اسم من در لیست پیدا شد و داخل رفتم، اما پیرمرد در ذهنم ماند. یاد شعار رئیس جمهور جدید افتادم که در تبلیغاتش گفت «صدای بی صدایان خواهم بود». اما بلافاصله وارد فضایی دیگر شدم؛ حسینیه امام خمینی. هر طرف را که نگاه میکردی، یا مسئولان را میدیدی یا همکاران و دوستان خودت که در رسانه و... مشغول به فعالیت اند.
متنی که در ادامه میآید روایت خبرنگار جماران است از متن و حاشیه مراسم تنفیذ پزشکیان و حواشی جالب آن، در ادامه مشروح آنرا میخوانید:
جذابیت اصلی این جلسات برای حاضران، مشاهده ورود شخصیتها به مراسم، محل نشستن و نحوه برخوردشان با همدیگر است. برخی روی صندلی مینشینند و بقیه روی زمین. سفرای خارجی و بسیاری شخصیتهای داخلی نیز پشت سر ما روی صندلی نشسته بودند. برای خانمها هم به طور کامل صندلی چیده شده بود و تعداد کمی روی زمین نشستند. خانم دکتر مصطفوی دختر امام خمینی و زهرا پزشکیان دختر رئیس جمهور را دیدم که نشسته اند. جالب اینکه، فیلمبردارهای سمت خانمها نیز خانم هستند. روالی که در همه مراسم حسینیه جاری است.
ساعت ۸ صبح، درب ورودی بیت مقام معظم رهبری. هوا مثل ظهر، داغ و سوزان بود و حتی چند ثانیه توقف در فضای باز هم کلافه کننده. مأموران کنار درب ورودی در حال جست و جوی اسم من در لیست بودند که در همان حین پیرمردی با کارت ایثارگری در دست سر رسید؛ با لهجه غلیظ کردی حرف میزد. میگفت از مریوان تازه رسیده و میخواهد در مراسم «ریاست جمهوری» شرکت کند.
مأموران حفاظت، نمیدانستند چگونه او را قانع کنند که ورود به این مراسم با دعوت و اسم ممکن است. او گله و خشمی نداشت، ولی با حالت خاصی اصرار میکرد که در مراسم شرکت کند. معمولا اینگونه افراد در لحظات نزدیک به شروع مراسم وارد میشوند.
اسم من در لیست پیدا شد و داخل رفتم، اما پیرمرد در ذهنم ماند. یاد شعار رئیس جمهور جدید افتادم که در تبلیغاتش گفت «صدای بیصدایان خواهم بود». اما بلافاصله وارد فضایی دیگر شدم؛ حسینیه امام خمینی. هر طرف را که نگاه میکردی، یا مسئولان را میدیدی یا همکاران و دوستان خودت که در رسانه و… مشغول به فعالیت اند.
جایی پیدا کردم و نشستم؛ کنار یکی از همکاران رسانه ای. دست بر قضا دو نفر از نمایندگان استان زادگاهم هم طرف دیگرم نشسته بودند. یکی در مجلس، یکی در خبرگان. آن طرفتر استاندار استانمان هم نشسته بود. نماینده خبرگانمان جوان و تازه وارد به خبرگان بود؛ خوش صحبت. آقای نماینده نیز همین طور. از مشکلات شهر و استان صحبت شد و فرصتهای زیادی که در حال از دست رفتن است.
جذابیت اصلی این جلسات برای حاضران، مشاهده ورود شخصیتها به مراسم، محل نشستن و نحوه برخوردشان با همدیگر است. برخی روی صندلی مینشینند و بقیه روی زمین. سفرای خارجی و بسیاری شخصیتهای داخلی نیز پشت سر ما روی صندلی نشسته بودند. برای خانمها هم به طور کامل صندلی چیده شده بود و تعداد کمی روی زمین نشستند. خانم دکتر مصطفوی دختر امام خمینی و زهرا پزشکیان دختر رئیس جمهور را دیدم که نشسته اند. جالب اینکه، فیلمبردارهای سمت خانمها نیز خانم هستند. روالی که در همه مراسم حسینیه جاری است.
