دکتر اشتریان با اشاره به مواضع تیم رسانه ای دولت در مسئله جزایر سه گانه و به صورت خاص موضع روسیه نوشت: معاون وزیر خارجه در یک مصاحبه تلویزیونی از اینکه روسیه آقای رئیسی را «خیلی تحویل گرفته» ذوق کرده و میگوید پوتین ۷۶ پله را به احترام رئیسی طی کرده است. این درجه از سادهانگاری از روابط بینالملل حقیقتا شگفتآور است.
دکتر کیومرث اشتریان استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در شرق نوشت: موضعگیریهای روسیه درباره ادعاهای امارات خیالبافیهای «محور شرقی» را بیشازپیش از هم فروپاشید و خوابهای خوش را به تلخکامی تعبیر کرد.
آن سرمستی، حاصل خوابی و خیالی و دمی بود. امضای روسیه زیر چند قطعنامه مهم بینالمللی علیه ایران است و از ارجاع ادعاهای امارات به مراجع بینالمللی حمایت میکند، آنگاه معاون وزیر خارجه در یک مصاحبه تلویزیونی از اینکه روسیه آقای رئیسی را «خیلی تحویل گرفته» ذوق کرده و میگوید پوتین ۷۶ پله را به احترام رئیسی طی کرده است. این درجه از سادهانگاری از روابط بینالملل حقیقتا شگفتآور است.
روزنامه دولت نیز این مسئله ملی را به سطحی جناحی تقلیل داده و نوشته است: «درحالیکه مسئله جزایر سهگانه ایرانی تنها بندی از بیانیه نشست بررسی راههای تقویت همکاری کشورهای عربی و روسیه بود... جریان غربگرای داخلی نیز همسو با رسانههای بیگانه تلاش کردند... روابط راهبردی ایران و روسیه بهویژه در حوزه خنثیسازی تحریمها را زیر سؤال ببرند».
عزیزان! چنین موضوعاتی مربوط به همه ما ایرانیان و در همه جای جهان است که در یک کشتی تاریخی و هویتی نشستهایم. این روش جدلی که فقط بخواهید پاسخ جناح مقابلتان را بدهید، زیبنده یک مسئله ملی نیست. در بیانیه نشست که کتاب نمینویسند.
همان «تنها بند» کافی است که برای ما بحران بیافریند. بدتر آنکه این موضعگیریها برخی را به پیگیری متوهمانه سیاست «محور شرقی» تشویق میکند. منافع ملی را به قربانگاه جدل با رقبا نبریم. این موضعگیریهای جناحی در سیاست خارجی، کشور را به نابودی میکشد.
خوشبختانه برخی فروپاشی این خیال را پذیرفتهاند. برخی نیز هنوز با آن کنار نیامدهاند. میگویم کنار نیامدهاند؛ نمیگویم نفهمیدهاند. فهم آن سادهتر است؛ اما «کنارآمدن» یک امر روانی و دردناک است. استدلال عقلانی در زمینه روانی جواب نمیدهد. برخی هماکنون در دوران افسردگی از زمزمه خزان روسیه هستند؛ مانند یک شکست عشقی یکسویه است. باید فرصت داد و مشفقانه با آنان سخن گفت تا این مرحله هم گذر کنند. اگر قرار است گفتگو توسعه یابد و مسائل کشور را با تعامل با یکدیگر حل کنیم، پرسش این است: به آنها که هنوز در رؤیای «محور شرقی» هستند، چه بگوییم؟
۱- آنان دو گروهاند: شماری از سر تحلیل و تقلید و دلسوزی و شماری نیز از سر منافع و فساد و ثروتاندوزی در رؤیای محور شرقی با روسیه و چین هستند. با منفعتطلبان و رانتجویان گفتوگویی نداریم. با آنان که از سر تحلیل و تقلید چنین میاندیشند، سخن بگوییم؛ چون اینان جاده منفعتطلبی و فساد آنان را هموار میکنند. آنها را تحقیر نکنیم و با آنان مشفقانه سخن بگوییم. در هنگامه برخوردهای سخت با واقعیات زمانه، زمینه فراهم میشود که دمِ گرمِ نصیحت بر آهنِ سردِ لجاجت اثر کند.
