مسئولان از مهاجرت سازمانیافته نخبگان سخن میگویند، اما نخبگان میگویند که در کشاکش رفتن و ماندن در وطن، مسیر اول را انتخاب کردهاند نه اینکه از آشیانه دل بریده باشند، نه اینکه نسبت به آینده و سرنوشت مردم و کشورشان بیتفاوت باشند، بلکه آنها تنها یک زندگی ساده و طبیعی میخواهند.
نخبگان میگویند وضعیت بد اقتصادی، نبود اشتغال و درآمد مناسب، مهآلوده بودن افق آینده، تلاش کردن و نرسیدن، بیتوجهی برنامهریزان کشور به استعداد و توانمندیهایشان، چشم و گوش بسته ساختار سیاسی کشور به روی نیازها و مطالبات مردم و پافشاری بر برآورده کردن خواستههای اقلیتی تندرو، باعث شده که تخصص و استعدادشان را در چمدانی بگذارند و بروند.
به گزارش هم میهن، جان کلام؛ درد نخبگان مهاجرتکرده یا مصمم به مهاجرت همان است که مطهره گونهای، دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشگاه تهران میگوید: «وقتی ساختار سیاسی راه زندگی را سخت میکند، افراد گاهی ناگزیر میشوند میان رفتن و ماندن، رفتن را انتخاب کنند.» یا همان که محسن بر آن تاکید میکند: «معتقد بودم، باید ایران را بسازیم، اما بهتدریج متوجه شدم که این فضا بهشکلی محدود شده که تنها تعداد کمی از آدمها میتوانند در امور کشور تصمیمسازی کنند؛ مسئلهای که برایم قابل پذیرش نیست.» همه این دلایل، مهاجرت روزافزون اقشار مختلف جامعه بهویژه نخبگان را بهگونهای رقم زده است که آخرین سالنامه رصدخانه مهاجرتی ایران ـ مربوط به اواخر سال ۱۴۰۱ ـ از جهش ۷۵ درصدی مهاجرت در ایران طی سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۰ خبر داد. مهرماه امسال نیز روحالله دهقانیفیروزآبادی، معاون علمی، فناوری و اقتصاد دانشبنیان رئیسجمهوری نسبت به رشد دوبرابری خروج نخبگان از کشور در برخی از حوزهها اعلام نگرانی کرده و گفته بود: «مهمترین ارکان حکمرانی و پیشرفت کشور، نخبگاناند؛ نخبگانی که شاید در سالهای اخیر توجه کافی به آنها نشده است. این قشر با دریافت حقوق چندبرابری به کشورهای دیگر میروند.»
با وجود همه دلایلی که نخبگان مهاجر و مسئولان عنوان میکنند، اما بهنظر میرسد، سلمان سیدافقهی، قائممقام بنیاد ملی نخبگان، عبارت جدیدی را خلق و «مهاجرت سازمانیافته نخبگان» را مطرح میکند. او معتقد است که دستهایی پنهان، مهاجرت سازمانیافته نخبگان را رقمزدهاند. او به یکی از رسانهها گفته بود: «برخی مجموعه بیزینس یا کسبوکاری در حوزه مهاجرت راه انداختهاند و بهطور مثال اگر مهاجرت به یککشور برای یکفرد ١٠ هزار دلار هزینه دارد، این مجموعهها با هزار یا دو هزار دلار، این کار را انجام میدهند که یقیناً این دفاتر از یک سیستمی تأمین مالی میشوند.» او همچنین از توافقی میان بنیاد ملی نخبگان، پلیس گذرنامه و مهاجرت خبر داده و اعلام کرده بود که براساس آن، پلیس اطلاعات مربوط به ورودوخروج نخبگان و افراد مدنظر اینبنیاد را، بهصورت آنلاین و کمتر از یکساعت در اختیارشان قرار دهد.
این رفتار، اما بیش از جذب نخبگان، آنها را از این بنیاد میراند. راهکاری که افقهی برای کنترل مهاجرت نخبگان در نظر دارد، نهتنها نوعی چشمپوشی از دلایل حقیقی مهاجرت است، بلکه این تصور را ایجاد میکند که مسئولان ذیربط بهجای حل مسئله، بهدنبال پاک کردن صورت مسئلهاند.