ترتیب ورود شخصیتها و مسئولان اینگونه است که هرچه افراد جایگاه مهمتری داشته باشند معمولا دیرتر میرسند و بلافاصله در قسمت جلو جایی برایشان در نظر گفته میشود. برخی هم اول ته مینشینند اما سریعا به جلو منتقل میشوند. مثل محمد شریعتمداری. صادق محصولی را دیدم که سمت چپ ما روی یکی از صندلیها با آرامش نشست و بدون اینکه تا پایان جلسه با کسی کلامی سخن بگوید در حال ذکر گفتن بود.
سردار قاآنی آمد و روی زمین نشست؛ کمی بعد نیز جانشین وی سردار ابوباقر (فلاح زاده) با نماینده ولی فقیه در سپاه دست در دست همدیگر وارد شدند اما کمی آن ظرفتر نشستند. عباس عراقچی هم آمد؛ همان نزدیک نظامیان نشست و مشغول صحبت شدند. اخوان انصاری با هم رسیدند، اما هر کدام با فاصله از هم نشستند.
حسین طائب هم در همان صفوف جلو نشست. محمدجواد ظریف وارد شد. او هم در صفوف جلو، وسط مجلس نشست. هنوز ننشسته بود که با یکی از سرداران نسبتا مسن سپاه همدیگر را در آغوش کشیدند.
اولین کسی که روی صندلیهای بالای جایگاه نشست آیت الله احمد جنتی بود. در همین لحظات، یکباره مسعود پزشکیان با قامتی افراشته، چهرهای خندان و کت و شلواری تازه بر تن از درب کناری حسینیه وارد شد و روی صندلی بالا قرار گرفت. بقیه مسئولین هم آمدند.
لحظاتی بعد هم ورود رهبر انقلاب و نکاتی که همه در تلویزیون دیدند. ظاهرا امسال برخلاف ادوار قبل، از پیش از شروع مراسم، پخش زنده آغاز شده بود؛ اتفاق مثبتی که همه چیز را طبیعیتر و واقعی و شفافتر به مردم نشان میدهد: هم متن را، هم حاشیه را.
در متن جلسه چند نکته برایم خیلی جالب توجه بود. اول، تعابیر رهبری برای پزشکیان بود: «فرزانه، صادق، مردمی و دانشمند.»
همان لحظه برایم جالب شد که بدانم ایشان برای روسای قبل چه تعابیری را انتخاب کرده بودند. چرا که میدانم رهبر انقلاب به دلیل تسلط بر ادبیات و توجه به سخن؛ واژگان را دقیق و آگاهانه بر میگزیند. در حکم تنفیذ شهید خدمت آقای رئیسی در ابتدای حکم، او «شخصیّتی مردمی و عالیقدر از تبار سیادت و علم، و مزیّن به پرهیزکاری و خردمندی، و دارای سوابق درخشان مدیریّت، عزم راسخ خود را بر پیمودن مسیر نورانی انقلاب که مسیر عدالت و پیشرفت و آزادی و عزّت» توصیف شده بود و در پایان حکم نیز «عالِم فرزانه و خستگیناپذیر و کارآزموده و مردمی».
حسن روحانی در تنفیذ دوره اول «منتخب شایستهئی که آزمون بیش از سه دهه خدمت به نظام جمهوری اسلامی را در کارنامهی خود نگاشته و از دوران مبارزات انقلابی تا دههها پس از پیروزی انقلاب، از سنگر روحانیت به مقاومت در برابر دشمنان انقلاب پرداخته است» و «شخصیتی دانشمند، و کارآزمودهی میدانهای گوناگون، و دارای سوابق جهادی متعدد، و مفتخر به حضور در مسئولیتهای دینی و سیاسی» خوانده شده بود. در دوره دوم نیز در متن حکم عنوان «دانشمند محترم» برای او به کار گرفته شد.
