«اوج گیری جنگ و درگیری ها در اقصی نقاط جهان، جدای از اینکه آشوبی گسترده را در نظام بینالملل سبب شده، بسیاری از تحلیلگران سیاست بینالملل را نیز با این سوال رو به رو کرده که دلیل و نتیجه این آشوب ها چیست؟ در این میان، عده ای از گذارِ نظام بین الملل کنونی از یک پیچ حساس خبر می دهند و عده ای دیگر بر این باورند که پالسهایی روشن از ظهور یک نظم بین المللی جدید و نابودی سازوکارهای کنونی مخابره می شود.»
فرارو-شرق آسیا، منطقه خاورمیانه، اروپا، قاره آفریقا، و آمریکای لاتین، همه و همه شاهد اوج گیری منازعات و جنگ های قابل توجهی هستند. در شرق آسیا، تحرکات چین در منطقه دریای چینِ جنوبی و همچنین اطراف جزیره تایوان افزایش قابل توجهی یافته است. چینی ها قویا بر این باورند که مداخلات بیجا و تحریکآمیز آمریکا، چین و تایوان را در آستانه یک جنگ بزرگ قرار داده است.
چین سالهاست که تاکید می کند تایوان بخشی از خاک این کشور است و پس از انقلاب کمونیستی در چین در دهه 1940 میلادی، از این سرزمین جدا افتاده و سرنوشتی جز پیوستن مجدد به "سرزمین مادری" ندارد. در این میان، چینی ها به این نکته نیز اشاره می کنند که آمریکا علی رغم پذیرش سیاستِ "چین واحد"، کمک های تحریک آمیز و گسترده ای را به تایوان جهت مهار و کنترل چین در محیط پیرامونی اش انجام می دهند.
به گزارش فرارو؛ البته که جدای از این مسائل، چین با شرکای آمریکا در منطقه شرق آسیا نظیر ژاپن و استرالیا نیز اصطکاکات جدی دارد و تنش ها میان کنشگران مذکور اوج گیری قابل توجهی داشته است. در منطقه خاورمیانه نیز شاهد اوج گیری جنگ خونین غزه هستیم.
جنگی که در قالب آن رژیم اسرائیل پس از عملیلت طوفان الاقصی به مهندسی و اجرای جنبش حماس، حملات گسترده ای را علیه نوار غزه به راه انداخته و تاکنون موجب کشته شدن بیش از 16 هزار فلسطینی غیرنظامی که اغلب آن ها زن و کودک هستند، شده است. البته که نگرانی های جدی وجود دارد که در ادامه راه، جنگ غزه ماهیت فراگیرتری را به خود بگیرد و شاهد تقابل و رویارویی گسترده محور مقاومت در منطقه غرب آسیا با اسرائیل باشیم. در قاره اروپا، هنوز سرنوشت جنگ اوکراین پس از قریب به دو سال از آغاز شدن این جنگ مشخص نیست و خونریزی ها در قالب این جنگ نیز ادامه می یابند.
قاره آفریقا هم در ماه های گذشته شاهد کودتاهای سریالی در کشورهایی نظیر نیجر، گابن و اخیرا سیرالئون بوده(کودتا در این کشور ناکام ماده است) و البته که گزارش های مختلفی در مورد تشدید فعالیت های گروه های شبه نظامی نظیر گروه روسیِ واگنر و القاعده و داعش در کشورهای مختلف آفریقایی نیز منتشر می شود. در جدیدترین تحول در منطقه آمریکای لاتین نیز شاهد آن بوده ایم که ارتش ونزوئلا پس از برگزاری رفراندوم در این کشور که در قالب آن نظر مردم این کشور جهت پیوستن منطقه مورد مناقشه میان ونزوئلا و گویان موسوم به "اسکوئیبا" به ونزوئلا به رای گذشته شده و در قالب آن، مردم ونزوئلا از تمایل خود جهت الحاق سرزمین مذکور به خاک ونزوئلا سخن گفته اند هم چشم اندازهای وقوع یک جنگ خونین تقویت شده است.
مسائلی که همه و همه تنها جلوه های محدودی از آشوب در نظام بین الملل را نشان می دهند. آشوب هایی که بسیاری از ناظران و تحلیلگران مسائل بین المللی از بی سابقه بودنِ آن ها سخن می گویند و بر این باورند که این آشوب ها خود پالس های معناداری را در رابطه با معادلات مطرح در قالب نظام بین المللی کنونی جهان که عمدتا مبتی بر مفروضات غربی است، ارسال می کنند.
با این حال، شاید عینیترین معنای آشوب در نظام بین الملل کنونی جهان که ریشه های شکل گیری آن را بایستی در عصر پساجنگ جهانی دوم و تحکیم موقعیت هژمونیک آمریکا در عرصه مسائل بینالمللی جستجو کرد این باشد که موقعیت آمریکا به عنوان قدرت برتر در نظام بین الملل، تا حد زیادی به خطر افتاده است و همین مساله سبب شده تا نظم مطلوب آمریکا و جهان غرب نیز از سوی رقبای آن ها در محیط بین المللی به چالش کشیده شود.