«ریحانه» حدود ۶ سال است که همراه همسرش به کانادا مهاجرت کرده. او در این گفتگو تاکید میکند که از این تصمیم خود بسیار راضی است: «درحالحاضر در یکی از دانشگاههای کانادا در مقطع PHD رشته عمران، گرایش ژئوتکنیک، درس میخوانم. دوره کارشناسی خود را در دانشگاه شریف و مقطع کارشناسیارشدم را در دانشگاه تهران گذراندم و رتبه اول گرایش تحصیلیام بودم. در ایران به این دلیل که جزو استعدادهای درخشان بودم، با معدل ۸۰/۱۸ بدون کنکور وارد مقطع دکتری شدم.»
ریحانه بهعنوان یکی از دانشجویان نخبهای که قاعدتاً باید او را خوشآتیه دانست، اما حالا از ناامیدی و رنجهایی که در آن دوره داشت، میگوید: «حقوقم خیلی پایین بود و هر ۵ ماه یکبار پرداخت میشد؛ موضوعی که با سطح دانش، میزان تلاش و البته آرزوهایم برای زندگی در یک شرایط نرمال و آرام، همخوانی نداشت. این بیپولی حتی بر وضعیت ظاهریام هم تاثیر گذاشته بود و همه متوجه میشدند که شرایط مالی خوبی ندارم. تاجایی که حتی نسبت به دانشجو بودنم هم حس بدی پیدا کردم. همه این موارد باعث شد که تحمل و ادامه شرایط برایم سخت شده و تصمیم بگیرم همراه با همسرم از ایران مهاجرت کنم. فکر میکنم اگر در ایران مانده بودیم، همچنان باید دستمزدهای پایین و زندگی سختی را تحمل میکردیم. بعد از مهاجرت شرایط اقتصادیمان بسیار بهتر شد و دیگر از اعصابخردیهای ناشی از مشکلات معیشتی خبری نیست.»
ریحانه در ادامه حرفهایش میگوید: «باتوجه به دغدغهها و شرایط اقتصادی و اجتماعی حاکم بر ایران حتی فکر بچهدار شدن هم برایم سخت بود. چه آیندهای میتوانستم برای او فراهم کنم؟ در اینجا، اما توانستم با خیالی آسوده بچهدار شوم، زیرا همه زمانم صرف کار و مسیرهای پرترافیک نمیشود و وقت کافی برای رسیدگی به فرزندم دارم. بهعنوان دانشجوی مقطع دکتری دستمزد مشخص و مناسبی میگیرم و نیاز نیست بهصورت جداگانه کار کنم. همسرم هم شغل مناسبی پیدا کرده. اینجا رفتارها، محترمانه است، اما در ایران، شرایط اینگونه نیست. هرلحظه و هرجایی، ممکن است مورد بیاحترامی قرار بگیری. اگر زن باشی هم توهینها بیشتر است. اگر مقابل مهاجرتم را میگرفتند، قطعاً راهی برای خروج قانونی از کشور پیدا میکردم.»
سهراب، فوقلیسانس مهندسی عمران دارد و تاکنون دو مقاله «ISI» و ۵ مقاله «ISC» نوشته است. برای کسب کسری سربازی با بنیاد ملی نخبگان ارتباط میگیرد. پیش از پایان دوره کارشناسیارشد از طرف بنیاد دو پروژه به او محول میشود؛ پروژههایی که با موفقیت انجام میدهد، نمره قبولی را از بنیاد میگیرد و بهاینترتیب موفق به کسب کسری سربازی میشود. او ۹ سال هم در حوزه تخصصیاش فعالیت کرده، اما تحریمها باعث خوابیدن بازار ساختوساز مسکن شد و نتوانست کارش را ادامه دهد.
