اگر همین ساعتهای انتشار، این نوشته را میخوانید، یعنی صبح جمعه، شاید به یاد بیاورید که رادیو سالها پیش در همین ساعات برنامهای جذاب داشت که صداهای بینظیری به آن هویت داده بودند.
اگر همین ساعتهای انتشار، این نوشته را میخوانید، یعنی صبح جمعه، شاید به یاد بیاورید که رادیو سالها پیش در همین ساعات برنامهای جذاب داشت که صداهای بینظیری به آن هویت داده بودند، زنده یادان منوچهر نوذری، عزت الله مقبلی، شهلا ناظریان، فرهنگ مهرپرور، حسین عرفانی، و... از آن جمع و آن دوره با شکوه رادیو آن قدرها باقی نماندهاند که قدرشان دانسته شده باشد. یکی از آن صداها که در طنازی کاربلد است و چهار نسل با صدایش چیزی از کودکی و جوانیشان را به خاطر میآورند، اصغر سمسارزاده است.
به گزارش خبرآنلاین، حسین قره: اصغر سمسارزاده در رادیو نامش بلندآوازه نشد چرا که پیش از انقلاب با سریالهای تلویزیونی -که اولین تجربههای تلویزیون ملی بودند- نامش بر سر زبانها افتاد. آن قدر که نسلی از مردم که آن روزگار تلویزیون داشتند، او را با نام شخصیتی که بازی کرده بود، یعنی «اصغر ترقه» میشناختند.
او نامش با کمدی گره خورده است؛ اما کارش را در تئاتر با شاهین سرکیسیان شروع کرد و بعد به گروه «مردم» داود رشیدی میپیوندد و با بازی در نمایشهای دکتر غلامحسین ساعدی از جمله «دیکته» و «زاویه» به اوج میرساند. تئاتر را با نمایش جریان نو و روشنفکری ایران آغاز کرد و از همین طریق راهی هم به سینمای موج نو یافت و برای داریوش مهرجویی در آقای هالو هم بازی کرد.
سالهای ۵۲ تا ۵۷ سالهای اوج کار او در سینما است و سالی دو یا سه و حتی چهار کار بازی کرده و همزمان جایی هم در رادیو و تلویزیون برای خود ساخته است. بماند که سالها از سینما دور ماند و دوباره از سال ۸۴ به سینما بازگشت.
بسیاری از روزها شده است که در خیابانهای تهران بچرخید و نگاهتان به سردرِ تئاترهای خصوصی بیافتد و عکس خندانی از اصغر سمسارزاده را روی پوستری ببینید که کار تازهای را روی صحنه برده است. حتی تا همین روزها یعنی در پیرانه سری. بسیاری از ما تصورمان این بود که این شور و شوق پیرمرد است که همچنان او را در ۸۴ سالگی پر انرژی و بانشاط نگهداشته است و روی صحنه به دلخواه میرود و در رادیو برای مخاطبانش حاضر میشود. اینها همه بود تا اینکه در میانه این هفته که در روز پایانی آن هستیم، بغض پیرمرد ترکید و آنچه در دلش مانده بود را گفت و اگر این نوشته را میخوانید احتمالا آن گفتگو را شنیدهاید.
اصغر سمسارزاده در برنامهای که از شبکه نمایش خانگی منتشر شد، در پاسخ به مجری برنامه میگوید: «خانه ندارم و اجاره نشین هستم، هر چه درمیآورم باید برای اجارهخانه پرداخت کنم.» او میافزاید: «بله من هنوز هم تئاتر کار میکنم و فیلم هم پیشنهاد شود بازی میکنم.» او در پاسخ به این پرسش علی میرمیرانی مجری برنامه که «خودتان را بازنشسته نمیکنید؟» این جواب تلخ را میدهد که: «نه آقا من اگر خودم را بازنشسته کنم از گرسنگی میمیرم.» او بعد به آن اشاره میکند که بیمه ندارد و در جریان یک کلاهبرداری آنچه برای حق بیمه به خانه سینما پرداخت کرده، نیست و نابوده شده است.
