«دنبال این بودم که ببینم آیا آقای مخبر نامزد میشود یا خیر؟ دو بخشنامه وی در جلوگیری از انتصابات و نیز ممانعت از انجام اقدامات مهم دیگر؛ برایم جالب بود و شاهد و قرینهای بر اراده قدرت در چیدن دم تندروها بود. چند بار پیگیری کردم ولی شاهدی که آقای مخبر علاقه به حضور یا دستوری برای حضور داشته باشد به دست نیاوردم.»
عباس عبدی در طی یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: به نظر من انتخابات سوم در اسفند ۱۴۰۲ نشان داد که این راه به نتیجه نمیرسد. تشت یکدستسازی به زمین فرود آمده بود و چون صوراسرافیل صدایش را همه شنیدند و مردم هم به حاشیه رفتند.
معتقد بودم که این تحلیل در بالاترین سطوح وجود دارد حتی اگر شدت این ارزیابی مشابه شدت نظر ما نباشد. پس هنگامی که بالگرد سقوط کرد و با توجه به تحلیلهای قبلی خودم، بلافاصله این برداشت را داشتم که بهطور قطع تغییر ریل سیاست در ایران آغاز خواهد شد. ولی نمیدانستم که این تغییر ریل صرفا از بالاست یا راه برای پایین نیز باز خواهد بود.
تغییر ریل از بالا به این معنا بود که بنا بر مصحلت؛ انتخابات با یکسال تاخیر در ۱۴۰۴ برگزار شود و در این فاصله آقای مخبر عهدهدار امور شوند و سیاست تغییر آغاز شود. شاید هم کسی به چنین تصمیمی اعتراض نمیکرد و آن معقول تلقی میشد. ولی به نظر میرسید که این تصمیم میتوانست موجب ناپایداری بیشتر دولت شود و به همین دلیل اعلام مقام رهبری برای انجام انتخابات در موعد مقرر قانونی؛ برای برخی دور از انتظار بود.
ولی باز هم با وجود اعلان انتخابات، امکان تغییر ریل همچنان به دو صورت محتمل بود. اول کاملا کنترل شده و دوم باز کردن دریچهای برای حضور موثرتر مردم و نیروهای سیاسی. راه کنترل شده برای تغییر سیاست از طریق انتخابات، اجماع کلیت جناح حاکم بر فردی معین و در نهایت انجام انتخاباتی مشابه انتخابات ۱۴۰۰ و پیروزی فرد مورد نظر با فاصله مناسب از نفر دوم بود. هیچ کس جز آقای مخبر واجد این جایگاه نبود.
اگر وی نامزد میشد نه آقای قالیباف میآمد و نه پزشکیان تایید میشد و حتی جلیلی هم انصرافش را تقدیم میکرد. البته انتخابات نیز پرشور نمیشد شاید ۳۰ درصد واجدین شرایط رای دادن در آن شرکت میکردند. ولی منتقدین و حتی اصلاحطلبان، آقای مخبر را صد برابر به امثال پایدارچیها ترجیح میدادند و رضایت میداشتند. قطعا در انتخابات شرکت نمیکردند ولی عصبانی هم نمیشدند.
من ابتدا این گزینه را محتملتر میدانستم. به همین دلیل دنبال این بودم که ببینم آیا آقای مخبر نامزد میشود یا خیر؟ دو بخشنامه وی در جلوگیری از انتصابات و نیز ممانعت از انجام اقدامات مهم دیگر؛ برایم جالب بود و شاهد و قرینهای بر اراده قدرت در چیدن دم تندروها بود. چند بار پیگیری کردم ولی شاهدی که آقای مخبر علاقه به حضور یا دستوری برای حضور داشته باشد به دست نیاوردم.
عدم نامزدی قالیباف نیز مزید بر علت بود که در روز پایانی رخ داد و ظاهرا معطوف به قطعیت از نیامدن آقای مخبر بود. در این مرحله بود که تقریبا اطمینان یافتم هدف از انتخابات افزایش حضور مردم و انتخاب فردی است که مردم بپذیرند و برای همه طبیعی بود که افزایش مشارکت به منزله انتخاب نامزد منتقد وضع موجود هم هست.
ولی تا هنگامی که لیست نهایی اعلام نشد از این نظر اطمینان خاطر نداشتم و به محض اعلام داوطلبان تایید صلاحیت شده ابهامات برایم برطرف شد و به این نتیجه رسیدم که زمان مناسب برای حضور موثر انتخاباتی مردم فراهم است.
این تحلیل من با یک نکته ابهام مواجه است. برخی میگویند که تغییر ریل سیاسی چه تناسبی با تاکید بر ادامه راه رییسی دارد؟ این همه تکرار و توصیه به ادامه راه رییسی برای چیست؟ اول اینکه کسی نمیداند این راه چیست. به علاوه گفتن این موارد کارکردهای سیاسی و اخلاقی دیگری دارد. هیچ کدام از نامزدها حتی جملهای در تبیین ویژگیهای چنین راهی و التزام خودشان به آن نکردند، چون وجود ندارد.
از همه مهمتر اشتباهی بود که ستاد جلیلی کرد و در آخرین روز حمایت قاطع خانواده آقای رییسی را گرفت و اعلام کرد به گمان اینکه حتما زلزله انتخاباتی راه خواهد افتاد. در حالی که نتیجه کاملا برعکس و روند اندک رو به رشد آرای او معکوس شد. شاید علت این کاهش ایجاد حساسیت در میان منتقدان وضع موجود بود که ترسیدند مبادا دوباره دچار وضع گذشته شوند، لذا مشارکت افزایش یافت و آرا به سوی پزشکیان سرازیر شد. حتی متوجه نبودند که دوران حمایت خانوادگی هم به سر آمده و اثر منفی دارد.