موسسه تحقیقات سیاست خارجی در گزارشی از توازن در حال تغییر در منطقه مینویسد: در خاورمیانه واقعیت میتواند در یک چشم بر هم زدن تغییر کند. تغییر در سیاست جهانی و فروپاشی شوروی، جنگ علیه تروریسم، شکست عراق و افغانستان، ظهور القاعده، داعش و بهار عربی این رویکرد را تقویت کرده است.
در خاورمیانه، واقعیت میتواند در یک چشم بر هم زدن تغییر کند. تصورات و اظهارات نادرست که بر گفتمان عمومی حاکم است، مبتنی بر این گزاره است که منطقه خاورمیانه از زمانهای بسیار قدیم درگیر جنگ بوده است. با این حال، حتی قابل تشخیصترین مناقشه خاورمیانه - مناقشه اسرائیل و فلسطین - تنها یک قرن است که ادامه دارد. از زمان پایان جنگ سرد، ایالات متحده تنها ابرقدرت جهانی بوده است. تغییر در سیاست جهانی و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به تلقی از اتحادها، به عنوان بازیهایی با حاصل جمع صفر پایان نداد. جنگ علیه ترور، شکست عراق و افغانستان، ظهور جریاناتی مانند القاعده و داعش، بهار عربی، و فروپاشی ساختارهای دولتی قدیمی، به نوعی این رویکرد را با رویکردی دقیقتر و عمل گرایانهتر تقویت کرده است. از اوایل دهه ۱۹۹۰، چین به عنوان یک نیروی ثانویه وارد شد و به آرامی موقعیت متفاوتی پیدا کرد. علاوه بر این، نقش چین در شکل دهی مجدد خاورمیانه به عنوان یک منطقه چند قطبی، تغییر نقش آمریکا را در چشمانداز قرار داده است.
به گزارش دنیای اقتصاد، لیور استرنفلد عضو برنامه خاورمیانه موسسه تحقیقات سیاست خارجی و دانشیار تاریخ و مطالعات یهودیت در دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا ۵ مارس در موسسه تحقیقات سیاست خارجی مستقر در فیلادلفیا نوشت: در ۹ دسامبر ۱۹۸۷، انتفاضه اول بر اثر برخورد یک کامیون نیروهای نظامی اسرائیل با یک خودروی فلسطینی در اردوگاه آوارگان جبلیه در نوار غزه و کشته شدن چهار نفر از مسافران آن رخ داد. این واکنش که ناشی از ناامیدی بیست ساله پس از اشغال ۱۹۶۷ بود، فراخوانی برای قیام گسترده علیه اسرائیل و حملات در سراسر نوار غزه و کرانه باختری بود. برای اولین بار از سال ۱۹۶۷، اسرائیلیها متوجه اشغال شدند. در طول انتفاضه اول، یک دوره چهار ساله از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۱، حدود ۲۰۰ اسرائیلی و تقریبا ۲۰۰۰ فلسطینی کشته شدند.
اما انتفاضه اول چگونه پایان یافت؟ آن روزها روزهای پایان جنگ سرد و بلافاصله پس از جنگ اول خلیج فارس بود. رئیسجمهور بوش پدر میخواست از ائتلاف بینالمللی که علاوه بر ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی، شامل بسیاری از کشورهای عربی بود که با صدام میجنگیدند، استفاده کند و در روند صلح اسرائیل و فلسطین که از سال ۱۹۷۹ -توافق اسرائیل و مصر- متوقف شده بود، پیشرفت جدیدی ایجاد کند. ایالات متحده آخرین ابرقدرت جهانی باقی ماند که از اعتبار هژمونیک و حسن نیت بسیاری از کشورها و نهادها برخوردار بود. موفقیت کارزار نظامی در کویت و عراق (و انزوای عراق و سازمان آزادیبخش فلسطین به عنوان متحد آن)، اهرم قابلتوجهی به ائتلاف پیروز برای پیشرفت سیاسی بزرگ داد.
بوش همزمان با ناراحتی اسحاق شامیر نخستوزیر اسرائیل از حزب لیکود، از برگزاری کنفرانس صلح مادرید خبر داد. شامیر ابتدا از پیوستن به این کنفرانس خودداری کرد. بوش، اما تهدید کرد که از پرداخت وام ۴۰۰ میلیون دلاری که اسرائیل برای جذب میلیونها یهودی از اتحاد جماهیر شوروی به آن نیاز دارد، خودداری خواهد کرد. زمانی که اسرائیل تهدید آمریکا را واقعی ارزیابی کرد، شامیر فورا موافقت کرد و هیات اسرائیلی (شامل بنیامین نتانیاهو معاون وزیر امور خارجه) در مادرید حاضر شد و مذاکرات مستقیم صلح را با همه کشورهای عربی همسایه از جمله فلسطینیها آغاز کرد.
