«خوب است که به جای خط و نشان کشیدن با آرایی که در انتخابات به دست آوردید و در آن بازنده شدید، سعی در سازماندهی آنها کنید و ببینید توانایی فعالیت حزبی و تشکیلاتی واقعی را دارید یا نه. به آفتاب بیایید و ببینید که با صادر کردن صیفیجات و تهاتر نفت با گوسفند نمیشود یک کشور ۸۵ میلیونی را اداره کرد.»
روزنامه هم میهن طی یادداشتی نوشت: پس از پایان انتخابات، سعید جلیلی مرتب از ۱۴ میلیون رای خود صحبت میکند و آن را پشتوانه اظهارنظرهایش قرار میدهد. نکته اول این است که آقای جلیلی در دور دوم ۱۳ میلیون و ۵۳۸ هزار و ۱۷۹ رای آورد. همانقدر که به کار بردن رقم ۱۷ میلیون رای برای مسعود پزشکیان غیرواقعی است، این رند کردن حدوداً چهارصدهزارتایی نیز برای تاثیرگذاری بیشتر نادرست است.
اول؛ سعید جلیلی باید مشخص کند که دقیقاً با این ۱۳ و نیم میلیون رای میخواهد چه کار کند که از آنها به عنوان پشتوانه خود یاد میکند. در فیلمی که اخیراً از این نامزد انتخابات منتشر شد، از یک پشتوانه ۱۴ میلیونی برای مبارزه با فساد صحبت کرد. اما اگر این مبارزه با فساد نه با اغراض سیاسی که واقعی باشد، پشتوانهای ۸۵ میلیون نفری دارد و نه ۱۴ میلیون نفری. مسئله بعدی این است که جلیلی میگوید جای متهم دادگاه است نه در مناظره. حرف بسیار صحیحی است. اما یک نکته تکمیلی دارد. آیا اتهامهایی که پشت سر هم به بیژن زنگنه زده شد، در صحن دادگاه بود یا روی آنتن تلویزیون؟ در عرصه عمومی مطرح شد یا در جایگاه شهود؟ بنابراین، به منتقدان خود خرده نگیرید که با صراحت اعلام میکنند شما از مناظره کردن میترسید.
دوم؛ ۱۳ و نیم میلیون رای، وقتی بازنده یک انتخابات هستید، فعلاً برای شما کارآیی ندارد. بهتر است این پشتوانهای که البته بخشی از آن آرای ایدئولوژیک و تشکیلاتی اصولگرایان و بخشی دیگر آرای سلبی برای پیروز نشدن پزشکیان است را سازماندهی کنید و به کار حزبی و تشکیلاتی واقعی وارد شوید. راه انداختن دکانی تحت عنوان دولت سایه که اصولاً مفهومی متعلق به نظامهای پارلمانی بوده و کارویژه آن نیز مشخص است، ارتباطی با کار تشکیلاتی ندارد.
برعکس دیگران، این روزنامهنگار ساده خیلی اهمیت نمیدهد که شما پول این دکان را از کجا تامین میکنید. بالاخره شما یکی از مسئولان کشور هستید و از این شورا و آن مجمع یک دفتر کار به شما میرسد که بخواهید جلساتتان را در آنها برگزار کنید. هزینه سایت و بقیه اسباب جانبی دولت سایه را هم میگوییم که وجود ندارد و به کار داوطلبانه دوستداران شما مربوط میشود. خوب است که به جای خط و نشان کشیدن با آرایی که در انتخابات به دست آوردید و در آن بازنده شدید، سعی در سازماندهی آنها کنید و ببینید توانایی فعالیت حزبی و تشکیلاتی واقعی را دارید یا نه. به آفتاب بیایید و ببینید که با صادر کردن صیفیجات و تهاتر نفت با گوسفند نمیشود یک کشور ۸۵ میلیونی را اداره کرد.
سوم؛ این نتیجه، برای شخصیتی با مختصات سعید جلیلی، هم معجزه و هم ناامیدکننده است. معجزه است از آن بابت که نشان میدهد شاید منتقدان تفکر راست رادیکال، در معرفی مختصات فکری این جریان کمکاری کردند. احتمالاً در پس همین معجزه بود که حافظه تاریخی ما نیز از کار افتاد و جلیلی مذاکرات هستهای و همفکران جلیلی در مجلس که صیانت و لایحه حجاب تنها گوشهای از اقداماتشان است را فراموش کردیم.
فراموش کردیم که از ۱۴۰۰ روند فشار اجتماعی تحت حمایت این جریان بالا رفت و به ۱۴۰۱ منتهی شد. از سوی دیگر، ناامیدکننده است چراکه تمام ظرفیتهای ممکن و ناممکن بسیج شد که آقای جلیلی رئیسجمهور شود اما نشد. این بار هم به قول آقای حجاریان – که گلوله تحجر زمینگیرش کرده – شاهد تدلیس سیستماتیک در انتخابات بودیم اما در نهایت تنها گوشهای از اراده ملی باعث شکست این جریان شد. آقای جلیلی در کنار مباهات به این رای ۱۳ و نیم میلیونی که هموطنان ما هستند و تفاوتی با ما ندارند، به این هم فکر کنند که تمام ظرفیتها و شعارها تنها ۱۳/۵ میلیون رای برای او به ارمغان آورد.
درحالیکه روبهروی او کسانی بودند که تندروها، سالهاست آنها را ورشکسته سیاسی میخوانند. در حالی که وقتی انتخابات از مناسک رایگیری به انتخاباتی رقابتی تبدیل شد، همین ورشکستگان سیاسی توانستند در مشارکت ۵۰ درصدی تندروها را شکست دهند. پیروزی در انتخابات با این میزان مشارکت، در تحلیل هیچیک از اصلاحطلبان نبود.
چهار؛ تاکید چندباره بر آرای ۱۳/۵ میلیونی نباید این حقیقت را از یاد شما ببرد که در اقلیت سیاسی هستید. در نتیجه سالها تحولات و وقایع که مرور آن از حوصله این نوشتار خارج است، هر کدام از ما به اقلیت تبدیل شدیم. اما نباید فراموش کنیم و فراموش کنید که بیش از ۵۰ درصد مردم این کشور معترض، مخالف و قهرکرده هستند و باید صدای آنها را شنید. بیش از آنکه راجع به عدد آرای دو نامزد صحبت کنیم، بهتر است به عوامل افزایش نارضایتی مردم بپردازیم. باور کنید انتخابات تمام شده است. نه شما به این پایان اعتقاد دارید نه هوادارنتان.
نویسنده: محسن صالحی خواه