روزنامه اصولگرای فرهیختگان در نقد سیاست های صدا و سیما نوشت: یلدا فرصت بینظیری برای تلویزیون بود؛ معادلش را در شبکههای نمایش خانگی پیدا نمیکرد، از همین رو مخاطبش افزایش پیدا کرده بود و دنبال خوراکش در تلویزیون میگشت، اما از دست رفت. باید صادقانه بگوییم که سیاستهای تحولی در تلویزیون به اصلاحاتی نیاز دارد که شکل و شمایلش را دارید همین الان روی آنتن میبینید.
فرهیختگان در مطلبی با عنوان «ما بدتان را نمیخواهیم آقای رئیس!» نوشت: کلیدواژه «تحول» برای صداوسیمایی که هر روز باید در مسیر تحولات داخلی و بینالمللی بهروز شود و سالها با خمودگی و خستگی به حیات ادامه دهد، بجا انتخاب شده بود؛ اما چرا مسیری که برای آن انتخاب شد، تا این اندازه به حاشیه رفته و حالا بیانگیزگی و کممخاطبی جایگزین همه آن مشکلات قبلی شده است؟
واقعیت این است مسیری که صداوسیما درپیشگرفته، اصلاحطلبان که هیچ، بلکه طیفهای متعددی از اصولگرایان و حتی حزباللهیها را هم نگران کرده است. مخاطبی که شبجمعه یا در مناسبت شاد مذهبی، شبکههای متعدد تلویزیون را بالا و پایین میکند و بهجز اتفاقات تکراری هیچ طرح نویی نمیبیند، چه فرقی دارد که اصولگرا باشد یا اصلاحطلب؟!
البته متاسفانه تاکنون راحتترین راه در مواجهه با انتقادها این بوده که به ضدانقلاب وصل شوند یا سمپراکنی دانسته شوند یا یک برچسب بزرگ «تخریب کردن» هم رویشان بچسبد! و اینگونه تصور شود که با این شکل برخوردها مشکل بهسرعت حل میشود؛ این دقیقا همان چیزی است که در برنامه اخیر «جامجم» اتفاق افتاد و مخاطبان تلویزیون شاهد آن بودند.
اما آقای جبلی! فارغ از هر رویکردی که ممکن است داشته باشید، شما میتوانستید با موقعیت ویژه شبکه یلدا بازی باخته را دوباره به نفع خودتان برگردانید. موقعیت ویژهای که میتوانیم در عید نوروز هم شاهدش باشیم؛ اگر برای آن تدبیری شود.
یلدا فرصت بینظیری برای تلویزیون بود؛ معادلش را در شبکههای نمایش خانگی پیدا نمیکرد، از همین رو مخاطبش افزایش پیدا کرده بود و دنبال خوراکش در تلویزیون میگشت، اما از دست رفت. باید صادقانه بگوییم که سیاستهای تحولی در تلویزیون به اصلاحاتی نیاز دارد که شکل و شمایلش را دارید همین الان روی آنتن میبینید. ۵۰ درصد از برنامه یلدای شبکه سه میتواند همان اصلاحاتی باشد که برنامه تحول به آن نیاز دارد.
بخشی از بار این تحول چند بندی را هم برنامههای دانشمحور شبکه چهار به دوش میکشد، بخشی را هم مدیر شبکه نسیم معتقد است که برعهده این شبکه است. هرچند مشخص نیست چند درصد از مردم، برنامههای یلدای شبکه چهار و نسیم و امثالهم را تماشا کردهاند، اما درباره شبکه سه که به کانون انتقادات تبدیل شده، باید صادقانه گفت که برنامههای شب یلدای آنها امسال نسبت به سال گذشته ارتقای کیفی هم پیدا کرده بود. رسانه ملی بهزعم مخاطبان بعد از مدتها در راستای سلیقه مردم بهویژه نسل جوان و امروزی حرکت کرد و تلاش شد با صادق بوقی و پسرک شیرین اردبیلی مماس با موضوعات روز جلو برود، از بازیکنان محبوب فوتبال کمک گرفت، میزبان چند بازیگر چهره بود و البته حسن ریوندی را روی آنتن آورد که حاشیهساز شد.
مشکل آنجاست که اگر قرار بر پیگیری سیاست درست بازگشت چهرهها به تلویزیون باشیم، باید اولویت با کسانی باشد که فرزندان بحق این تلویزیون هستند و با قواعد رفتاری آن کنار میآیند. مگر میشود همزمان که از سابقه ابتذال محتوا روی آنتن انتقاد میکنیم، از حضور حسن ریوندی که کمدین خوبی است، اما خارج از چهارچوب رسمی قرار میگیرد دفاع کنیم و عقبه ساختارشکنانه او در فضای مجازی را نادیده بگیریم که بهمراتب از افرادی که کنار گذاشته شدهاند، بیشتر است؟
مشکل آنجاست که از صداوسیمایی که برای پیامرسان شکستخورده «سروش» میلیاردها تومان هزینه کرد، مدام بر شیپور فیلترینگ نواخت و اجرای گروه سرود دخترانهای علیه فضای مجازی از آن وایرال شد، آن هم درحالیکه اکثر برنامههای همان تلویزیون برخلاف بخشنامههای مختلف این سازمان بهصورت یواشکی در اینستاگرامفیلترشده صفحه دارند یا فلان معاونت سازمان برای وایرال برنامههایش در همان پلتفرمها پول خرج میکند.
