فروش فیلم «روشن» اصلا جالب توجه نیست و انگار دیگر فرمول حضور عطاران، تضمین فروش یک فیلم نیست.
این روزها فیلم "روشن" در سینماها اکران شده است، فیلمی به کارگردانی روحالله حجازی که البته نظرات موافق و مخالف حول فیلم زیاد بوده است، اما نکته اینجاست که فروش فیلم اصلا جالب توجه نیست، انگار دیگر فرمول حضور عطاران، تضمین فروش یک فیلم نیست، مطلب پیش رو درباره "روشن" و "عطاران" است.
به گزارش برترینها، این روزها فیلم "روشن" در سینماها اکران شده است، فیلمی به کارگردانی روحالله حجازی که البته نظرات موافق و مخالف حول فیلم زیاد بوده است، اما نکته اینجاست که فروش فیلم اصلا جالب توجه نیست، انگار دیگر فرمول حضور عطاران، تضمین فروش یک فیلم نیست، مطلب پیش رو درباره "روشن" و "عطاران" است.
«روشن» درباره زندگی مردی عاشق سینماست که تمام سرمایهاش را برای پیشخرید یک واحد از برجهای اطراف تهران صرف کرده و حالا که مسئولان پروژه به قولشان عمل نکردهاند و خانهها نیمهکاره باقی مانده، زندگیاش درحال فروپاشی است. او یکی از دهها نفری است که هر روز برای مشخص کردن تکلیف سرمایهشان، در سرما پشت درهای دفاتر ساختمانی میایستند و به جایی نمیرسند. روحالله حجازی با دست گذاشتن روی زندگی روشن، درواقع بیتوجهی نظام سرمایهداری نسبت به زندگی مردم عادی را نقد کرده است.
تمرکز اصلی فیلم روی بازی رضا عطاران در نقش روشن است. عطاران که بیشتر به عنوان بازیگر آثار کمدی شناخته میشود بعد از تجربه ایفای چند نقش جدی، حالا در «روشن» یکی از متفاوتترین بازیهایش را به نمایش گذاشته. او در این فیلم با گریم متفاوتی به میدان آمده و در نقش مردی تنها و مغموم بسیار ملموس باورپذیر ظاهر شده.
آنچه بیشتر از همه در این فیلم اهمیت دارد تمرکز روی شخصیت روشن است که بازی رضا عطاران آن را تکمیل میکند. روشن مردی عاشق سینماست که این عشق هیچ نکته مثبتی به زندگیاش اضافه نکرده جز اینکه سعی میکند در سختترین شرایط، همه چیز را مثل یک فیلم ببیند و حتی در تلخترین شرایط هم در جایگاه یک بازیگر، نقش بازی کند. درواقع زندگی روشن به سینما گره خورده و این مسئله به یکی از نکات فیلم تبدیل میشود.
فیلم روشن دقیقا نمیداند که میخواهد چه اثری باشد. شخصیت اصلی با بازی رضا عطاران یک فرد عاشق سینماست که یک خانه کوچک و زندگی سادهای دارد. او یک واحد از برجهای اطراف تهران را پیشخرید کرده، اما سازندگان خانه به قولشان عمل نکردهاند و به همنی خاطر هم این کاراکتر در وضعیت بدی قرار گرفته است.
خانواده او در حال فروپاشیست و همسرش هم به طور کامل از او جدا شده و تصمیم گرفته تا با تن فروشی اوضاع زندگی خود را بهبود ببخشد. فیلم به علاقه کاراکتر رضا عطاران نسبت به سینما میپردازد، از نگاه ساده او به زندگی میگوید و سعی میکند تا با فضایی آرام و شبیه به شخصیتهای ساده فیلمهای ناتورئالیستی کارگردانهای شناخته شدهای مثل فدریکو فلینی، در دل مخاطب همدردی ایجاد کند، اما به هیچ عنوان موفق نمیشود.
چرا؟ جواب به این سوال تقریبا مشخص است و احتمالا شما از همین حالا آن را حدس میزنید. کاراکتر اصلی داستان بسیار بی هدف و بدون دلیل رویدادهای زندگی خودش را جلو میبرد. به این معنا که او طی داستان به سمت هدف خاصی نمیرود و حتی به تنها نکات مثبت و مهمی که در زندگیاش باقی ماندهاند هم پشت میکند.