کنفرانس در عمل به انتفاضه پایان داد. تنها این واقعیت که مذاکرهکنندگان اسرائیلی و فلسطینی برای یافتن راهحلی دائمی برای این درگیری با یکدیگر ملاقات کردند، برای پایان دادن به خشونت کافی بود. کنفرانس مادرید و بحث عمومی پس از آن منجر به ناآرامی سیاسی در انتخابات ژوئن ۱۹۹۲ در اسرائیل شد که در آن حزب کارگر، با اسحاق رابین در راس فهرست خود، توانست ائتلافی از جناح چپ میانه تشکیل دهد. احزاب عرب در کنست از ائتلاف در مجلس حمایت کردند، اما رسما به ائتلاف نپیوستند. یک سال بعد، مذاکرات محرمانه با سازمان آزادیبخش فلسطین منجر به امضای توافقنامه اسلو شد که به طور رسمی به انتفاضه پایان داد، تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانه باختری و غزه تاسیس شد و هدف آن تشکیل کشور فلسطین تا سال ۱۹۹۹ بود.
دولت فلسطین البته هرگز تاسیس نشد. امید به ناامیدی تبدیل شد که منجر به انتفاضه دوم (۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵) با تلفات بیش از ۱۰۰۰ اسرائیلی و بیش از ۳۰۰۰ فلسطینی شد. اتحادیه عرب در تلاشی تحت عنوان یک بار برای همیشه حل مناقشه اسرائیل و فلسطین، در مارس ۲۰۰۲ بزرگترین طرح صلح خود را با عنوان «ابتکار صلح اتحادیه عرب» ارائه کرد که به سادگی نوید عادیسازی روابط بین اسرائیل و تمام کشورهای عضو اتحادیه عرب بلافاصله پس از تاسیس کشور فلسطین در امتداد مرزهای ۴ ژوئن ۱۹۶۷ به پایتختی بیت المقدس شرقی را میداد؛ و این طرح بارها از آن زمان به تصویب رسیده است، اما هرگز به طور جدی در گفتمان عمومی اسرائیل مطرح نشد. پس از عقبنشینی اسرائیل از غزه در سال ۲۰۰۵، غزه به فراموشی سپرده شد - هفده سال بمباران موشکی، عمدتا به شهرها و شهرکهای اسرائیلی، تسلط حماس، پانزده سال محاصره و دورههای مکرر نبرد که منجر به یک بحران انسانی دائمی همتراز با بدترین بحرانی که جهان در قرن بیست و یک شاهد آن بود، شد.
خاورمیانه در سه دهه گذشته دستخوش تغییرات عظیمی بوده است. از اوایل دهه ۱۹۹۰ و پایان جنگ سرد، ایالات متحده خود را تنها ابرقدرت در جهان دانسته و دکترین خود را بر این اساس شکل داده است. دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش و سیاستهای او پس از ۱۱ سپتامبر و جنگ علیه ترور، محاسبات را در منطقه تغییر داد. موقعیت اسرائیل به عنوان متحد اصلی آمریکا تثبیت شد و منطقه دوباره در یک بازی حاصل جمع صفر بین متحدان و دشمنان ایالات متحده (عمدتا عراق و ایران) تقسیم شد. این بار، برخلاف جنگ سرد، دشمنان ایالات متحده هیچ ابرقدرت حامی نداشتند.
ایالات متحده و مجموعه منافع جهانی آن شامل موضوع هستهای ایران، جنگ علیه تروریسم (که بعدا شامل کمپین علیه داعش در عراق و شام نیز شد)، مهار تاثیر فروپاشی کشورهای کلیدی پس از بهار عربی (سوریه، لیبی و یمن)، توسعه اقتصادی و تنظیم مجدد پیمانهای «دولتهای میانه رو» و اسرائیل به عنوان فرمولی برای ثبات بوده است. همه اینها به هم گره خوردهاند. همکاری کشورهای عربی میانه رو برای هماهنگی یک جبهه متحد علیه برنامه هستهای ایران ضروری بود. جنگ علیه ترور، موانع رژیمهای توتالیتر عرب در روشهای مبارزه با تروریسم در داخل را از بین برد. بسیاری از این کشورها برای استفاده از فناوریهای اسرائیلی خوشحال بودند. عربستان سعودی از حرکت رو به جلو با عادیسازی حمایت کرد، اما تا سال گذشته، موضع رسمی این بود که تا زمانی که مناقشه اسرائیل و فلسطین حل نشود، نباید این اتفاق صورت بگیرد.
