فرهنگ اقتصادی ایرانیان درخصوص اجارهنشینی مسکن به فرهنگ آمریکاییها نزدیکتر است تا فرهنگ اروپاییها؛ اما شرایط اقتصادی به سمتی میرود که فرهنگ ایرانیها دچار تغییر شود و به سمت فرهنگ اقتصادی اروپاییها نزدیک شود و این هیچ جای ملال ندارد.
علی سرزعیم در دنیای اقتصاد نوشت: اخیرا فیلم مصاحبهای از دوست گرامی آقای دکتر فرهاد نیلی در فضای مجازی فراگیر (وایرال) شده است که از دید اینجانب در آن نکات درست و نادرستی با هم مطرح میشود و میتواند زمینه بدفهمی را در جامعه فراهم کند و ما اقتصاددانان وظیفه داریم با نقد یکدیگر کمک کنیم تا دیدگاه درستی نسبت به اقتصاد و روند آن ایجاد شود.
به گزارش دنیای اقتصاد، یک نکته که هم در صحبت ایشان و هم در صحبت بسیاری از اقتصاددانان دیگر دیده میشود، مدت زمان تملک یک آپارتمان است و با توجه به رشد شدید قیمت آپارتمان دیده میشود این زمان به اعداد غیرعادی ۳۰ یا ۴۰ یا ۵۰ سال میرسد. نقد اول این است که لزومی ندارد این قضیه را یک فاجعه تلقی کنیم! دو فرهنگ در غرب نسبت به خانهدار شدن وجود دارد. در فرهنگ آمریکایی خانهدار شدن به اصطلاح میخ زندگی خانوادگی تلقی میشود؛ اما در فرهنگ اروپایی هیچ اصراری به خانهدار شدن وجود ندارد، بلکه داشتن سرپناه از طریق اجاره مطلوب است.
در فرهنگ اروپایی اصولا خانهداری یک دردسر تصور میشود؛ زیرا گرفتن اجاره کاری سخت است و بیرونکردن مستاجری که نمیتواند اجاره بپردازد، کاری به غایت دشوار تلقی میشود. به همین دلیل بخش بزرگی از جامعه عادت کردهاند به اجارهنشینیهای طولانیمدت و از اینکه پساندازشان به شکل خانه نیست احساس بدبختی یا عذاب ندارند. تنها شرکتهای ساختمانی بزرگی هستند که واحدهای زیادی را میسازند و از راه اجارهداری به سود میرسند.
فرهنگ اقتصادی ایرانیان به فرهنگ آمریکاییها نزدیکتر است تا فرهنگ اروپاییها؛ اما شرایط اقتصادی به سمتی میرود که فرهنگ ایرانیها دچار تغییر شود و به سمت فرهنگ اقتصادی اروپاییها نزدیک شود و این هیچ جای ملال ندارد. اجارهنشین بودن با تحرک اقتصادی سازگارتر است و با توجه به لزوم جابهجایی جمعیت کشور در طول زمان از شهرهای داخلی به سمت سواحل خلیجفارس هیچ جای افسوس یا تاسف ندارد! نباید طوری این مساله را برای جامعه مطرح کرد که احساس بدبختی یا سرخوردگی کند.
نکته دوم این است که تورم شدید در اقتصاد، جامعه را به سمت داشتن سپری در برابر تورم کشانده و یکی از بهترین سپرهای تورمی، مسکن بوده است. این امر با توجه به رشد تقاضای مصرفی و رشد شدید نقدینگی در چند دهه گذشته تشدید شده است. اگر فرض کنیم که در ۱۰ سال آینده تورم در ایران به حالت عادی و تکرقمی برگردد، آن وقت جذابیت خانه داشتن بهشدت افت میکند. امروز بخشی از جذابیت خانه داشتن این است که هم میتوان در آن ساکن شد و هم ارزش آن بیش از تورم رشد میکند. اگر عامل تورم به فضل خدا و همت مسوولان امر حذف شود، جذابیت داشتن خانه بهشدت کاهش مییابد.
نکته یا نقد سوم این است که این امر لزوما عجیب یا تاسف آور نیست که ۳۰ سال یا ۵۰ سال طول میکشد تا شخص بتواند پسانداز مربوط به خرید خانه را جمع کند. خانه مهمترین سرمایهگذاری یک خانوار عادی است که رقم آن بسیار درشت و سنگین است.