ممکن است فیلمهای خوب بسیار زیادی را ببینیم که در آنها با کاراکترهای اصلی سرخورده و بدون هدف طرف هستیم. در چنین شرایطی سازندگان فیلم سعی میکنند با طراحی یک ماجرا و اتفاقاتی که برای شخصیت اصلی رخ میدهد، همچنان ریتم و هیجان فیلم را حفظ کنند، اما فیلم روشن به بدترین شکل ممکن این کار را انجام میدهد.
اتفاقاتی که برای رضا عطاران در این فیلم رخ میدهند و شخصیتهایی که او طی قصه با آنها روبرو میشود، هیچ کدام هیچ پیشزمینه خاصی ندارند و طی داستان هم ما تقریبا هیچ اطلاعات تازهای در مورد آنها کسب نمیکنیم. اتفاقات هم فاقد هیجان کافی هستند و روشن بیشتر از آن که مانند یک فیلم سینمایی باشد، شبیه سریالهای کوتاه درجه دوم شبکه نمایش خانگی است که داستان در آنها به شدت کند و بی هدف پیش میرود.
روحالله حجازی کارگردان روشن برای آن که بخواهد بیشتر به عشق کاراکتر اصلی به سینما بپردازد. صحنههای خاصی را از فیلمهای معروف دنیای سینما بازآفرینی میکند. برای مثال کاراکتر رضا عطاران در یک صحنه در حد دو ثانیه مانند رابرت دنیرو در راننده تاکسی دیالوگ میگوید، اما خیلی نصفه و سریع از این قضیه رد میشود.
شخصیتی که عاشق سینماست هیچ وقت سینمایی فکر نمیکند و به جز یک قابل مسخرهای که گهگاهی روی بعضی از صحنهها میگیرد، هیچ عکس العملی از خود نشان نمیدهد که بفهمیم او چیزی از سینما میداند و به آن علاقهمند است.
به جای پرداخت به همین موضوعات، اما یکی از پارتهای طولانی فیلم به کشیدن مواد مخدر و حرف زدن با یک زن فاحشه خلاصه میشود. ظاهرا فقط کارگردان، چون مجوز استفاده از چنین خطوط قرمزی را در فیلم خود داشته از آنها استفاده کرده وگرنه هیچ منطق داستانی نمیتوان پشت این سکانسها پیدا کرد.
کاراکتر رضا عطاران طی فیلم سرگردان است و رابطه کلیشهای که با دخترش دارد هم باعث میشود صحنههای احساسیای که بین او و دخترش شکل میگیرد، تکراری به نظر برسند. تنها ابزاری که او دارد مظلومیت است و به طور مشخصی کارگردان هم سعی میکند تا از همین مظلومیت برای برقرار کردن ارتباط بیننده با شخصیت استفاده کند.
این موضوع هم جواب نمیدهد، زیرا کاراکتر بهخاطر مظلوم بودن خود تصمیمات عجیب و سکوتهای غیرقابل انتظاری در مهمترین بخشهای داستان میکند که شما را از منطق داستانی و پیش بردن قصه ناامید خواهد کرد.
او در انتهای فیلم هم به چیزی نمیرسد و تغییری هم در دنیای اطراف خودش ایجاد نمیکند. به طور کلی نتیجهگیری فیلم اصلا نشان نمیدهد که حالا کاراکتر اصلی بعد از تحمل این همه سختی بهجای خاصی رسیده یا حتی نکته خاصی را متوجه شده است.
روشن فیلمی بدون دقت و بدون محتوا است که از آنجایی که حتی نمیتواند یک کمدی مبتذل خوب هم باشد، قطعا در گیشه هم شانسی نخواهد داشت. نوع فیلمبرداری و حتی موسیقی فیلم بهگونهایست که انگار کارگردان هیچ توجهی به جزییات در طراحی اثر خود نداشته حتی خود او هم به فیلمش اهمیت نمیدهد. روشن بیشتر از هر چیزی، نماینده سیاهترین روزهای سینمای ایران است، روزهایی که دقیقا در وسط آن قرار داریم.