریق اصلاح راهبرد روابط خارجی، قابل حل خواهد بود.
کاملا واضح است که اولا، هیچکدام از اصلاحات گفتهشده، به طور کامل، در سطح قوه مجریه قابل انجام نخواهد بود و علاوه بر آن، متقاعد کردن و اصلاح همزمان همه راهبردهای ذکرشده، کاملا تخیلی و به دور از واقعیت است. استاد دانشگاه صنعتی شریف در رابطه با سوال سوم اشاره میکند که هرچند مهمترین مشکل کشور ناترازیهاست، اما بهرغم هزینههای سنگین آن، فوریترین نیست.
فرض کنیم با حفظ شرایط ناترازیها و شکافهای اجتماعی، بخواهیم سراغ حل مساله تحریم برویم. طبیعتا در چنین شرایطی، نظام حکمرانی ناچار به دادن امتیازات زیادی به طرف مقابل خواهد شد؛ چرا که در شرایط ضعف اقتصادی و ضعف سرمایه سیاسی به سراغ مذاکرات رفته است. علاوه بر اینکه تا مشخص شدن نتایج انتخابات آمریکا هم شاید اقدام موثر در این زمینه قابل تصور نباشد.
در حالتی دیگر، فرض کنیم با حفظ شرایط تحریم و حفظ شکافهای اجتماعی، بخواهیم به سراغ اصلاحات اقتصادی برویم که آن هم همانطور که توضیح داده شد به لحاظ سیاسی و اجتماعی امکانپذیر نخواهد بود.
در حالت سوم اگر با حفظ ناترازیها و حفظ شرایط تحریم، تنها با اصلاح رویکرد، به سراغ ترمیم شکافهای اجتماعی حرکت کنیم، چنین رویکردی میتواند با هزینه کم، یک زمینه اجتماعی مناسب میان حکومت و مردم به وجود آورد. این البته ظرافتهایی دارد که در اینجا به آن نمیپردازم. اما به نظر میرسد از هر راهی که به تحلیل شرایط موجود میپردازیم، به اولویت مطلق ترمیم شرایط اجتماعی و سیاسی داخلی قبل از هر نوع اصلاح اقتصادی و هر نوع اصلاح در روابط خارجی خواهیم رسید.
مسعود نیلی در مقاله دوم خود مینویسد بنده شخصا، به طور واقعبینانه، از دولت جناب آقای دکتر پزشکیان انتظار رونق اقتصادی و تحقق عدالت اجتماعی مطلوب خود را ندارم. چون میدانم با حداقلهای مورد نیاز آن، فاصلهای عظیم داریم. اما آنچه از ایشان میخواهم این است که بتواند همانی را که قول داده و مرتب هم تکرار میکند، یعنی وفاق و اجماع در نظام حکمرانی را محقق کند.
دولت آقای دکتر پزشکیان باید بتواند روابط مخرب بارها تکرارشده قبلی درون نظام حکمرانی را به روابطی سازنده با محوریت فائق آمدن بر مشکلات راهبردی تبدیل کند. هرچند ابعاد مشکلات بسیار بزرگ و هولناک است، اما دولت چهاردهم نیازمند گذراندن یک دوران زندگی انکوباتوری در نتیجه زایمان زودرس انتخابات اضطراری است. این دوران باید صرف سه دسته گفتگو شود.
گفتگو با جمعیت ۵۰ درصدی که در انتخابات نهایتا شرکت نکردند و حداقل این است که در حالت قهر به سر میبرند. گفتگو با دیگر بازیگران نظام حکمرانی با محوریت عبور از مشکلات بزرگ و بالاخره تلاش برای گفتگو با آنانی که به رقیب ایشان رای دادهاند. انجام اصلاحات اقتصادی نیازمند دولتی است که اول، از پشتیبانی جامعه بهمراتب قویتر از آنچه در انتخابات ظاهر شد برخوردار باشد و دوم، دولتی که حمایت بیدریغ نظام حکمرانی را داشته باشد.
تحقق چنین شرایطی تنها شرط گذار کشور از این آخرین شانس تاریخی خود است. انجام چنین کاری برای آنکه بتواند موفقیتآمیز باشد، دو پیششرط اساسی دارد. اول آنکه، بنای خود را بههیچوجه بر این نگذارد که ثابت کند دولت قبل، ضعیف و نامیزان کار کرده و باعث شده است دولت جدید در انجام مطلوب وظایف خود با مشکل مواجه شود. اگر دولت چهاردهم ارتفاع پرواز حرفهای و اخلاقی خود را در سطح عبور از ابرچالشها ارتقا داده باشد، لازمهاش آن است که خود را اسیر اهداف اینچنین حقیر نکند و در بازی دعوای اسب زینکرده و اسب زمینخورده نیفتد.
پیششرط دوم هم این است که گزارش ذکرشده بهگونهای تهیه شود که کمترین میزان ممکن مناقشه در آن باشد. تحقق پیششرط دوم در گرو آن است که اول، همه نهادهای اصلی موثر در نظام حکمرانی در تهیه آن مشارکت کنند؛ دوم، تهیه گزارش منحصرا مبتنی بر واقعیتهای آماری و دادهای باشد.
برخی دولتها را میتوان دولت آتشنشان (و نه البته آتشفشان)، نامید. کار آتشنشان برخورد انفعالی با حوادث است. دولت آقای پزشکیان بر اساس ذات تشکیل خود، دولت آتشفشان نیست. دولت آتشنشان هم نباید باشد. دولت رونق و توسعه هم سازگار با شرایط و ابرچالشهای موجود نیست.
پس برای دولت ایشان چه ماموریتی میتوان متصور بود؟ شاید این دولت بتواند دولتِ گفتگو به منظور اجماعسازی برای خروج از ابرچالشها باشد. دو گروه مانع بر سر راه چنین دولتی، ذینفعان رانتی وضع موجود و خشکسرانی هستند که هیچ انعطافی را برنمیتابند. همه باید این آخرین شانس را دریابند. این یک اتمام حجت تاریخی است.