۲- آنها را نترسانیم که قرار است به دامن غرب برویم و قرار هم نیست آتش دشمنی با روسیه برافروخته شود. به آنها بگوییم روسیه مانند بازیگری در زمین بازی فوتبال و در پی گلزدن به شماست. البته انتظار بازی جوانمردانه از روسیه و دیگران نباید داشت؛ چون همه میخواهند به یکدیگر گل بزنند. در پایان هفته، گلهای زده و خورده را میشمارند و تفاضل میگیرند. وقتی که روسیه چنان میکند، شما باید جبهه بازی و تاکتیک خود را به تناسب تغییر دهید و البته استراتژیها را هم اصلاح کنید، نه اینکه زمین بازی با روسیه را ترک کنید؛ یعنی قرار نیست با آنان دشمن شوید. نکته اساسی این است: این بازی استراتژی-تاکتیک در روابط بینالملل هر روز و هر لحظه است و همیشه ادامه دارد.
۳- «فهم»، یک تجربه جمعی است. این را «جان دیویی» دههها پیش بیان کرده است. انقلابیون اصولگرا در حال تجربهای در حکومتاند. یک کشف جمعی و یک فهم جدید را تجربه میکنند. بسیاری از آنان از سر صدق به رؤیای خطرناک «محور شرقی» دل بسته بودند، نه از سر منافع. اینان با «تجربه گروهی در حکومت» تازه بسیاری از امور را «درک» میکنند؛ چراکه از نزدیک همه چیز را میبینند؛ مانند نیسوارانِ دریای آتش. گذشت آن زمان که در «دولت سایه» پنهان نرد شیرین نقد میباختند و خیال پیروز میبافتند.
اینک در تجربهای جدیدند که درسهای سخت و عبرتآموز میگیرند. همین درسآموزی از تجربه بود که براساسآن «مائو» (با تقلیدی کاریکاتوری از جان دیویی) مردمان و مدیران را روانه روستاها کرد تا «کنش جمعی» تجربه کنند و بفهمند و درک کنند. اینک، «عزیزان انقلابی» در حال این تجربه مشترک از روسیه و از ماهیت روابط بینالملل هستند. امید است که خطر پندار موهوم «محور شرقی» را دریابند: «گوی خورشید در این معرکه سرگردان است/ که به تاراج زمان میدهدت، پنداری». برخی از آنان با فشار و تبلیغ و تهدید هنوز بر طبل سابق میکوبند و نمیخواهند بگذارند که این فهم جدید حادث شود.
۴- آنها را بترسانیم از اینکه سرنوشت کشور ممکن است با چنین سیاستهای سادهلوحانهای تا تجزیه هم پیش برود. در رؤیای یکجانبه «محور شرقی ایران-روسیه-چین» از اتحادها و ائتلافهای جنگ جهانی اول و دوم عبرت بگیریم که خاک چند امپراتوری را به توبره تجزیه کشید. تجربه تنشهای درازمدت بینالمللی یک کشور با چند قدرت نشان میدهد که آنها در بزنگاه زمانه رویکرد تجزیه را در پیش میگیرند.
اگر سرنوشت کشوری بازیچه کودکان کوی سیاستبازی شود، بخت وارون نهتنها بر تخت سیاست؛ بلکه بر یکپارچگی مملکت نیز فرومیافتد. ۵- طرحهای روشنی به آنها ارائه دهیم و به آنها بگوییم که این تاکتیکها گاهی از استراتژیها مهمترند. کنشهای همزمان تاکتیکی، دیپلماسی و رسانهای را در زمین اوکراین، در زمین تایوان، در قراردادهای نفتی، در دیپلماسی عمومی، در دیپلماسی پنهان و البته مهمتر از همه در توسعه روابط با غرب پی بگیریم. ما با غربیان نیز منافع مشترک استراتژیک داریم. ۶- بازگشت به حمایت مردمی یک راه اساسی در بحرانهای بینالمللی است. فاصله عمیق ادراکی و اجتماعی آنان با شمار گستردهای از مردم را نشان دهیم. انتخابات مهمترین ابزاری بود که به مسلخ فرقهگرایی برده شد و این فاصله را روزبهروز عمیقتر کرد.