محمود احمدی نژاد در دوره اول یعنی سال ۱۳۸۴، «شخصیتی انقلابی و دانشمند و مدیری شایسته و کارآزموده و دارای سوابق مجاهدت صادقانه در صحنههای گوناگون» خوانده شد که «سخن صریح و قاطع و صادقانهی ایشان در تعهد به خدمتگزاری و رفع محرومیت و مبارزه با فساد، و لحن افتخارآمیز ایشان در پایبندی به اسلام و آرمانهای انقلاب، که با منش مردمی و سادهزیستی همراه بود، دلها و آراء مردم را متوجه ایشان کرد و مسوولیت مهم ریاست جمهوری را بر دوش ایشان نهاد.»
در دوره دوم یعنی سال ۱۳۸۸ نیز او «مرد شجاع و سختکوش و هوشمند» توصیف شد و «رأی قاطع و بیسابقهی مردم» به او، رأی به ویژگیهائی خوانده شد «که کارنامهی چهارسالهی دولت نهم بدانها زینت یافته است و سمت و سوی گرایشهای اکثریتِ بیچون و چرای ملت را آشکار میسازد.
این، رأی به گفتمان پربرکت و عزتمدار انقلاب اسلامی است؛ رأی به استکبارستیزی و ایستادگی شجاعانه در برابر سلطهطلبان بینالمللی است؛ رأی به مبارزه با فقر و فساد و تبعیض و مبارزه با اشرافیگری است؛ رأی به سادهزیستی و نزدیکی با مردم و غمگساری از ضعیفان و مستضعفان است؛ رأی به کار و تلاشِ بیوقفه و خستگی ناپذیر است.»
سید محمد خاتمی هم در دوره اول «مردی روحانی و کارآزموده و انقلابی و اهل دانش و معرفت» نامید شد و بر معرفت نسبت به «شایستگی و برجستگی دانشمند متفکر» تأکید شد. این تعبیر دوم در حکم تنفیذ سال ۱۳۸۰ نیز تکرار شد.
و سرانجام اکبر هاشمی رفسنجانی، بیبدیلترین تعابیر را در حکم تنفید خود دریافت کرد. او در سال ۱۳۶۸ از جانب آیت الله خامنهای اینچنین توصیف شد. «مردی بزرگ از فرزندان اسلام و حواریّین امام عظیمالشّأن، عالمی مجاهد و فقیهی اسلامشناس و سیاستمداری هوشمند و مدیری دردآشنا و دلسوز قرار داد.
شخصیّتی که پروندهی تلاش ارجمندش در راه خدا و مجاهدتش برای حاکمیّت دین و اِعلاء کلمهی اسلام، حتّی پیش از نخستین روزهای شروع نهضت آغاز شده و سرگذشت رنجها و سختیها و فعّالیّتهای کمنظیر را در خود گنجانیده است. چهرهی موجّهی که به برکت حرکت در صراط مستقیم انقلاب، همواره امین امام و محبوب امّت بوده و انشاءالله از این پس نیز خواهد بود.»
و سپس این جملات: «بیشک این یک دستاوردِ بزرگ است که همزمان با انجام اصلاحات در قانون اساسی که زمینهی ادارهی صحیح کشور را فراهم ساخته، مدیریّت اجرائی کشور در دست توانای کسی همچون رئیسجمهور منتخب ملّت قرار گیرد و امید است همچنان که مردمِ قدرشناس و هوشمند کشورمان انتظار میبرند، تأییدات و تفضّلات الهی، راه را به سوی رفع مشکلات و تحقّق آرمانهای انقلاب هموار سازد.» در پایان حکم نیز بر معرفت نسبت به «مقام و مرتبت یاور صمیمی امام و شخصیّت برجستهی نظام جمهوری اسلامی و بازوی توانا و زبان گویای آن» تأکید شده بود.