موضوعی که عینیترین نمودهای خود را در قالب اوج گیری جنگ و درگیریها در اقصی نقاط جهان از سوی به ویژه قطب های مخالف با جهان غرب و مخصوصا آمریکا به نمایش می گذارد. ویژگی مشترک دولت چین، بازیگران عضو محور مقاومت در منطقه غرب آسیا، کودتاچیان در جریان کودتاهای اخیر در کشورهای آفریقایی، دولت روسیه، و همچنین دولت ونزوئلا، رویکردهای ضدآمریکایی و ضدغربی آن ها در نگاه به مسائل کلان بینالمللی است.
در این چهارچوب، بر اساس آنچه اندیشمند شناخته شده حوزه روابط بین الملل "جان میرشایمر"(استاد دانشگاه شیکاگو) می گوید، "قدرت های چالشگر(Challenger) در عرصه نظام بینالملل، اکنون به عینی ترین شیوه ممکن در حال به چالش کشیدن قدرت های غالب در نظام بین الملل(Dominant Powers) که آمریکا و دولتهای اروپایی هستند، می باشند. هدف و دستورکار اصلی آن ها از این اقدام و سیاست نیز زمینه سازی جهت ایجاد سازوکارها و ظهور یک نظم بین المللیِ جدید در جهان است.
نظمی که متناسب با موقعیت و جایگاه آن ها در عرصه معادلات بین المللی، به این دسته از کشورها و کنشگران نیز امتیاز بدهد و آن ها هم از مزایای یکچنین نظمی سود ببرند. در این میان، اینکه شاهدیم دولت آمریکا به عنوان دولتی که سال ها قدرت برتر و هژمونیک نظام بین المللِ غربگرا بوده، اکنون برای حراست از نظم بینالمللی مطلوب خود، مدام به استفاده از قوه قهریه و زور روی می آورد، حاکی از این است که بنیان های نظام بینالملل غربگرا تا حد زیادی تضعیف شده اند.
کما اینکه اگر چنین نبود، قدرت هژمون باید بتواند با استفاده از سازوکارهای نهادین و اهرم های قدرت خود، دیگران را به اطاعت وادار کند. این همان چیزی است که جهان در برهه زمانی کنونی شاهد آن نیست و در نوع خود پالس های معناداری را در مورد موقعیت متزلزل واشینگتن در قالب معادلات بین المللی مخابره می کند.
با توجه به آنچه تانون گفته شد، بسیاری به صورت طبیعی در پاسخ به سوال فوق می گویند که در نتیجه آشوبهای جاری در نظام بین الملل، بایستی انتظار ظهور نظمی جدید را داشته باشیم. اگرچه شانس تحقق این سناریو در سال های آتی کم نیست، با این حال باید توجه داشته باشیم که در دوره های زمانی مختلف در تاریخ سیاست بینم الملل شاهد آن بوده ایم که قدرت های هژمونیک؛ عملا خود را بازیابی(ریکاوری) کرده اند و توانسته اند معادلات مطلوب خود رابرای چندین دهه دیگر به دیگر کشورها در عرصه نظام بین الملل تحمیل کنند.
در این نقطه، یکی از مهمترین نشانه های اینکه آیا نظام بین الملل غربگرا در سراشیبی سقوط محض قرار دارد یا خیر می تواند خود را بازیابی کند این است که ببینیم نتیجه تنش ها و جنگ های جاری در نظام بین الملل چه خواهد شد؟ اگر اغلب درگیریها و تنش ها جاری در نظام بین الملل به نفع قطب ها و جریان های مختلف با نظام بین المللیِ غربی خاتمه یابند، بایستی انتظار آن را داشت که در سال های آتی، به تدریج شاهد پدیدار شدنِ معماری و بنای یک نظم نوین بین المللی باشیم که در قالب آن کریدورهای قدرت جهان از غرب، تغییر موقعیت خواهند داد و در دیگر بخش های جهان جلوه های عینی خود را به نمایش می گذارند.
البته که در صورت محقق شدن معادلات مخالف و برعکسِ این سناریو، بایستی تا حدی این گزاره را نیز در نظر گیریم که شاید نظام بین الملل غربگرا بتواند برای سال های متمادیِ دیگر خود را مورد بازیابی قرار دهد، با این همه، عده تجربیات تاریخی مرتب با وقوع آشوب در نظام جهانی حاکی از این بوده اند که در نهایت، نظم مستقر و غالب در نظام بین الملل سقوط می کند و نظمی نوین جایگزین آن خواهد شد.
موضوعی که به عینه از سوی "پل کندی"، اندیشمند شناخته شده حوزه روابط بینالملل در کتاب مشهور وی موسوم به "ظهور و سقوط قدرت های بزرگ" نیز مورد اشاره قرار گرفته است.