در ادامه این ماجرا میبینیم که در دو دهه اول قرن بیست و یکم، بلوکهای آمریکایی و ضد آمریکایی توسط ایران به عنوان پیشران اصلی آن شکل گرفتند. چهار سال بین مرگبارترین جنگ اسرائیل با مصر در سال ۱۹۷۳ و سفر رئیسجمهور مصر به اسرائیل در سال ۱۹۷۷ گذشت. روزها و هفتهها درگیریهای مرگبار در انتفاضه اول و آغوش گرم پس از کنفرانس مادرید نیز گذشت. در سال ۲۰۱۰، ظاهرا عوامل موساد محمود المبحوح، مسوول حماس را در دبی ترور کردند و متعاقبا تمام روابط (غیررسمی) با اسرائیل را قطع کردند. خلفان تمیم، رئیس پلیس دبی، تهدید کرد که برای یازده مامور موساد که بخشی از آن عملیات بودند و علیه مایر داگان، رئیس وقت موساد، حکم بازداشت صادر خواهد کرد. تمیم حتی اظهار کرد که هر کسی را که اسرائیلی به نظر برسد، اخراج خواهد کرد. کمتر از یک دهه بعد، امارات متحده عربی متحد نزدیک منطقهای اسرائیل و طرف محرک توافقنامه ابراهیم است. در خاورمیانه، همه چیز میتواند خیلی سریع تغییر کند.
چین برای اولین بار در دهه ۱۹۶۰ توجه خود را به منطقه معطوف کرد، زیرا مائو تسه تونگ ایدئولوژی جهان سوم خود را ترویج میکرد و از مبارزات ضد امپریالیستی در سراسر جهان حمایت میکرد. سپس، یک دهه بعد، با تیره شدن روابط چین و اتحاد جماهیر شوروی، چین از تسلط شوروی بر خلیج فارس هراس داشت و این امر باعث شد تا از وضعیت موجود سیاست دوستونی ایران و عربستان سعودی حمایت کند. در طول دهه ۱۹۷۰، چین با کویت و ایران و سپس با عمان روابط برقرار کرد. از دهه ۱۹۷۰، چین به طور پیوسته روابط دیپلماتیک خود را با کشورهای منطقه گسترش داده است. در دهه ۱۹۹۰، اهمیت خلیج فارس برای چین به دلیل افزایش تقاضای داخلی برای نفت افزایش یافت. از اواسط دهه ۱۹۹۰، چین در حال ارزیابی مجدد جایگاه خود در خاورمیانه در حال تغییر است. افزایش علاقه به خاورمیانه تا حدی ناشی از مصرف داخلی رو به رشد نفت بوده که این کشور را از یک صادرکننده خالص به یک واردکننده خالص در سال ۱۹۹۳ تبدیل کرد و چین را برای گسترش منافع نفتی خود در خلیج فارس برانگیخت. به عنوان مثال، در سال ۱۹۹۳، چهار تامینکننده بزرگ نفت به چین شامل عمان و یمن بودند، در حالی که تا سال ۲۰۰۳، عربستان سعودی و ایران به فهرست تامینکنندگان اصلی ملحق شدند.
بااهمیت یافتن این منطقه برای اقتصاد چین، موسسات مطالعات خاورمیانه که توسط دولت تاسیس شده بود، ابتکاراتی را در زمینه رقابت قدرتهای بزرگ در منطقه انجام دادند. در سال ۱۹۹۷، چین پس از اشاره به اینکه «قدرتهای بزرگ مانند ایالات متحده، روسیه و فرانسه رقابت بر سر نفوذ در خاورمیانه را تشدید میکنند»، قراردادهای تجاری پنج ساله دوجانبه را با ترکیه، قبرس، الجزایر، تونس، لیبی، سودان، مصر و کویت امضا کرد. تا سال ۱۹۹۷ چین با موریتانی، الجزایر، تونس، لبنان، سوریه و تشکیلات خودگردان فلسطین موافقتنامههای اقتصادی و فنی امضا کرد و جلسات کمیسیون مشترک را در زمینه همکاریهای اقتصادی، علمی و فناوری با ایران، عراق، سودان، عربستان سعودی و عمان برگزار کرد. چین همچنین قراردادهای مستقیم واردات نفت را با عربستان سعودی، کویت و امارات متحده عربی امضا کرد.