سهراب امروز مسیر شغلی دیگری را در پیش گرفته: «درآمد کاری که دارم، آنقدر کم است که یکهفته هم دوام نمیآورد. درآمد جانبیام که از طریق فعالیت در فضای مجازی به دست میآورم، نسبتاً خوب است. اما اگر ازدواج کنم این درآمد برای زندگی متاهلی بهشدت ناچیز و نامناسب است.» سهراب نهایتاً ۴ سال پیش از یکی از دانشگاههای آلمان پذیرش گرفت، اما بهدلیل شیوع کرونا پروژه مهاجرتش شکست خورد: «تصمیم من برای مهاجرت همچنان جدی است. در ایران سرعت پیشرفت با کندی و تاخیر زیادی مواجه است. نتیجه لازم را از تلاشهایم نگرفته ام. اگر به فکر رفتن هستم، بهدلیل نگرانی شدید از آینده است و باتوجه به شرایط موجود در جامعه، نمیتوانم آن را روشن تصور کنم. دنبال زندگی لاکچری در خارج از ایران نیستم، آرامش روانی برایم مهمتر است که اینجا و در این کشور پیدا نمیشود. میدانم که در آنجا از زندگی طبیعی و رفاه اجتماعی نسبی برخوردار خواهم بود. بههرحال مهاجرت یک اختیار و انتخاب است و کسی نمیتواند این حق را از کسی بگیرد.»
«قصد مهاجرت ندارم، اما با ساختار سیاسی مواجهام که جوانان خود را بهسوی مهاجرت سوق میدهد.» این را مطهره گونهای میگوید؛ دانشجوی سال آخر دندانپزشکی دانشگاه تهران که در جریان اعتراضات سال ۱۴۰۱ بهدلیل فعالیتهای سیاسیاش در دانشگاه، برایش پروندهای انضباطی تشکیل و درنهایت براساس حکم کمیته مرکزی وزارت بهداشت، به ۲۴ ماه تعلیق از تحصیل محکوم شد.
همچنین براساس رأی صادره، پس از گذراندن ۲۴ ماه تعلیق، برای گذراندن ترم آخر به دانشگاه اردبیل تبعید میشود. او یکی از افرادی است که باتوجه به رشته تحصیلی و دانشگاه محل تحصیل، آیندهای خوش را در کنار همسرش که وضعیتی مشابه او دارد، انتظار میکشید، اما او و همسرش تنها بهدلیل فعالیت سیاسی، با حکمهای قضایی و انضباطی مواجه شدند. او ۷ سال پیش با رتبه ۱۱۳ کنکور و معدل ۵/۱۹ دیپلم، وارد دانشگاه تهران شد و با وجود همه رنجهایی که برد، همچنان قصد مهاجرت ندارد: «زمانی که حکم اولیه من مبنی بر اخراج از دانشگاه و... صادر شد، اساتیدی که بهدلیل فعالیتهای سیاسی از کشور خارج شده بودند، به من و همسرم که شرایطی مشابه من داشت، پیشنهاد دادند که شرایط ادامه تحصیلمان در خارج از کشور را فراهم میکنند تا از احکام غیرمنصفانه رها شویم. در آن زمان ممنوعالخروج نبودیم، اما بهدلیل وابستگی خاصی که به ایران و خانوادهام دارم، این دعوت را نپذیرفتم.»
او ادامه میدهد: «بهعنوان فردی که دندانپزشکی را انتخاب کرده، قصدم این بود که درسم را در زمان مقرر به پایان برسانم و در دستیاری رشته مورد علاقهام در دانشگاه تهران، ادامهتحصیل دهم و حتی عضو هئیتعلمی دانشگاه تهران شوم. اما با حکمی مواجه شدم که همه این انتظارات را تحتالشعاع خود قرار داد.» اینها را مطهره میگوید و اضافه میکند: «باتوجه به پروندهای که دارم، در دانشگاه علوم پزشکی تهران حق ادامه تحصیل نخواهم داشت و در آینده، در آزمون دستیاری هم پذیرفته نمیشوم، چه رسد به اینکه عضو هیئتعلمی شوم. هرچند قصدی برای مهاجرت ندارم، اما افرادی را میشناسم که با همه علاقهای که به ایران دارند، دست به مهاجرت زده اند. رفتن از ایران بهمعنای دل کندن از خانه نیست، اما شرایطی که ایجاد کردهاند، این مهاجرت را ایجاب میکند. وقتی ساختار سیاسی راه زندگی را سخت میکند، افراد گاهی ناگزیر میشوند میان رفتن و ماندن، رفتن را انتخاب کنند.»
