«چرا اصولگرایان محترم اینقدر اصرار دارند حسابوکتاب خودشان را در آخرت سختتر کنند؟ وانگهی، آقای زاکانی الان شهردار تهران است. چرا مدت زمامداریاش در این مسند تمام نشده، به فکر نشستن بر مسندی دیگر و بالاتر است؟»
عصر ایران در مطلبی به بررسی انتخابات پرداخت. این رسانه نوشت: در فیلم آژانس شیشهای، ساختۀ ابراهیم حاتمیکیا، در میانۀ کشمکشهای حاج کاظم و احمد کوهی و اصغر و عباس و حاج حسین و دار و دستهاش، که حاج کاظم آنها را خودی نمیدانست، مدیر آژانس رو به حاج کاظم کرد و گفت: «حاج آقا ببخشید، شما چند تا گروه و دسته هستید؟ چند جور عقیده و نظر دارید؟ شما با هم هستید، با هم نماز میخونید، اما همدیگه را قبول ندارید. حرف همدیگه را نمیفهمید.»
به گزارش عصر ایران، حالا حکایت چهرههای جریان اصولگرا در انتخابات ریاست جمهوری است. مثلا معلوم نیست چرا وقتی سعید جلیلی کاندیدای ریاست جمهوری میشود، علیرضا زاکانی هم برای رقابت با او وارد عرصۀ انتخابات میشود؟ مگر جلیلی و زاکانی هر دو اصولگرا و انقلابی و غربستیز نیستند؟ مگر هر دو مدافع نظریۀ ولایت فقیه و گفتمان اسلام فقاهتی و اسلام سیاسی نیستند؟
پس چه اختلاف عمده و مهمی بین این دو نفر وجود دارد که هر دو در تلاشاند تا رئیس جمهوری اسلامی شوند؟ در دورههای قبلی انتخابات نیز همیشه چند اصولگرا نامزد ریاست جمهوری میشدند و گاهی نیز به یکدیگر میتاختند یا نهایتا با فشارهای پیدا و پنهان، یکی دو نفر آنها مجبور به کنارهگیری به نفع یک نفر خاص میشدند.
آدمیزاد علیالقاعده نباید مشتاق به دوش کشیدن بار مسئولیتهای سنگین باشد. به ویژه آدمی که خودش را دیندار و مومن میداند، باید پروای بیشتری در پذیرش مسئولیتِ مقامهای سیاسی داشته باشد چراکه در آخرت حساب و کتابش سختتر میشود.
در روایات اسلامی آمده است که فرزند عمر بن خطاب، دوازده سال پس از مرگ پدرش، او را به خواب دید و از پدر دربارۀ وضعش در دنیای پس از مرگ پرسید و او هم جواب داد که این مدت را گرفتار سوال و جواب بودم. در واقع خلیفۀ دوم، فرزندش را خبر داد از "مناقشه در حساب و مضایقه در حقوق عباد".
عبدالرحمن جامی، شاعر قرن نهم، در منظومۀ هفت اورنگ، این روایت را چنین به نظم کشیده است:
دید پور عمر به چشم خیال
مر عمر را پس از دوازده سال
گفت بابا تو را چه حال افتاد
که ز حال منت نیامد یاد
گفت از وقت مرگ تا امروز
حالتی داشتم عجب جانسوز
از سؤال مظالم مردم
دست و پا کرده بود عقلم گم
پای میشی شکست در بغداد
در پلی سخت سست و بیبنیاد
هیچ وزری نه زان به گردن من
صاحبش دست زد به دامن من
که چرا از عمارت آن پل
داشتی دستای خلیفۀ کل
تا در آن تنگنای حادثهزای
رفت از دست بیزبانی پای
نگرش اسلامی دربارۀ دشواری قبول مسئولیتهای سیاسی و حکومتی، چنین بوده. یعنی آدمی که زندگی عادیاش را کرده و هیچ جا رئیس و حاکم و امیر و وزیر نبوده، در آخرت با دشواری کمتری مواجه است.