آیا واقعا انتظار داشتید در چنین فضایی، حضور پسرک شیرین اردبیلی که با اینستاگرام و یوتیوب فیلترشده چهره شد، با انتقاد مواجه نشود؟ آیا این همان «مدیریت غربالی» نیست که در صفحه ۱۰ دفترچه تحول به آن اشاره شده که میگوید: «مدیریت غربالی که صرفا در حد غربال روی محتواها تاثیر میگذاشته، کمکم سوراخهایش گشاد و گشادتر شده و اگر قبلا سنگریزه هم از آن رد نمیشد، حالا قلوهسنگها را هم بهراحتی از خود عبور میدهد؟»
بعید است که رئیس سازمان صداوسیما، قائممقام فرهنگی او و مدیران شبکهها از حجم انتقادهایی را که به آنها میشود، خبر نداشته باشند، کمااینکه عصبانیت مدیر شبکه نسیم در برنامه جام جم موید همین موضوع است. بالاخره مدیران سازمان، وضعیت سیر نزولی مخاطب را به استناد آماری که منتشر نمیشود و درگوشی میشنویم، بهتر از همه ما میدانند.
بله! البته میشود مدام با «کاهش مخاطب جهانی تلویزیون» جمله ساخت و همهچیز را گردن vodها و فضای مجازی و سیر جهانی انداخت، اما با واقعیت روزافزون کاهش مرجعیت سرگرمی و خبر در تلویزیون خودمان چه باید کرد؟ مگر تلویزیونهای دیگر وضعیت انحصار صوت و تصویر فراگیر صداوسیمای ما را در اختیار دارند که در موضوع کاهش مخاطب مدام به آنها ارجاع میدهیم؟ چطور میتوان از بین تعداد زیاد انتقادهای مطرحشده درباره وضعیت محتوا، مخاطب، تحول و… در صداوسیما، حتی بخشی از آن را هم گردن نگرفت؟ بار معنایی کلمه «دوربرگردان» خیلی سنگین است؟ قبول. اما اجازه بدهید بگوییم فریاد اعتراض و تردید در جهت یک اصلاح بزرگ در رویه برنامه تحولی که فقط روی کاغذ زیبا بود، از تمام محفلهایی که حتی با حضور مدیران تلویزیون برگزار میشود، به آسمان بلند است.
«از حوزه هنری اخراج شدیم، بهخاطر اینکه صداوسیما را نقد کردیم. دو تا انتقاد به یک سریال کردیم، بسیج شدند از ضدولایت فقیه به ما بستند تا خوارج و ابنملجم.»
حتما میدانید که جملات بالا بخشی از مصاحبه وحید جلیلی، مدیر ستاد تحول سازمان در زمان مدیر سابق صداوسیماست و حتما به یاد دارید که ایشان در فضای ژورنالیستی چطور شمشیر نقد را نسبت به جریانهای فرهنگی بالا میگرفتند. مگر روزنامهنگار باید جز این باشد؟ رسانهها از اسب افتادهاند، از اصل افتادنشان که دیگر فضیلت نیست.
مگر فراموش کردهاید که حتی در انتقادها بچه محل بودن مدیران سابق هم بهچالش کشیده و گفته شد که «نزدیک به سهدهه مناصب صداوسیما را بین خود دستبهدست کردهاند و بهطور کاملا اتفاقی همگی بچههای دو کلاس از یک دبیرستان در تهران دهه پنجاهند. بچهتهرونیهایی که همقسم شدهاند نگذارند مدیریت رسانه ملی از چنگ بچههای خانیآباد و نازیآباد خارج شود و به دست دشمنان اسلام بیفتد.» حالا نمیشود بهجای بچههای «خانیآباد و نازیآباد»، بچههای «دانشگاه امام صادق (ع) و جشنواره عمار» را جایگزین کرد و همان انتقاد را تکرار کرد؟ این را بگذارید کنار جوانگرایی قابلتحسین مدیران دوره جدید صداوسیما که به نظر میرسد در زمینه تحمل شنیدن نقد، باید کمی از سابقه و تجربهتان را با آنها به اشتراک بگذارید و بگویید که با نقد شدن تا حالا آسمان به زمین نیامده است، از این به بعد هم نمیآید!