محسن نگاه مبتنی بر مهاجرت سازمانیافته نخبگان را نوعی رویکرد «توهم توطئه» میداند. او دو سال پیش دست همسر و فرزندش را گرفت و راهی کشور دیگری شد. هنوز پایان کرونا اعلام نشده بود که در یکی از هتلهای کانادا، دو هفتهای را در قرنطینه گذرانده و بعد از آن، زندگی جدیدشان را آغاز کردند.
او فارغالتحصیل دکتری مدیریت از دانشگاه تهران است و در آزمون کارشناسیارشد هم رتبه یک را بهدست آورده. بهدلیل کسب رتبه یک، عضو بنیاد ملی نخبگان شد و کل سربازیاش هم بهشکل انجام پروژهای تحقیقاتی از سوی این بنیاد گذشت: «علت مهاجرت من؛ دو موضوع مهم اقتصادی و اجتماعی بود. بیثباتی اقتصادی در ایران باعث شده بود تا با وجود داشتن شغلی مناسب، توانایی برنامهریزی برای آینده و بهبود شرایط زندگی را نداشته باشم. ازطرفدیگر ناهنجاریهای اجتماعی ناشی از شرایط نامناسب اقتصادی برایم قابل تحمل نبود.
پیشازاین به مهاجرت فکر نمیکردم و معتقد بودم، باید ایران را بسازیم، اما بهتدریج متوجه شدم که این فضا بهشکلی محدود شده که تنها تعداد کمی از آدمها میتوانند در امور کشور تصمیمسازی کنند؛ مسئلهای که برایم قابل پذیرش نیست.» محسن در ادامه دغدغههای دیگرش را هم مطرح میکند: «به همسر و فرزندم هم فکر میکردم. همسرم با فضایی که برای زنان وجود دارد راحت نبود. شرایط اقتصادی باعث شده بود تا معضلات فرهنگی جدیدی ایجاد شوند. ازیکسو فضای جامعه بستهتر میشد و به همان میزان، زندگیها و رفتارهای ناهنجار زیرزمینی درحال افزایش بود.
باتوجه به این شرایط، آینده فرزندم هم برایم نامشخص بود. به این فکر میکردیم که چگونه در مقابل این معضلات فرهنگی از پسرمان محافظت کنیم. همه این موارد باعث شد تا حداقل من نسبت به آینده و تغییرات مثبت در کشور، احساس ناامیدی کنم و این ناامیدی تیر آخر برای مهاجرت بود.» او در ادامه درباره صحبتهای رئیس بنیاد ملی نخبگان که گفته بود مهاجرتها سازمانیافته است، میگوید: «من، اطرافیان و دوستانم که مهاجرت کردهایم، هیچکدام با گروهها و جریاناتی که بهصورت سازمانیافته برای مهاجرت نخبگان فعالیت کنند، برخورد نکرده ایم؛ شرایط کشور ما را بهسمت مهاجرت برد.»
«رها» هم از جوانان مستعد شهرکرد است. او کارشناسی خود را در رشته مهندسی مواد- سرامیک میگذراند. باتوجه به علاقه زیادی که به رشته تحصیلیاش دارد، با شوق، شغلی در حوزه تخصصیاش را جستوجو میکند، اما کاری نیست: «احساس بیمصرف بودن میکردم.» رها، به امید بهبود شرایط تصمیم به ادامه تحصیل در مقطع کارشناسیارشد میگیرد و با رتبه ۱۲۰ در این دانشگاه پذیرفته میشود.
