محمدرضا شهیدیفرد میگوید: «برای من، تلویزیون منفورترین پدیده عالم است و از خدا میخواستم ای کاش اصلا تلویزیون نبود. معتقدم اگر تلویزیون نبود، شاید ما امروز زندگی سعادتمندانهتری داشتیم. اما بالأخره این پدیده وجود دارد و نمیشود از آن صرفنظر کرد.»
فرارو- یکی از تأثیرگذارترین چهرههای برنامهساز تلویزیون در چهاردهه گذشته، مردی است که شاید در مقطعی حضورش در مقابل دوربین تحمل نشد، اما همچنان در پشت دوربینها، حضوری تعیینکننده دارد.
به گزارش فرارو، بیراه نیست بگوییم این روزها یکی از موفقترین برنامههای در حال پخش از آنتن تلویزیون «به افق فلسطین» است. برنامهای بهظاهر مناسبتی و ویژه که از بسیاری از تولیدات دیگری صداوسیما در سالهای اخیر، سروشکل رسانهایتری دارد.
پیشتر و در گزارشی مشروح به ابعاد مختلف توفیق این برنامه و نقش سازمان اوج در شکلگیری آن پرداختیم و تأکید کردیم که «به افق فلسطین» را نمیتوان محصول صداوسیما دانست، گزارهای که بعدتر جواد موگویی، مستندساز هم در روایتی شخصی آن را تأیید کرد و نوشت شبکه افق نه فقط استودیویی را در اختیار تولیدکنندگان این برنامه قرار نداده است که کل فرآیند ساخت و پخش زنده آن، از پارکینگ منفی دو مجموعه افق، پیگیری میشود!
موگویی، اما در بخشی از ثبت مشاهدات عینی خود از پشتصحنه ساخت این برنامه، اشارهای کوتاه به عوامل آن هم داشت و نوشت: «زنگ زدم به مهدی عرفاتی سردبیر برنامه. منباب خستهنباشی. گفت یه سر بیا شبکه. نگهبان گفت تشریف ببرید پارکینگ منفی۲! دیدم بچههای «سازمان اوج» کیپ تا کیپ نشستند؛۵۰-۶۰نفر. از شهیدیفرد و افشار و صدرینیا گرفته تا خود رییس اوج.»
در این فهرست، یکی از کنجکاویبرانگیزترین نامها «محمدرضا شهیدیفرد» است. مجری محبوب و موفق دهههای گذشته تلویزیون که در مقام ایدهپرداز و برنامهساز، یکی از سرآمدان تولیدات استاندارد و جریانساز در قاب تلویزیون بهحساب میآید. نقش او در شکلگیری «به افق فلسطین» چیست و چرا حضور او در تیم تولید این برنامه را میتوان از عوامل توفیق آن دانست؟
در این گزارش، روایت «فرارو» از کارنامه این چهره جریانساز، اما پردهنشین در سالهای اخیر تلویزیون را میخوانید.
مسیر دیروز؛ او «تلویزیون» را بلد است
محمدرضا شهیدیفرد در تابستان سال ۱۳۹۰ با برنامه پرمخاطب «پارک ملت» روی آنتن تلویزیون حضور داشت و اعلام هم کرده بود که این برنامه قرار است تا ۱۸۰ قسمت ادامه داشته باشد. در شب صدوسیودوم، اما پروندهاش بسته شد و دیگر ادامه پیدا نکرد.
شهیدیفرد که پیش از آن و به واسطه حاشیههای حضور زندهیاد عماد افروغ در برنامه، کارش به ذکر شهادتین روی آنتن رسیده بود بعد از این خداحافظی تا مدتها دیگر روی آنتن ظاهر نشد تا به یکی از جدیترین نامهای فهرست گمانهزنیهای ممنوعالتصویری در سیما بدل شود.
شهیدیفرد البته در مدت غیبتش کارهایی مثل تهیهکنندگی و برنامهسازی را ادامه داد و برنامه «چهل چراغ» در قالب گفتگو با خالقان آثار عاشورایی یکی از مهمترین برنامههایی بود که باردیگر شهیدیفرد در قاب آن ظاهر شد. اجرای محدود او در برنامه «هزاردستان» هم از معدود یادگارهای تصویریاش در قاب تلویزیون طی این سالها بود.
رامبد جوان پیشتر در گفتگویی با روزنامه «سینما» درباره نقش شهیدیفرد در شکلگیری «خندوانه» گفته بود: «اوایل سری اول «خندوانه» بود که رضا به جمع ما اضافه شد. رضا شهیدیفرد، آدم درجه یکی در برنامهسازی است. مخاطب را به خوبی میشناسد. چیدمان کنداکتور و اینکه آنچه داری را چگونه به مخاطب عرضه کنی تخصص او است. از روز اول و زمانی که در فصل دوم رضا شهیدیفرد به صورت جدی و رسمی به ما ملحق شد، قرار گذاشتیم رامبد جوان در بخش پلیبکها و مونتاژ هیچ دخالتی نداشته باشد و تنها داخل استودیو یعنی ارتباط با کمدینها، مدیریت تماشاگران و گفتگو با مهمان را مدیریت کند. در این میان قطعا من و رضا بده بستانهای بسیاری باهم داریم.»