جامعه ایران جامعهای متکثر است و همین تکثر آن است که بارها مورد اشاره مقاممعظمرهبری قرار گرفته است. کجای وضعیت فرهنگ رسمی کشور که صداوسیما بخش مهمی از آن را تشکیل میدهد، شبیه تکثری است که رهبری آن را ترسیم میکنند؟ بهعنوان یک مدیر باسابقه در صداوسیما باید تعابیر متعدد رهبر انقلاب درباره یکدست و غیررقابتی نشدن فضا را بیشتر از بقیه خوانده باشید و به آن عمل میکردید و حتی در مقابله با کسانی که سعی در ایجاد مارپیچ سکوت برای هنرمندان و استفاده سیاسی یا جناحی از آن را داشتند، حرکت میکردید. آیا شما در تلویزیون فعلی تکثری میبینید؟ تفاوتی بین شبکهها میبینید؟ با ۳۰ سال سابقه رسانهای و گرم و سرد چشیدن روزگار، دو، سه برنامه جام جم، شیوه و… را معیار کل تحول و تکثر در سازمان نگیرید.
آقای جبلی! سازمان صداوسیما امروز طوفان اظهارنظرها و عملکرد نسنجیده سابق مدیران خود را درو میکند؛ همان زمان که نوشتن راحتتر از مدیریت اجرایی و کنار آمدن با واقعیتهای آنتن بود. همان عملکردی که ناگهان با یک جمله پر از غرور «صلاح ندیدیم» بیرون میزند و دیگر جمع نمیشود. بخشی از وضعیت امروز سازمان، حاصل اختلافات عمیق مدیران درونی آن است که هر روز در یک یارکشی از درون و بیرون مجموعه سعی میکنند اختلاف شدید را بهعنوان رقابت به یکدیگر قالب کنند و مدیران ارشد هم گاه خودشان خودآگاه یا ناخودآگاه بخشی از این پازل میشوند.
باید بدانیم که با تحولات چندسال اخیر و رشد روزافزون فضای مجازی، سازمان صداوسیما آنقدر مشکلات ریز و درشت در حوزه تولید سرگرمی و مدیریت خبر دارد که دیگر به اختلافاتی تا این اندازه دامنهدار (که احتمالا با قدرت هم تکذیب میشود) نیازی ندارد. بههرصورت اختلافات درونی در سازمان صداوسیما بین مدیران میانی یا شبکهها عیانتر از چیزی است که بشود آن را پنهان کرد. بهعنوان خبرنگار هر روز روایتهای جدیدی از گلهها و اختلافات مدیران تلویزیون از رویکرد تحولی یکطرف و غیرتحولی طرف دیگر میشنویم؛ شما را نمیدانیم.
این جمله خیلی تکراری را که در دهههای ۵۰ و ۶۰ شهید بهشتی در تلویزیون مناظره میکرد هر کدام از ما بیش از ۱۰۰ بار از زبان بزرگان رسانه شنیدهایم. اما به ورطه اجرا که میرسد چرخ از ابتدا اختراع میشود و فکر میکنیم میتوانیم خوراک فرهنگی را بهزور در حلق مخاطب بریزیم و شقالقمر کنیم. همین گزاره بدیهی ذکرشده در بالا، چندسال است که گریبان تلویزیون را گرفته و مدیران آن فکر میکنند اگر مدام کفش و کلاهشان را عوض کنند، کرور کرور مخاطبان منتظرشان هستند.
اگر تا چندسال قبل برنامهای مانند «پاورقی» جایش در صداوسیما خالی بود، باید آن خلأ اصلاح میشد یا اگر ایرادی به «خندوانه» وارد بود (که محل مناقشه است)، باید اصلاح میشد. چه اتفاقی برای «کتابباز» افتاد که هیچ کس حاضر نشد درباره آن حرف بزند؟ وضعیت «عصر جدید» چه بود؟ چندین قسمت «دورهمی» که سال قبل بارها درباره آن صحبت شد، کجاست؟
وقتی درباره هیچ کدام از این موضوعات توضیحی داده نمیشود و بهجای آن، هر چندماه یکبار تناقضی جدید در صحبتها پدیدار میشود، طبیعی است که مخاطب حرف و حدیثهای غیررسمی درباره پشتصحنه برخورد با «عصر جدید» را باور کند یا چرا نباید از تناقض خبرهای متعدد و غیررسمی درباره تعهد گرفتن از مهران مدیری برای همکاری با تلویزیون حیرت کند یا چگونه میتوان پروسه پرحرفوحدیث اعلام حضور رضا رشیدپور و رضا گلزار در شبکه سه، بروز حواشی فراوان و پس از آن عقبنشینی مدیران را توضیح داد؟
به هرصورت بهنظر میرسد جبلی باید دستی به سروگوش صداوسیما بکشد و تکلیف این سازمان عریض و طویل را با خودش، طرح تحول، اختلاف میان مدیران و وضعیت تولید و سرگرمی روشن کند.