اتفاقاً موفق میشود رتبه ممتاز دوره تحصیلیاش را کسب کند و در دفاع نیز نمره «عالی» میگیرد. او تاکید میکند که ۱۰۰ درصد قصد مهاجرت دارد و نمیتواند به ماندن فکر کند: «در ایران با داشتن تخصص، هیچ آینده شغلیای ندارم. ازیکطرف درآمد ندارم و ازطرفدیگر هزینه خرید هر کالایی بهقدری بالاست که حتی نمیتوان به آن فکر کرد. حتی اگر کار هم باشد، میزان دستمزدها چنان پایین است که از طریق آن نمیتوان مایحتاج اولیه را تامین کرد. دلم میخواهد به جایی بروم که دستاورد زندگیام به میزان تلاشهایم باشد. از تلاش کردن نمیترسم، اما اینجا بیشتر آدمها آیندهای ندارند، بنابراین دلیلی برای ماندن ندارم. همین که از روشهای پلیسی برای ماندن جوانان و نخبهها استفاده میکنند، آدم را برای زندگی، ناامیدتر میکند.»
اگرچه رویکرد مبتنی بر حفظ نخبگان و متخصصان کشور قابل حمایت است، اما استفاده از رفتارهای پلیسی قطعاً در این مسیر نه مثمرثمر است، نه قانونی. محمداسدی، وکیل دادگستری میگوید که در قانون به هیچ نهاد اجراییای اجازه داده نشده که اطلاعات مرتبط با نخبگان و ورود و خروج آنها را در اختیار نهادی دیگر قرار دهد و حتی مقنن هم اجازه وضع چنین قانونی را ندارد: «براساس اصلهای ۴ و ۹۴، مصوبات مجلس باید مورد تایید شورای نگهبان قرار گیرد. در این شورا ۶ حقوقدان حضور دارند که انطباق مصوبات مجلس با قانون اساسی را بررسی میکنند؛ بنابراین اگر مصوبات مجلس با قانون اساسی مطابقت نداشته باشد، در شورای نگهبان تصویب نمیشود.»
او همچنین اظهار میکند: «قانون اساسی مصونیت اطلاعات و حیثیت افراد را مورد تاکید قرار داده است. قانون مجازات اسلامی در بخش تعزیرات نیز بر محرمانگی اطلاعات افراد تاکید کرده و افشای اطلاعات اشخاص توسط مسئولان ذیربط را به افراد غیرمسئول، جرمانگاری کرده است. حتی درباره مجرمین نیز قانونگذار، اطلاعات افراد را محترم میداند. ماده ۴ قانون آئین دادرسی کیفری هم مقرر میکند که اصل، برائت است. هرگونه اقدام محدودکننده، سالب آزادی و ورود به حریم خصوصی اشخاص، جز به حکم قانون و با رعایت مقررات و تحت نظارت مقام قضایی، مجاز نیست و در هر صورت این اقدامات نباید بهگونهای اعمال شود که به کرامت و حیثیت اشخاص آسیب وارد کند؛ بنابراین اطلاعات مرتبط با ورود و خروج افراد از کشور و مهاجرتشان، جزو حریم خصوصی آنها بهشمار میآید و بنیاد ملی نخبگان نمیتواند چنین توافقی با پلیس داشته باشد، مگر آنکه برای این موضوع مجوز قانونی دریافت کند که آنهم نیاز به تصویب قانونی توسط مجلس در این حوزه دارد.»
اسدی بار دیگر تاکید میکند که مصوبه قانونی، تنها برای ارائه اطلاعات افراد ضروری است، اما ورود و خروج شهروندان به کشور را حتی مجلس هم نمیتواند تصویب کند. برای ممنوعالخروج کردن افراد، تنها یک استثنا وجود دارد: «فردی که مرتکب رفتار مجرمانهای شود، تا زمانی که مجازات نشده، میتوان ممنوعالخروج کرد، اما نمیتوان گفت فردی که نخبه است ممنوعالخروج است و در آینده نیز باتوجه به اصل ۳۳ قانون اساسی، امکان تصویب چنین قانونی وجود ندارد.»