اصغر سمسارزاده تاکید میکند که؛ ۴۲ سال است که در رادیو برنامه اجرا میکند و دریافتی او فقط ۲ میلیون تومان در ماه است و این تنها حقوق ثابت اوست.
این سه دقیقه آن قدر تلخ است که فقط جمله خود او میتواند تکمیل کننده آن باشد: «مردم را میخندانم و خودم گریه میکنم.»
نمیخواهم زندگی سخت هنرمندی که حدود ۶۰ سال کار کرده و آنچه در توان داشته به صحنه آورده است را با جملاتی بیمایه و اغراق آمیز تقلیل داده فرو بکاهم، چرا که او بین ما مردم جایگاه خودش را دارد و شاید به قول خودش اولین بار است که این چنین سفره دلش را با ما به اشتراک گذاشته و سزاوار هیچ حرف تو خالیای نیست. او بعد از سالها فراموشیِ برنامه صبح جمعه با شما، با گروهی دیگر از هنرمندان رادیو دوباره آن برنامه را احیا کرد و کارهای دیگری که به واقع با جان و دلش برای مردم سرزمینش انجام داد و میدهد. بلکه روی سخن با مسئولانی است که در تمامی این سالها هیچ وقت سراغی از این طیف هنرمندان نگرفتهاند.
هنرمندان بی حاشیه و صد البته با کمترین درآمد. نکته اینجاست که همه آقایان در روزهایی که باید انتخابی و انتصابی باشد عکس با این هنرمندان مردمی را به دست میگیرند و اگر قرار است خودی نشان دهند با دسته گلی و شیرینی به سراغشان میروند و عکسها را میگیرند و بعد وعدههای توخالی میدهند و میروند تا سالی دیگر و روز دیگری که مدیر دیگری با دق الباب خودش را میهمان خانه این هنرمندان کند و آن کند که مدیر قبلی کرد و پستی دیگر یافت و وعدههایی که داد، عمل نکرد.
نکته دیگر این است که تا این ساعت که این گزارش نوشته میشود، هیچ کدام از آقایان بعد از شنیدن صدای اصغر سمسارزاده حتی یک خطی هم جواب ندادند. نه صدایی از خانه سینما درآمد که بله حق با اوست و نه حتی کسی حرفش را تکذیب کرد. نه در سازمان عریض و طویل سینمایی کسی وعده داد که آنچه او گفته است را پیگیری میکنیم، نه مدیران ارشاد.
در آن سازمان بی ابتدا و انتهای صداوسیما کسی هم حاضر نشد کلمهای بگوید. برای مدیران فعلی و تراز صداوسیما که فقط مجریان و برنامه سازان محبوب خودشان را دارند، وقت به اصغر سمسارزادهها نمیرسد که بخواهند واکنشی نشان دهند؛ اما حتی مدیر مرتبط و مستقیم او یعنی مدیری در رادیو هم دو خط نگفت که چرا و بنا به چه دلیل و آیین نامهای اصغر سمسارزاده باید ماهی ۲ میلیون تومان دریافتی داشته باشد.
این خط و خط کشی که هنرمندان را از غیر خودی، خودی و خیلی خودی و خودیتر تقسیم کرده است مجالی به اصغر سمسارزادهها نمیدهد. مدیرانی که برای برنامه سازان محبوبشان میلیاردها تومان میتوانند هزینه کنند، هیچ جوابی به اصغر سمسارزادهها نمیدهند. رادیو خانه او، بیوک میرزایی، عباس محبی، علیرضا جاویدنیا و... است، فرصت حضور به این صاحب خانهها را حداقل بدهید، آن هم نه با دو میلیون تومان دریافتی ماهیانه، بلکه با آنچه لایق سالها زحمت آنها در استودیوهای آن ساختمان است.