حزب کمونیست چین در یادداشتی با تشریح روابط بیشتر با غرب آسیا و شمال آفریقا خاطرنشان کرد: «در موضوع حقوق بشر، دولتهای این منطقه موضعی مشابه کشور ما دارند: مخالفت قاطعانه با اهرم حقوق بشر توسط قدرتهای خارجی.» این خلاصهای از دلایل جذابیت چین به عنوان یک ابرقدرت برای بسیاری از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقاست. چین در آستانه رشد اقتصادی فوق العاده خود بود و این منطقه فرصتهای زیادی را برای این توسعه ارائه میکرد. دستهبندی چینیها بسیار متفاوت از فهرست علایق آمریکایی است. برای مثال، اسرائیل، ایران، عربستان سعودی و سودان همگی بخشی از یک فهرست بودند. در عین حال، ایران تقریبا به مدت دو دهه هدف تحریمهای ایالات متحده قرار گرفته بود و روابط ایالات متحده و سودان در طول دهه ۱۹۹۰ بسیار پر تنش بود. استراتژی چین، که تقریبا ثابت باقی ماند، این بود که «ذهنیت جنگ سرد» اعمال شده توسط ایالات متحده بیهوده بوده است.
با این حال، راه دستیابی به تعادل چند قطبی هنوز طولانی بود. کتاب زرد چین در سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ بیان میکند که «دنیای کنونی هنوز شامل یک ابرقدرت و چند قدرت بزرگ است و احتمالا هیچ تغییر اساسی در آینده قابل پیشبینی وجود ندارد. اگرچه پایان جنگ سرد شرایط را برای توسعه یک جهان چند قطبی فراهم کرد، اما زمان زیادی به طول خواهد کشید.» طی دو دهه بعد، چین یک سیاست جامع سرمایهگذاری و توسعه را اجرا کرد که رشد بیسابقه آن را تسهیل کرد و جای پای خود را در مناطق دیگر (در درجه اول آسیا و آفریقا) گسترش داد. سرمایهگذاری در زیرساخت ها، انرژی، راه آهن، بنادر، مجتمعهای صنعتی، فناوریها و موارد دیگر، چین را به جایگزینی مناسب برای حمایتهای اقتصادی که به طور سنتی توسط ایالات متحده ارائه میشد تبدیل کرد.
در سال ۲۰۰۹، چین یکی از بنیانگذاران تشکیل بریک، بعدهابریکس (گروهی از برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) به عنوان بلوک رقیب گروه هفت بود. در تابستان ۲۰۲۳، بریکس الحاق آتی آرژانتین، مصر، اتیوپی، ایران، عربستان سعودی و امارات متحده عربی را اعلام کرد، اگرچه آخرین انتخابات ریاست جمهوری در آرژانتین عضویت آن را با تردید مواجه کرد. با این حال، این گسترش به کشورهایی که به ایالات متحده پشت کردهاند محدود نمیشود. همه این ابتکارات دیپلماتیک، اقتصادی و ژئوپلیتیک به چین کمک میکند تا دسترسی و روابط کاری خود را با همه بازیگران منطقه حفظ کند. در سال ۲۰۱۴، نبیل فهمی، وزیر امور خارجه مصر، به عنوان یکی از اعضای سمیناری که توسط موسسه مطالعات بینالمللی و استراتژیک دانشگاه پکن برگزار شد، گفت: «مصر امیدوار است چین به یک شریک قابل اعتماد تبدیل شود: نه تنها در اقتصاد، بلکه در سیاست بینالملل.
مصر امیدوار است که قدرتها در سیستم جهانی متعادلتر شوند و سیستم جهانی را بتوان از توازن قدرت به تعادل منافع در جهانی وابسته سوق داد.» مصر یکی از بزرگترین دریافت کنندگان کمکهای ایالات متحده است. در طول این دوره، چین به پیشرفتها و سیاستهای اعمال شده توسط هند نیز چشم دوخته است. مشارکت در ابتکار I۲U۲ (هند، اسرائیل، امارات متحده عربی، و ایالات متحده)، همراه با خطوط ارتباطی هند با غرب، که آنها را به کشورهای خلیج فارس نزدیکتر میکند و آنها را از پاکستان دورتر میکند، در پکن به عنوان راهی برای ایجاد همکاری تحت رهبری ایالات متحده برای خدمت به منافع ژئوپلیتیک آمریکا در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا فهم میشود. همزمان، چین به آرامی حضور و سرمایه سیاسی خود را با امضای قراردادهای انرژی با ایران، روسیه و ونزوئلا افزایش داد.