«اصل ۳۳ قانون اساسی نیز صراحتاً مقرر میکند که افراد در تعیین محل اقامت خود آزاد هستند و هیچکس نمیتواند محل اقامت اشخاص را محدود و ممنوع کرده و آنها را مجبور به اقامت در مکان مدنظر خود کند. همچنین نمیتوان جلوی مهاجرت افراد را گرفت یا آنها را وادار به مهاجرت کرد.» این نکتهای است که اسدی بر آن تاکید میکند: «بر اصل ۳۳ قانون اساسی، استثنائاتی قانونی وجود دارد که در قالب کیفر یا مجازات اعم از مجازاتهای اصلی یا تکمیلی و تبعی در نظر گرفته میشود. براساس ماده ۲۳ قانون مجازات اسلامی، مقام قضایی بهعنوان مجازات تکمیلی، تبعی یا قرارهای نظارت قضایی که در ماده ۲۴۷ قانون آئین دادرسی کیفری قید شده است، میتواند فرد را ممنوعالخروج کند.
این مجازاتها نیز مرتبط با مجرمین است، نه افرادی که مرتکب جرمی نشدهاند. درواقع بهلحاظ قانونی نمیتوان مانع از مهاجرت یک فرد بهدلیل نخبهبودن شد.» به گفته این وکیل دادگستری، برخورد با دفاتر مهاجرتی برای جلوگیری از مهاجرت سازمانیافته نخبگان نیز قانونی نیست. یعنی نمیتوان به این دلیل که دفاتری با قیمت پایین خدمات مرتبط با مهاجرت را انجام میدهند، مورد تعقیب و مجازات قرار داد.
اسدی همچنین عبارت «مهاجرت سازمانیافته نخبگان» را عبارتی اشتباه توصیف میکند: «در نظام قانونی آنچه مورد توجه قرار گرفته، جرم سازمانیافته است و تبصره یک ماده ۱۳۰ قانون مجازات اسلامی جرم سازمانیافته را اینگونه تعریف کرده است: «گروه مجرمانه عبارت است از گروه نسبتاً منسجم متشکل از ۳ نفر یا بیشتر که برای ارتکاب جرم تشکیل میشود یا پس از تشکیل، هدف آن برای ارتکاب جرم منحرف میشود؛ بنابراین مهاجرت کردن یا تسهیل این مسیر در نظام قانونی ما جرم نیست و مهاجرت سازمانیافته بهعنوان یک فعل مجرمانه قابل طرح نیست.»
او با اشاره به اینکه عرف و شرع دو مورد از منابع حقوقی ما هستند، تاکید میکند که حتی در رویکرد شرعی نیز کوچ و مهاجرت کردن نهتنها ممنوع نیست بلکه در مواردی برای آن توصیه هم شده است؛ بنابراین جلوگیری بدون دلیل از مهاجرت افراد مبنای قانونی، شرعی و حقوقبشری ندارد. او نگهداری نخبگان در کشور را دغدغهای مهم توصیف میکند: «اگرچه این منطقی است که افراد فارغالتحصیل از دانشگاههای دولتی بمانند و خدمات خود را در کشور ارائه دهند، اما دستاندرکاران باید ابتدا علت مهاجرت را پیدا کنند که فساد اداری، خویشاوندسالاری و استخدام برمبنای روابط بهجای ضوابط، بخشی از این علل هستند. تا وقتی علل حل نشوند، نخبهای که نمیتواند جایگاهی شایسته وضعیت علمیاش بیابد، طبیعی است که از کشور مهاجرت میکند تا جایگاه شایسته خود را پیدا کند؛ بنابراین به نظر میرسد اگر قرار است مقنن یا دستگاههای اجرایی ورود کنند، باید بسترهای مهاجرت را رفع کنند؛ نه اینکه مهاجرت را ممنوع کنند؛ زیرا اساساً چنین قابلیت قانونیای وجود ندارد.»
محمدمهدی دهدار، پژوهشگر حوزه مهاجرت هم به هممیهن میگوید که در سالهای اخیر میل به مهاجرت بهشکل قابلتوجهی افزایش داشته است.
