رقص سالسای جاستین تیمبرلیک بر سر مزار صدام کافر شامل پنج داستان و یک نمایشنامه تکپردهای با درونمایه طنز است. داستانهای این مجموعه در فضایی میان دلهره و شوخی در رفت و آمدند. نویسنده با مهارت تمام عناصر تنهایی، تردید، بیاعتمادی و انتقام را به موقعیتهایی پارودیک و پر جنبوجوش بدل میکند. وضعیتهای ساده و روزمره در این داستانها بستر اتفاقات هولناک و تسویه حسابهای شخصی میشود
اسدالله امرایی در اعتماد نوشت: رقص سالسای جاستین تیمبرلیک بر سر مزار صدام کافر مجموعه داستان آذردخت بهرامی است که نشر چشمه منتشر کرده است. پنج داستان طنز و یک نمایشنامه تکپردهای طنز است. عنوان کتاب عنوان یکی از داستانهای مجموعه است.
آذردخت بهرامی در اغلب آثارش به بحرانهای روابط انسانی و زندگی زناشویی و در قالب طنز به انعکاس دغدغههای زنان و دنیای آنها میپردازد. بهرامی در این آثار، نثری با ضرباهنگ تند، طبیعی و ساده به کار میبرد که کمتر بازی زبانی دارد. او در داستانهایش بیتکلف قلم میزند، سریع سر اصل مطلب میرود، حاشیهپردازی نمیکند و طنزی خوشخوان میآفریند. این طنز به نظر نمیرسد ارادی یا خودآگاه باشد بلکه ویژگی سبکی و نگارش اوست. میدانیم که طنز در سایه نگاه متفاوت به پدیدهها شکل میگیرد. انگار یک سوژه را جلوتان بگذارید، از نگاه معمول و جاافتاده فاصله بگیرید و یکجور دیگر نگاهش کنید. این نگاه متفاوت در آثار بهرامی هست که با یکجور شیطنت و شوخی همراه است و به مخاطب اجازه میدهد که از زاویهای نو به سوژه نگاه کند.
رقص سالسای جاستین تیمبرلیک بر سر مزار صدام کافر شامل پنج داستان و یک نمایشنامه تکپردهای با درونمایه طنز است. داستانهای این مجموعه در فضایی میان دلهره و شوخی در رفت و آمدند. نویسنده با مهارت تمام عناصر تنهایی، تردید، بیاعتمادی و انتقام را به موقعیتهایی پارودیک و پر جنبوجوش بدل میکند. وضعیتهای ساده و روزمره در این داستانها بستر اتفاقات هولناک و تسویه حسابهای شخصی میشود. درددلهای یک زن کارگر با دکترش، مسافرت خانوادگی چند زوج و تماس تلفنی برای گزارش یک کودکآزاری مضامینی هستند که بهرامی تنش، اضطراب و شوخی را به آنها تزریق و خواننده را با سویه دیگری از شخصیتها آشنا میکند.
در داستان سالسای جاستین تیمبرلِیک بر سر مزار صدامِ کافر با چند خانواده روبرو میشویم که در سفری تفریحی در ویلایی اقامت کردهاند. طی روزهای مختلف، بازیهای مختلفی انجام میدهند. از ورقبازی گرفته تا کی، کجا و شجاعت و حقیقت و گل یا پوچ. داستان درواقع روایت این بازیهاست طی این بازه زمانی چندروزه بازیهایی که در هرکدامشان راوی داستان احساس میکند که دوستان و حتی همسرش با او دشمنی دارند و مسخرهاش میکنند. در همین لحظات است که فضایی پارانوییدی شکل میگیرد و راوی مدام به همه شک میکند. پارانویا و شک درمورد همسر و همچنین دوستان، در یکی دیگر از داستانهای این مجموعه با عنوان شنود و داستان اینباکس نیز به چشم میخورد.
در قسمتی از داستان رقص سالسای جاستین تیمبرلِیک بر سر مزار صدامِ کافر در این بار همیخوانیم که: «مطمئنم آهنگها از قبل انتخاب شده بود و به عمد کاری کرده بودند به من آهنگ مورچه داره بیفتد.»