«یکی از مهمترین جلوههای راهبرد جدید اسرائیل علیه حزب الله لبنان، هدف قرار دادن شبکه تقویتِ این جنبش است که عمدتا از کانال ایران صورت میگیرد. مدافعان و حامیان این ایده معتقدند که ترور شهید سید رضی موسوی و همچنین شهید محمد رضا زاهدی نیز دقیقا در همین راستا بایستی تحلیل و تفسیر شود.»
فرارو- مدت زمان زیادی از حمله اسرائیل با استفاده از جنگندههای اف ۳۵ به کنسولگری کشورمان در دمشق پایتخت سوریه نمیگذرد. حملهای که در قالب آن شش موشک به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق شلیک شد و موجب به شهادت رسیدن سردار "محمد رضا زاهدی" از فرماندهان سپاه قدس به همراه شمار دیگری از فرماندهان و مستشاران نظامی کشورمان در سوریه شد.
به گزارش فرارو؛ تنها اندکی پس از این واقعه، مقام معظم رهبری در موضع گیری از تنبیه و مجازات صهیونیستها تاکید کردند که رژیم اشغالگر قدس از اقدام اخیر خود پشیمان خواهد شد. در این چهارچوب، جریانهای سیاسی و رسانهای منطقهای و بین المللی، به نحو گستردهای به واکنش احتمالی ایران به جنایت اخیر صهیونیستها میپردازند و البته که دیدگاههای مختلفی را نیز در این رابطه مطرح میکنند. با این همه، هنوز در مورد این سوال که انگیزههای اصلی و محوری اسرائیل از حمله به کنسولگری ایران چه بوده، دیدگاههای مختلفی مطرح میشود.
در حقیقت، بسیاری از تحلیلگران سعی دارند به واکاوی این پرسش بپردازند که دقیقا اسرائیل با چه محرکهایی حاضر شده، ریسک یک حمله بزرگ علیه ایران را به جان بخرد؟ حملهای که به تازگی در نشست شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز محکوم شد و موضع گیریهای جدی بین المللی را علیه اشغالگران اسرائیلی به همراه داشت. به نظر میرسد برای پاسخ به این پرسش، بایستی ۳ تئوری مهم و محوری را مد نظر قرار داد.
حزب الله لبنان از همان نخستین ساعات جنگ افروزی صهیونیستها علیه نوار غزه، به نحوی جدی وارد میدان شد و گامهایی عملی را در برخورد با رژیم اشغالگر قدس در دستورکار قرار داد. در این راستا، در نتیجه حملات موشکی و پهپادی رزمندگان حزب الله لبنان به مناطق شمالی فلسطین اشغالی، شاهد آن بوده ایم که بیش از ۲۰۰ هزار صهیونیست آواره شده اند و البته که خسارات جدی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی-امنیتی نیز به رژیم اسرائیل تحمیل شده است.
در این چهارچوب، تداوم حملات حزب الله لبنان در بیش از شش ماه اخیر علیه اهداف صهیونیستی در عمق اراضی اشغالی، که عمدتا نیز بر پایگاهها و سایتهای نظامی و اطلاعاتی اسرائیلی متمرکز بوده و موجب شده تا سیستم رصد و جاسوسی اسرائیل علیه لبنان تا حد زیادی مخدوش شده و آسیب ببیند، موجب شده تا اسرائیل به این جمع بندی برسد که بایستی رویکردی متفاوت را در برابر حزب الله لبنان در پیش گیرد. به بیان ساده تر، اینکه حزب الله لبنان عملا با حملات متعدد خود، رژیم اسرائیل و هیمنه اطلاعاتی و نظامی ادعایی آن را به سخره گرفته، تل آویو را به این جمع بندی رسانده که بهتر است تغیییر سیاست و تاکتیک بدهد و به شکل جدی تری با حزب الله لبنان به تقابل بپردازد.
در این راستا، یکی از مهمترین جلوههای راهبرد جدید اسرائیل علیه حزب الله لبنان، هدف قرار دادن شبکه تقویتِ این جنبش است که عمدتا از کانال ایران صورت میگیرد. مدافعان و حامیان این ایده معتقدند که ترور شهید سید رضی موسوی و همچنین شهید محمد رضا زاهدی نیز دقیقا در همین راستا بایستی تحلیل و تفسیر شود.
به بیان ساده تر، رژیم اشغالگر قدس سعی دارد تا جای ممکن زنجیرههای تدارکاتی حزب الله لبنان و چهرههای کلیدی که این زنجیره را تقویت و تامین میکنند، هدف قرار دهد و از این رو، به میدانِ عملیاتی حزب الله ضربات جدی را وارد کند. معادلهای که از نگاه اسرائیل، برونداد عینی خود را در میدانهای جنگ نشان میدهد.
