رابطه والد و فرزندی بی حد و مرز نیست و مانند هر رابطه دیگری حدودی مشخص دارد. این ارتباط هرگز نباید مخدوش و جایگاه والدین و فرزندان برعکس شود.
یکی از رفتارهایی که میتواند مرز این روابط را مخدوش و جایگاه هر نقش را تغییر دهد دردِدل کردن با کودکان است. این رفتار والدین با فرزند و سخن گفتن از مشکلات عاطفی، اقتصادی و ... با آنها میتواند آسیبهای جبرانناپذیری به کودک وارد کند.
به گزارش ایسنا، در این شرایط کودک گرفتار احساس شرم و گناه میکند، زیرا نمیتواند مشکلات والدین خود را رفع کند، احساسی که میتواند در فردای بزرگ سالی او را دچار طرح وارههای اشتباه کند.
در جهان امروز این رفتار والد یا والدین با کودک را نوعی سوءاستفاده از کودک محسوب میکنند و حتی برخی معتقدند این رفتار در جرگه کودک آزاری قرار میگیرد درواقع نوعی سوءاستفاده احساسی محسوب میشود.
درد دل کردن با کودک رفتاری است که در رابطه والدین معکوس شکل میگیرد به عبارت دیگر اگر پدرومادر مسئولیت نگهداری ازفرزندان کوچکتر خانواده، آشپزی، رسیدگی به امور منزل را به فرزند خود بسپارند یا همانطور که گفته شد درباره مسائل شخصی یا خانوادگی مانند گلایه از والد دیگر، مشکلات اقتصادی و ... را با او درد دل کنند همگی نشاندهنده والدین معکوس است.
به گفته متخصصان درد دل کردن والدین با فرزندان کودکان و نوجوانان میتواند آنها را مبتلا به اختلالات روانی کند. همچنین ممکن است کودک به دنبال قرار گرفتن در چنین شرایطی دچار بلوغ زودرس شود که متناسب با سن او نیست.
اگر بخواهیم با والدگری معکوس بیشتر آشنا شویم باید به این مساله دقت کنیم که این نوع والدگری به شکل سوءاستفاده احساسی و روانی از کودک بروز مییابد به این معنا که با دلیل شکننده و آسیبپذیر بودن کودکان و نوجوانان، آنها به حمایت پدر و مادر خود نیاز دارند، اما درد دل کردن با آنها باعث میشود که ناگهان او احساس کند وظیفه حمایتگری به او واگذار شده است. مسألهای که کودک را تحت فشار روانی شدید قرار میدهد وبا رشد جسمی و عاطفی و فکری و روانی او تناسب ندارد.
دکتر آسیه اناری متخصص کودکان پیشتر در اینباره گفته بود: «درد دل کردن والدین با کودکان و نوجوانان را نوعی کودک آزاری هیجانی است و و گفت: درد دل کردن والدین با کودکان و نوجوانان میتواند بچهها را افسرده، پرخاشگر، عصبی، مضطرب و منزوی کند. این بچهها در بزرگسالی نیز نشانههای بسیار پررنگی از افسردگی و اضطراب را از خود نشان میدهند.»
متاسفانه در بسیاری از خانوادههای این موضوع جا افتاده است که فرزندشان دوست آنها و میتوانند درباره هر مسالهای با آنها درد دل کنند. در حالی که این رفتار با فرزندی که در سنین کودکی و نوجوانی قرار دارد درست نیست. متخصصان تاکید میکنند والدین نباید فکر کنند مسئول شاد کردن و راضی کردن من فرزند من است.
برخی والدین به دلیل فقدان وجود یک دوست برای برآورده کردن نیاز به درد دل خود، فرزندشان را جایگزین چنین فردی میکنند. برخی دیگر این رفتار را به منظور آگاهی رسانی به کودک انجام میدهند، زیرا گمان میکنند فرزندشان آن قدر بزرگ شده که بتواند سنگ صبور آنها باشد درحالی که این رفتار همانطور که گفته شد بسیار آسیبزننده است و آرامش روان کودکان ما را مختل میکند.
به همین دلیل است روانشناسان کودک تاکید میکنند نباید بچهها را بادوستان خود اشتباه بگیریم.
بر اساس تجارب و پژوهشهای او برخی نیز به دلیل مسائل و ناراحتیهای پیش آمده در زندگی، سعی دارند با درد دل کردن و بیان مسائل، کودکان را نسبت به اتفاقات پیش آمده آگاه کنند و تصور میکنند فرزندشان آنقدر بزرگ شده که میتواند به حرفهای آنها گوش دهد.
متاسفانه این مفهوم که بچه خود را باید دوست خود بدانیم در بین خانوادهها جا افتاده، حال آنکه تصوری بسیار آسیب زننده است و واقعیت این است که بچههای ما دوستان ما نیستند.
در واقع بر عکس آنچه برخی والدین درباره فرزند کودک یا نوجوان خود تصور میکنند، افراد در این سن ار تواناییهای عاطفی و شناختی کافی برای شنیدن درد دل والدین و هیچ فرد دیگری برخوردار نیستند و به دلیل اینکه به بلوغ عاطفی و عقلانی کاملی نرسیدهاند قضاوت آنها نیز مخدوش است و نمیتوانند راهکار درست و عقلانی به والدین خود ارائه دهند.
استرس و شرم رخ داده برای کودکی که در مواجهه با درددل والدین خود قرار میگیرد نیز از همین عدم توانایی در رفع مشکل نشات میگیرد؛ بنابراین والدین باید توجه کنند به هیچعنوان با فرزند کودک یا نوجوان خود درد دل نکنند و به بیان دیگر آنها را با دوستان خود اشتباه نگیرند.