ایشان در دوره دوم نیز خدای بزرگ را سپاس گفتند که «در این نوبت نیز، رأی مصیب ملت، مسؤلیت را به دستهای توانای مردی سپرد که در میدانهای دشوار، لیاقت و امانت و صلاحیت و کاردانی و برجستگی او را آزموده بود. مردی بزرگ از سابقینِ اوّلینِ انقلاب و از حوارییّن و انصار دیرین امام راحل.
عالِمی متفکّر، سیاستمداری هوشمند، فقیهی زمان شناس، مجاهدی خستگی نشناس، برادری مهربان برای ضعیفان و مدیری کاردان برای کشور.» و مجددا بر معرفت نسبت به «مقام و مرتبت والای شخصیّت برجسته و چهره منوّر نظام جمهوری اسلامی و رکن رکین انقلاب و بازوی توانا و زبان گویای آن» تأکید شده بود.
دیگر بخش جالب متن جلسه، این قسمت سخنان پزشکیان بود که گفت، «آنان که به من و نامزدهای رقیب رأی دادند و یا حتی از سر دغدغهمندی و نقد و اعتراض وارد عرصه انتخاب نشدند، انتظار تحول را پیش روی نظام، من و دولت آینده نهادند که زمان پاسخگویی به آن از امروز عملاً آغاز میشود.» او همچنین از «شخصیتهای ملی و جریانهای سیاسی اصولگرا، اصلاحطلب، تحولخواه، زنان و جوانان و مردان عزیز در سراسر ایران و ایرانیان خارج از کشور» تشکر کرد.
در سخنرانی رهبر انقلاب اما یک نکته بیش از همه توجهم را جلب کرد و آن اولین توصیه ایشان بود: «کشور ما، کشور بزرگی است، ملّت ما ملّت بزرگی است. در میان ملّت ما کسانی که صاحب فکرند، صاحب ابتکارند، صاحب تجربهاند، صاحب آراء جدیدند، بیشمارند؛ وقتی انسان پای صحبت این و آن مینشیند، اینقدر حرف نو، فکر نو، ابتکار نو در سخنان گوناگون افراد در قشرهای مختلف میشنود که شگفتزده میشود.
پیشنهادهایی که به صورت مکتوب میدهند، حرفهایی که حضوری میزنند، آنچه به عنوان اعتراض میگویند، آنچه به عنوان پیشنهاد میگویند، همه برای انسان از این جهت مژده است که نشاندهندهی فکر نو، ابتکار نو، تجربهی خوب و راهگشایی برای آینده است.
این [ظرفیّت] کشور ما است. من عرض میکنم که این یک ثروت عظیم ملّی است و از این باید استفاده کرد. دولت محترم و رئیسجمهور محترم انشاءالله برای مردم، با مردم، در میان مردم از این «ظرفیّت عظیم مردمی» استفاده کنند و از آن برای رسیدن به اهدافی که ذکر کردند و راهی که میخواهند بروند، بهره بگیرند. ».
اینجا، یاد شعار صدای بیصدایان آقای پزشکیان در دوران انتخابات افتادم که این توصیه، بستر مناسبی برای تحقق آن توسط دولت جدید فراهم میکند. بسیاری از نخبگان دانشگاهی یا صنفی هستند که چون عضو هیچ حزب، جناح، گعده یا محفلی نیستند گوش شنوایی پیدا نمیکنند و بعضا به افرادی چون من که رسانهای هستیم مراجعه میکنند و به امید آنکه ما به گوش دولتمردان برسانیم، پیشنهادهای خودشان را مطرح میکنند. اما هیچ وقت این ابتکارات به طور ساختارمند و منظم جذب و استفاده نمیشود.
قسمت مهم دیگر سخنان رهبر انقلاب، توصیه اکید بهعدم اعتنا به «وسوسههای دوقطبیسازی» بود و تأکید بر اینکه «ما شکستخورده نداریم. آن کسانی که وارد میدان شدند، از یک نامزدی حمایت کردند و آن نامزد رأی نیاورد، اینها شکست نخوردند، اینها هم پیروزند؛ اینها جزو ملّت ایرانند دیگر، ملّت ایران پیروز است. بنابراین آن حالت نقار یا دلخوری و دلتنگیای که گاهی ممکن است در اثنای مجادلات و مباحثات انتخاباتی اتّفاق افتاده باشد، نباید ادامه پیدا کند. نه آن کسی که نامزدش رأی آورده است باید احساس اعتلا کند، نه آن کسی که نامزدش رأی نیاورده است باید احساس شکست کند».