مطالعات نشان میدهد که شدت افزایش این میل در میان نخبگان و متخصصان شدت بیشتری داشته است، بنابراین میتوان انتظار داشت که میزان مهاجرت نخبگان هم بیشتر از سایر اقشار جامعه باشد، اما بهصورت کلی مهاجرت، ایدهای است که در طبقات مختلف جامعه هم بسیار پررنگ شده است.
او تاکید میکند که نخبه تعاریف متفاوتی دارد، اما در ادبیات مهاجرت، بیشتر به افرادی نخبه میگویند که نسبت به سایرین توانایی بیشتری برای انجام کارها بهویژه کارهایی دارند که نیازمند دانش و مهارت بالاتری هستند. به نظر شما آیا ما با گروههایی مواجهیم که بهصورت سازمانیافته نخبگان را به سمت مهاجرت سوق میدهد یا اینکه عواملی در جامعه وجود دارند که نخبگان را ناچار به مهاجرت میکنند؟ سوالی که دهدار در پاسخ به آن میگوید: «به نظرم نباید به مهاجرت نخبگان بهعنوان پدیدهای نگاه کرد که از خارج کشور یا توسط گروههای خاص تحمیل میشود. مسئله ساده است.
این تمایل در جامعه وجود دارد. ازطرفدیگر هر فرد که بیزینسی داشته باشد برای کالا یا خدمات خود تبلیغ میکند و باتوجه به وجود رقابت در بازار کا، ر هر کس سعی میکند خدمات خود را به قیمت مناسبتری ارائه دهد که این مسئله درباره دفاتر مهاجرتی هم صدق میکند. حداقل من سراغ ندارم که کسی برای تشویق افراد به مهاجرت، دفاتر مرتبط با مهاجرت را تامین مالی کند. به نظرم این ادعا خیلی هم منطقی نیست.» به گفته دهدار، بیثباتیهای اقتصادی و وضعیت اقتصاد کلان کشور، در کنار افت ارزش پول کشور و مسائل مرتبط با اشتغال نخبگان، اصلیترین عامل در این حوزه است.
درآمد و مسئله اقتصادی، عامل اصلی مهاجرت نخبگان است. این پژوهشگر حوزه مهاجرت همچنین درخصوص نقش آزادیهای اجتماعی و معضلات فرهنگی بر افزایش مهاجرت نخبگان هم میگوید: «اگرچه تحقیقات انجامشده در این حوزه چندان گسترده و فراگیر نیست، اما همان پیمایشهایی که صورتگرفته نشان میدهد، شاید این مسئله یکی از اولین عوامل مهاجرت نباشد، اما قطعاً یکی از عوامل اصلی آن است.
نهتنها نخبگان بلکه سایر طبقات جامعه نیز تحتتاثیر این مسئله قرار میگیرند و احتمالاً از هر کس که درباره علت تمایل به مهاجرت سوال کنید، آزادیهای اجتماعی را قطعاً یکی از این عوامل میداند.» او درباره آنچه جلوگیری از مهاجرت سازمانیافته نخبگان عنوان شده، معتقد است: «افراد اگر بخواهند مهاجرت کنند، با وجود همه سختیها مسیر خود را پیدا میکنند. افراد نخبه هم ممکن است سالها زمان و هزینه صرف کنند تا بتوانند مهاجرت کنند و درنهایت هم راه خود را مییابند. فکر میکنم ایجاد مانعی جدید، شاید بتواند مهاجرت را سختتر کند، اما بهویژه برای طبقه متخصص و نخبه که میداند مخصوصاً کشورهای توسعهیافته طالب مهارت او هستند، سختیها را به جان میخرد تا مهاجرت کند.»
دهدار بر این باور است که اقدامات سختگیرانه در این حوزه نهتنها نمیتواند مانع از مهاجرت شود، بلکه درنهایت میتواند تبدیل به مشوقی برای افزایش تمایل افراد به مهاجرت شود: «این اقدامات حتی میتواند سن مهاجرت را هم پایین بیاورد. کمااینکه سن مهاجرت درحالحاضر نیز کاهش یافته است و بعضاً به محصلان رسیده است، هرچند میزان گستردگی آن را نمیدانم.»