آقای اصلانی چه تلخ به تاریخ پیوستید. شما میتوانستید اینجا در جمع مان باشید، یکی مثل همه ما که به بسیاری از شرایط مدیریتی کشور انتقاد داریم. شما که برای مان خاطرات شیرین ساخته اید. شما که برایمان خاطرهای شیرین شدید. شما که اینقدر زود رخت بر بستید که یادمان رفت دعای خیرمان بدرقه راهتان شود. شما که یه «گیتار» تان مدام در گوشمان زمزمه میشود.
این روزها لا به لای خبرها پر است از حرفهای مقامات وزارت ارشاد درباره درهای باز کشور به سوی هنرمندان دور از وطن، چون نصرت الله معین، فرصتی شده است، خبری تلخ درباره یکی از کم حاشیهترین و گزیده کارترین خوانندگان لس آنجلسی منتشر کرده است.
به گزارش خبرآنلاین، خبر ابتلای به سرطان که فرامرز اصلانی اعلام کرده بود و به طور تلویحی از احتمال بازنشستگی سخن گفته بود، اما دوری او از صحنه چه زود ابدی شد.
بازگشت معین به ایران پروسهای است که از دل جلسات کارگروه چهرهها در دولت بیرون آمده است. افرادی که کمتر وارد حاشیههای سیاسی شدند و بازگشت شان به کشور میتواند به افزایش روحیه امید در کشور افزایش یابد. بر همین اساس در برنامه نوروزی امسال رییس سازمان سینمایی از بهروز وثوقی و بهرام بیضایی رسما برای بازگشت به کشور دعوت کرد و چه حیف که اگرچه فرامرز اصلانی تک و توک در این سالها اکتهایی انتقادی داشته، اما هیچ وقت واکنشهای رادیکال سیاسی نداشته است...
فرامرز اصلانی که خودش خیلی اتفاقی خواننده حرفهای شده بود. روزنامه نگاری که در دهه ۵۰ از دانشگاه روزنامه نگاری لندن فارغ التحصیل شد. بچه امیریه که عشق به گیتار را از بچگی با خود داشت، نوشتن را در معتبرترین نشریات دنیا تجربه کرد، اما عشقش به گیتار و ته صدایش از او نامی ماندگار در تاریخ معاصر ایران ساخت. او با آن تسلط به اصوات آرامش بخشی که از گیتار کلاسیکش در میآورد، در ماههای منتهی به سال ۱۳۵۷ در شبی که در مهمانی شخصی خانه پری خانم زنگنه آهوی وحشی را با شعری از حافظ خواند: «الاای آهوی وحشی کجایی…» ترانهای که سالهاست بارها در لابه لای ترانههای رادیو جوان هم پخش میشود بی آنکه فرامرز اصلانی اینجا مجوز داشته باشد!
همین ترانه او را یک خواننده حرفهای کرد. آلبوم دلمشغولیها را درست در سال منتهی به پیروزی انقلاب منتشر کرد و به صف خوانندگان پر فروش پیوست.
او سالهای سال بود که میخواند، اما زیاد آلبومی برای مارکت نداشت. شاید تمام ترانه هایش در این حدود ۵۰ سال به ۴۰ ترانه نرسد، اما با همین کارهای محدود، الهام بخش بچههایی بود که عاشق خوانندگی میشوند. گیتاری در دست میگیرند و میخواهند به سمت موسیقی حرفهای بروند.
کنار هر ساحلی، هر جا کسی گیتاری به دست دارد دورش را پای آتشی، جمعی گرفته اند. هر جای خاطره انگیزی، چون ساحل زاینده رودی که به اندازه یک گیتار آکوستیک، کسی باشد که بنوازد و جمعی باشند که همخوانی کنند و اصلا هر گعده خانوادگی یا دوستانهای که مجالی برای همخوانی باشد، مگر میشود یکی ننوازد و بقیه نخوانند: «یه دیواره، یه دیواره، یه دیواره که پشتش هیچی نداره…»
آقای اصلانی چه تلخ به تاریخ پیوستید. شما میتوانستید اینجا در جمع مان باشید، یکی مثل همه ما که به بسیاری از شرایط مدیریتی کشور انتقاد داریم. شما که برای مان خاطرات شیرین ساخته اید. شما که برایمان خاطرهای شیرین شدید. شما که اینقدر زود رخت بر بستید که یادمان رفت دعای خیرمان بدرقه راهتان شود. شما که یه «گیتار» تان مدام در گوشمان زمزمه میشود.