به یاد آوردم که ایشان احتمالا برای پرهیز همین سرخوردگی، در روز پس از انتخابات ۱۵ تیر، بلافاصله پس از ملاقات دو نفره با منتخب، با رقیب او هم دیدار کردند.
نکته دیپلماتیک و بسیار مهم سخنرانی نیز پیام هوشمندانه رهبر انقلاب به اروپا بود؛ پیامی که نشان داد از نظر ایشان باب مذاکره و توافق بسته نیست، ولی توپ را در زمان آنها انداختند؛ به خاطر رفتارشان در سالهای اخیر. ایشان پیش از این بخش، حتی بدون اشاره به نام «آمریکا» گفتند: «حتّی گاهی دشمنان ما یک حرکتی انجام میدهند که به نفع ما است، از آن هم باید استفاده کرد.»
ایشان موضوع غزه را در پایان سخن مطرح کردند، اما وضوحا انتخاب کلمات و ابداع واژگان در این بخش از تمام بخشهای سخنرانی حرفهایتر و پیچیدهتر بود. خلاصه این بخش، تصویرسازی دقیق از اوضاع مردم غزه و دشمن اشغالگر بود، با تکیه بر منطق حقوقی و انسانی بود: «اینها دولت نیستند؛ اینها یک باند جنایتکارند، یک باند قاتلند، یک باند تروریستند.»
جلسه که تمام شد، دیدارها و ملاقاتهای سرپایی تازه شروع شد. اینجا فرصت خوبی است که همه همدیگر را ببینند. بدون مرز، بدون وقت قبلی و محافظ و به دور از حدود جناحی. به طوری که مثلا حسن روحانی در حال عبور است که چندمتر آن طرف ترش حمید رسایی هم ایستاده و به او نگاه میکند!
هنوز داخل حسینیهایم که سردار قاآنی سرش گرم بود. خیلیها پیش او میآمدند و سرش از همه نظامیهای جلسه شلوغتر بود.
چند لحظه بعد، در آن ازدحام «آشنا» دیدم: سید حسن خمینی. در طول جلسه کنار ناطق نوری نشسته بود و طرف دیگرش هم شهردار تهران. از دیدن یکدیگر در آنجا تبسمی بر لبمان نشست. یک لحظه دیدم آقای قرائتی روی ویلچر کنار من است و در این شلوغی، تنها مانده. سید حسن خمینی از او احوالپرسی گرمی کرد و پیشانیاش را بوسید. خیلی پیر شده است.
در کنار ایشان از سالن خارج شدم. او رفت که سوار ماشین شود و من نیز از این طرف به سمت درب خروجی دیگر. حسن روحانی، ناطق نوری، لاریجانی، سعید جلیلی، ظریف، حدادعادل و… هر کدام تک و تنها به سمت خروجی میآمدند. صادق خرازی هم با دوستان دیپلماتش با هم آمده بود: غلامعلی خوشرو و مجید تخت روانچی. سر لاریجانی از همهشان شلوغتر بود و این شلوغی تا محوطه بیرون حسینیه هم ادامه داشت.
در بیرون حسینیه انبوهی از چهرهها را میدیدی که در شورای راهبری دولت چهاردهم عضو بودند یا در مظان وزارت و صدرات دولت جدید هستند. هیچکدام، لحظهای را برای گعده سرپایی و قرار و مدارهای بعدی از دست نمیدادند؛ حتی زیر آفتاب داغ ۱۲ ظهر!
کم کم از درب خارج شدم و فکرم هنوز به آن پیرمرد مریوانی بود که آیا سرانجام وارد مراسم شد؟!