یکی دیگر از تئوریهایی که در مورد محرکهای اصلی اسرائیل در رابطه با حمله اخیر آن به کنسولگری کشورمان در دمشق ارائه میشود، نگرانی فزاینده تل آویو از موقعیت خود در محیط بین المللی به ویژه از چشم انداز اتحاد با قدرتهای غربی نظیر آمریکا است. اسرائیل در مدت اخیر پالسهای روشن و صریحی را از دولت آمریکا و دیگر دولتهای غربی نظیر فرانسه گرفته که در قالب تمامی آنها این پیام به تل آویو مخابره شده که دیگر این رژیم از یک چک سفید امضا در جریان جنگ غزه سود نمیبرد.
به طور خاص شاهد بودیم که فرانسویها در رایزنیهای اخیر خود با مقامهای اسرائیل به آنها هشدار داده اند که حمله اسرائیل به رفح به معنای ارتکاب به جنایت جنگی خواهد بود و دولت آمریکا نیز به تازگی به قطعنامه ضرورت برقراری آتش بس فوری در نوار غزه در ماه رمضان، رای ممتنع داد و البته که لایحه کمکهای ۱۸ میلیارد دلاری تسلیحاتی آمریکا به اسرائیل نیز به حالت تعلیق درآمده است.
پیامهایی از این دست تنها حامل یک نکته هستند و آن این است که اسرائیل حمله به کنسولگری ایران و تحریک یک جنگ گسترده و فراگیر منطقهای را به مثابه رویدادی ارزیابی میکند که میتواند متحدان غربی این رژیم را بیش از پیش به آن نزدیک کند. مسالهای که به ویژه در شرایط کنونی که اسرائیل به شدت دچار انزوای منطقهای و بین المللی شده، به کارِ این رژیم میآید و برای آن یک دستاورد قابل توجه محسوب میشود.
البته که صِرف رخداد یک جنگ بزرگ منطقهای میتواند فضای تنفس تازهای را برای اسرائیل ایجاد کند و آن را از سیلی از بحرانهای بزرگ و کوچکی که به آنها گرفتار است و توجهات گستردهای به آنها معطوف است، تا حدی برهاند.
در نهایت باید گفت که رژیم اشغالگر قدس پس از حادثه هفتم اکتبر و البته فرسایشی شدن جنگ غزه به مدت هفت ماه، تا حد زیادی معادله مطلوب بازدارندگی مد نظر خود در محیط منطقهای را مخدوش و ضعیف شده میبیند. عملیات هفتم اکتبر و در ادامه، جنگ غزه، تا حد زیادی تصویر قدرتمند ادعایی اسرائیل در ابعاد اطلاعاتی و نظامی را نزد دولتها و ملتهای منطقه و جهان کمرنگ و بی اعتبار کرده است.
حال در این شرایط، اسرائیل سعی دارد به هر شکل ممکن که شده، معادلات مرتبط با بازدارندگی و احیای تصویر قدرتمند خود را بار دیگر برقرار کند و از این رهگذر، برای خود دستاوردسازی داشته باشد. موضوعی که یکی از نمودهای خود را در قضیه حمله به کنسولگری کشورمان در دمشق نشان داد. پیش از این شاهد انجام حملات و اقدامات مختلف رژیم اسرائیل با محوریت ترور شخصیتهای برجسته محور مقاومت بوده ایم. البته که باید توجه داشت که اسرائیل تاکنون نتوانسته به هیچکدام از اهداف ادعایی خود در جنگ غزه نیز دست یابد.
این مساله در کنار اوج گیری بحرانهای اجتماعی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی برای رژیم اشغالگر قدس، سبب شده تا این رژیم به ورای مرزهای اراضی اشغالی حرکت کند و با انجام برخی اقدامات نظیر حمله به کنسولگری کشورمان، به نوعی بر آن باشد تا برای خود دستاوردسازی کند. معادلهای که هم میتواند سطح روحیه ساکنان فلسطینی اشغالی را بالا ببرد (از نگاه رهبران اسرائیلی) و هم تصویر ضعیف تل آویو در جریان جنگ غزه را تا حد بهبود بخشد. به بیان ساده تر، رویدادهایی نظیر حمله اسرائیل به کنسولگری کشورمان و یا ترور رهبران مقاومت، نه از موضع فعال اسرائیل بلکه از سر انفعال و ناتوانی این رژیم، محقق و عملیاتی میشوند.