ولی معلوم نیست چرا در کشور ما، کسانی که ادعای مسلمانی راستین دارند و اسلام و مسلمانی دیگران را قبول ندارند، این قدر به "نگرش اسلامی در قبال پذیرش ریاست" بیاعتنا هستند و همگی مشتاق نشستن بر تخت قدرتاند؟
وقتی الف و ب عمیقا همفکر و همسو هستند، چه دلیلی دارد رقیب هم باشند برای کسب ریاست؟ اتفاقا ب باید خدا را شکر کند که الف قبول مسئولیت کرده و دیگر مسئولیتی بر گردن او نیست.
در واقع سوال این است که چرا اصولگرایان محترم این قدر اصرار دارند حساب و کتاب خودشان را در آخرت سختتر کنند؟ وانگهی، آقای زاکانی الان شهردار تهران است. چرا مدت زمامداریاش در این مسند تمام نشده، به فکر نشستن بر مسندی دیگر و بالاتر است؟
آخرتباوری بیشتر در عمل مشخص میشود تا در حرف. وقتی اسلام تاکید کرده حساب و کتاب در آن دنیا سخت است و این سختی بر صاحبان قدرت و حکومت بیشتر است، چه دلیلی دارد مومنینِ مستقر در یک جناح سیاسی، بر سر کسب قدرت با یکدیگر رقابت کنند؟
آقای زید کاندیدا شده و نظراتش دربارۀ پیوند دین و سیاست و حکومت اسلامی و جامعۀ فقهی و ... همانند نظرات آقای عمرو است. هر دو مدعی پیروی از خط امام و رهبریاند. پس دیگر چرا آقای عمرو هم باید کاندیدای ریاست جمهوری شود و خودش را در بلا و ابتلا بیندازد؟
هر انسانی در زندگی مکررا با امتحانهای الهی مواجه میشود. تکاپو برای نشستن بر مسند قدرت، یعنی استقبال از امتحانهای بیشتر و مکرر است. و، چون انسان، مطابق ادبیات دینی، ضعیف و فراموشکار است و در معرض لغزش مدام، عقل مومنانه حکم میکند که آدمی مشتاق امتحانهای اضافی و کثیر نباشد.
بویژه اینکه در ادبیات و نگرش دینی بر این نکته تاکید شده است که آخرت هیچ کس تضمین شده نیست؛ حتی اگر آن آدم پسر پیغمبر باشد. پسر و همسر نوح هر دو از نظر قرآن از عرصۀ ابتلا ناکام بیرون آمدند.
ابتلا یعنی امتحان دادن. وقتی حال و روز نزدیکترین افراد به پیامبران (مثلا همسر لوط) چنین بوده، چرا آدمی که خودش را مومن میداند و مسئول ادارۀ یک شهر ۹ میلیون نفری است، باید مشتاق ادارۀ یک کشور ۸۵ میلیون نفری باشد؟ آن هم وقتی که همفکران و همانندانش برای پذیرش این مسئولیت دوم و سنگینتر اقدام کردهاند.
قدرت صرفا ابزار التذاذ دنیوی نیست. التذاذ دنیوی هم صرفا در رقصیدن و شرابخواری و اموری از این دست متجلی نمیشود. "لذتِ ریاست" هم جزو التذاذات دنیوی است. برخورداریهای مالیاش هم که به جای خود. به هر حال کسی از لذت ریاست و حکمرانی بهرهمند میشود، اگر واقعا دیندار باشد، باید به این آموزه هم باور داشته باشد که کارش در آخرت برای عبور از پل صراط دشوارتر است.
در واقع "آبِ بینیِ بزغاله" این قدرها هم ارزش ندارد که آدمها فشار قبر و دشواری حساب و کتاب اخروی خودشان را افزایش دهند. بویژه اینکه تجربه نشان داده که دولتهای جناح اصولگرا در ایران، کارآمدی چندانی هم ندارند و در ذیل چنین دولتهایی، کار خلقالله بیشتر بر زمین میماند.
اشاره به ماجرای تقاضای مردم از حضرت علی (ع) برای پذیرش حکومت که فرمودند: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود ویاران حجت را بر من تمام نمیکردند، اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته رهایش میساختم و آخر خلافت را به کاسهی اول آن سیراب میکردم آنگاه میدیدید دنیای شما نزد من، از آب بینی بزغالهای بی ارزشتر است.
نویسنده: هومان دوراندیش