از سال ۱۹۷۹، ایران خود را در خط مقدم مبارزه ضد آمریکایی در خاورمیانه قرار داده است. ایران به عنوان بخشی از دکترین خود از سازمانها و دولتهایی حمایت میکرد که اهداف ایران را در منطقه و فراتر از آن تسهیل میکردند. حزب الله، حماس، جهاد اسلامی فلسطین، سوریه و اخیرا یمن در جبهههای مختلف با ایران همراه هستند. با این حال، اهداف ایران پس از انقلاب تکامل یافته و منعکسکننده توازن در حال تغییر در خاورمیانه بوده است. زمانی که چین به عنوان نیرویی برای مقابله با رژیم تحریمهای آمریکا تلقی میشد، ایران چین را به شریک تجاری اصلی تبدیل کرد و این رابطه راه نجاتی برای ایران بود. پس از انقلاب، ایران به دنبال تثبیت موقعیت خود در چارچوب مبارزات و جنگهای لبنان و درگیری اسرائیل و فلسطین بود. اینها گشایشهای سیاستی موجود در آن زمان بود. جنگ با عراق (۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸)، اما ایران را در تضاد با بیشتر کشورهای عربی قرار داد.
پس از جنگ، در دوران ریاست جمهوری علی اکبر هاشمی رفسنجانی (۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶) و محمد خاتمی (۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴)، ایران تلاش کرد تا کشور را بازسازی کند. کلید، بهبود روابط با غرب بود. این تغییر در ادبیات و اقدامات دیده میشد، اما نه به شکل مصالحه کامل، همانطور که از سوی ایالات متحده انتظار میرفت. پس از ۱۱ سپتامبر، خاتمی در یک سلسله نامههای سرگشاده و تبادلات دیپلماتیک این حمله را محکوم کرد. پیامهای مشابهی در مصاحبه با سی ان ان و دیگر رسانههای غربی و تماسهای تلفنی با دیگر رهبران جهان منتقل شد. پاسخ آمریکا به «سخنرانی محور شرارت» معروف شد که در آن بوش ایران را با کرهشمالی و عراق در یک ردیف قرار داد. پس از حمله آمریکا به افغانستان، ایران پیشنهاد کمک به ایالات متحده و متحدان ناتو را برای دستیابی به ثبات در افغانستان داد. در گرماگرم آن بحران، ایران با عبور میلیونها پناهنده افغان از مرزها به داخل، با چالش جدی مواجه شد.
شاید از بیم اینکه ایران گزینه بعدی باشد، ابراز علاقه کرد که در عراق نیز به ایالات متحده کمک کند. این نوع تغییر جهت را میتوان در رویکرد ایران به ابتکار صلح اتحادیه عرب مشاهده کرد. در سال ۲۰۰۵، زمانی که سازمان همکاری اسلامی ابتکار صلح اتحادیه عرب را پذیرفت، ایران رای ممتنع داد. ایران با این ابتکار مخالفت نکرد. حتی در دوران ریاست جمهوری احمدینژاد که به عنوان متخاصمترین دولت ایران با ایالات متحده و غرب شناخته میشد، این رای ممتنع چندان تغییری به خود ندید. در سال ۲۰۱۳، حسن روحانی با ماموریت روشن برای دستیابی به توافق هستهای با غرب به عنوان رئیسجمهور ایران انتخاب شد. توافق هستهای به برداشته شدن برخی از تحریمها کمک کرد و همزمان شاید راه را برای بازنگری همه جانبهتر در روابط آمریکا و ایران هدایت میکرد.
برنامه جامع اقدام مشترک سرانجام در سال ۲۰۱۵ امضا شد و اعتبار جدیدی به قدرت و دیپلماسی ایران بخشید. سه سال بعد، دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا از برنامه جامع اقدام مشترک خارج شد و به نظر میرسید که پس از ترور سردار قاسم سلیمانی رویارویی بین ایران و غرب اجتناب ناپذیر شده است. ناظران بینالمللی خاطرنشان کردند که ایران فعالیت هستهای خود را از سر گرفته و به نظر میرسد متحدان منطقهای خود در عراق، سوریه، لبنان و یمن را برای تشدید درگیری با کشورهای مورد حمایت آمریکا در خاورمیانه صف آرایی کرده است. با تشدید جنگ در یمن، رویارویی مستقیم ایران و عربستان نیز با حملات پهپادی و موشکی به تاسیسات نفتی عربستان در سپتامبر ۲۰۱۹ تشدید شد.