جوان در همین گفتگو اشاره کرده بود: «بالاخره باید پذیرفت که اینها مدلهای استاندارد جواب پس داده است. شهیدیفرد در «مردم ایران سلام» و «پارک ملت» به تعریفی از برنامهسازی رسیده است که ما هم میبینیم روش درستی است و حالا ما میتوانیم همین روش درست را از جنس خندوانه کنیم. آن وقت است که محمود کریمی که کارش درجه یک است، هم در پارک ملت مستندسازی آیتمی میکند و هم برای خندوانه گزارش تهیه میکند. قرار ما این بود که رضا (شهیدیفرد) بخش ولهها و مونتاژ را برعهده داشته باشد و من هم مدیریت داخل استودیو را. اما قطعا تعامل میان ما وجود دارد و به خصوص در جلسات مشترک ایدهپردازی خیلی مسائل مطرح میشود.»
جایگاه امروز؛ او «تلویزیون» را نجات میدهد
اشاره کردیم که محمدرضا شهیدیفرد از زمان توقف پرحاشیه «پارک ملت» دیگر کمتر بهصورت مستمر و عیان در قاب تلویزیون ظاهر شد. او که یکی از مجریان توانمند و مسلط صداوسیما محسوب میشود، تجربههایی پراکنده در اجرای صحنهای به خصوص در اختتامیههای جشنواره فجر را در این سالها پشت سر گذاشت، اما این به معنای آن نبود که او به طور کامل از فعالیت در تلویزیون کناره گرفته است.
شهیدیفرد به معنای واقعی کلمه، به ساحت «رسانهای» تلویزیون باور دارد و به همین دلیل معتقد است تا جایی در توان دارد، در این عرصه باید نقشآفرین باشد، حتی بهصورت چراغ خاموش!
او در طول سالهای گذشته، در فرآیند طرحریزی و ایدهپردازی برنامههای مختلفی طرف مشورت بوده است، اما «به افق فلسطین» گویی یکی از تولیداتی است که او برای به سرانجام رسیدنش جدیتر پای کار آمده است.
سردبیری این برنامه که پشتیبانی از تولید آن را سازمان اوج برعهده دارد، با مهدی عرفاتی است که او نیز از چهرههای شناختهشده رسانهای است. آنچه این برنامه را تبدیل به یک بسته رسانهای موفق روی آنتن تلویزیون کرده است، هم اشراف عوامل اصلیاش بر کارکردهای رسانهای تلویزیون است، نکتهای که بیتوجهی به آن در همه اجزای دیگر صداوسیما مشهود است!
چشمانداز فردا؛ او تلویزیون را «منفور» میداند!
درباره اینکه محمدرضا شهیدیفرد، چقدر تمایل دارد در آینده با خروج از سایه، مجدد مقابل دوربین ظاهر شود، هنوز نمیتوان حکم قطعی داد، اما او دیدگاه جالبی درباره تلویزیون و فعالیت در آن دارد.
او یک دهه پیشتر و در سال ۹۱ در گفتگویی با هفتهنامه پنجره، در پاسخ به این سوال که آیا ممکن است زمانی از تلویزیون جدا شود، اینگونه گفت: «هر چیزی ممکن است؛ چراکه جهان، جهان امکان است! چند وقت پیش به عیادت حضرت آیتالله مظاهری که بهدلیل کسالت در بیمارستانی در تهران بستری بودند رفتم. بعد از عیادت از ایشان خواستم حالا که در تهران تشریف دارند، یک شب مهمان پارک ملت شوند. ایشان نپذیرفتند. گفتم امکانش هست همینجا خدمت برسیم و چند دقیقهای برنامه ضبط کنیم؟ بازهم نپذیرفتند. گفتم انگار دیگر دوست ندارید به تلویزیون بیایید. گفتند: نه، دیگر نمیخواهم بیایم. پرسیدم چرا؟ ایشان گفتند: «من یک عمر در تلویزیون شما حرف زدهام؛ دیگر گوش شنوایی وجود ندارد.» این حرف خیلی تأسفبار بود؛ آن هم از زبان یکی از اساتید بزرگ اخلاق. اما در عین دردناکی درست هم هست. من هم به این واقعیت واقفم، ولی اینکه این باور چه وقت منتهی به عمل شود را نمیدانم.».
اما نکته کلیدی پاسخ شهیدیفرد آنجا بود که گفت: «شاید همین یک ماه دیگر من هم خسته شدم و دنبال کارهای شخصی خودم رفتم. اساسا برای ما تلویزیون فی حد ذاته هیچ ارزشی ندارد. یعنی ما تلویزیونباز و عاشق تلویزیون نیستیم. اتفاقا برای من، تلویزیون منفورترین پدیده عالم است و از خدا میخواستم ای کاش اصلا تلویزیون نبود. معتقدم اگر تلویزیون نبود، شاید ما امروز زندگی سعادتمندانهتری داشتیم. اما بالأخره این پدیده وجود دارد و نمیشود از آن صرفنظر کرد. پس ما بهدلیل دغدغههای قلبی که داشتهایم، به تلویزیون بهعنوان یک رسانه تأثیرگذار آمدهایم نه بهدلایل دیگر. این دغدغهها و آرمانها هر کجای دیگر هم میتوانند مطرح شوند. هرجا که بیشتر و بهتر امکان نشر فرهنگ اسلامی و شیعی وجود داشته باشد، من هم همانجا هستم؛ شاید تلویزیون، شاید رادیو، شاید روزنامه و شاید هم در کنج خانه خودم!»