نکته کلیدی چگونگی تامین مالی آن است. در نظام تامین مالی ضعیف، هر کس از پسانداز گذشتهاش میتواند خانه بخرد و به همین دلیل طبق تحلیل دکتر فرهاد نیلی و امثال ایشان، اشخاص در سنین بالا خانهدار میشوند. در نظام تامین مالی قوی، افراد از پسانداز آینده خانه را میخرند یعنی یک فرد در آمریکا یا کانادا میتواند در جوانی خانه مطلوبش را خریداری کند؛ اما یک عمر اقساط آن را بپردازد. گله و شکایتی که در فیلمهای آمریکایی از یک عمر قسط دادن بابت مسکن میبینیم، ناشی از همین امر است؛ بنابراین اصل طولانیبودن دوره پرداخت برای خرید خانه هیچ امر تاسفآور یا عجیبی نیست، بلکه مساله چگونگی تامین مالی آن است.
نکته یا نقد چهارم نادیده گرفتن پدیده ارث و کمک والدین به فرزندان است. هماکنون تنها یکسوم جامعه ایران فاقد مسکن هستند و آنها در خانه کسانی ساکن هستند که دارای دو خانه یا بیشترند! بنابراین بخش بزرگی از جمعیت جوان لزوما با مشکل خانه روبهرو نخواهند شد و از حمایت پدر و مادر برای تشکیل یک زندگی جدید برخوردارند.
ندیدن سهم کسانی که از پدیده ارث یا حمایت خانواده برخوردارند و تمرکز روی کسانی که فاقد این امکان هستند، بزرگنمایی مساله بخش کوچکتر جامعه است که موجب میشود به همه جامعه تعمیم داده شود و تصور نادرستی نسبت به کل جامعه به وجود آورد.
نکته یا نقد پنجم این است که الگوی سکونت ما ایرانیان نیز نیازمند اصلاح است. زندگی در خانه هشتاد متری یا بیشتر فرض اصلی ایرانیان است و حتی بسیاری از کسانی که تازه ازدواج میکنند انتظار دارند در بدو زندگی در چنین خانههایی ساکن شوند. واقعیت آن است که در کشورهای اروپایی مساحتی که افراد در آن زندگی میکنند خصوصا در درون شهرهای بزرگ بسیار کوچک است و افراد با این واقعیت خود را تطبیق دادهاند و اصلا احساس بدبختی و مفلوکبودن ندارند.
این ایده که خانه باید آنقدر بزرگ باشد تا میهمانان شب بتوانند در خانه اقامت کنند یا بتوان از آنها در خانه پذیرایی کرد، نیازمند تغییر است و تا حدودی تغییر کرده است. اقتصادیتر آن است که متراژ خانهها کوچکتر باشد و اقامت میهمانان در هتلها انجام شود و پذیرایی در رستورانها صورت گیرد. آیا این بهتر نیست که برای وقایعی از این دست که رو به کاهش است هزینه کمتری برای خانه بپردازیم؟
مهمترین نکته درستی که در سخنان دکتر فرهاد نیلی وجود داشت و تحت تاثیر مثال گفتهشده قرار گرفت، افت پسانداز خانوار است. بخشی از این افت ناشی از تحریم و کاهش درآمد نفت است که یک پسانداز خدادادی ایجاد کرده بود. به باور اینجانب، اقتصاد واقعی ایران در سالهای تحریم خودش را نشان داد و رفاه واقعی ایرانیان بدون رانت نفت است. اینک رفاه متناسب با رقابتپذیری محصولات ایرانی و بهرهوری کارکنان ایرانی است. طبعا رفاه بهتر در گرو بهبود بهرهوری و بهبود رقابتپذیری است و این امر داروی تلخی است که هم باید به کام حکومت و هم به کام شهروندان ریخت و هیچ راه سریع و میانبری ندارد.
امید است این قبیل نقدها که از روی شفقت صورت میگیرد نه کینهورزی یا مچگیری و اموری از این دست، بتواند به سهم خود راه نقد متقابل را میان دانشآموختگان اقتصاد باز کند.