زیدآبادی نوشت: یکطرفه در مقابل دوربین نشستن و قطار افتراء و اهانت را به حرکت درآوردن، اسمش هر چه باشد، قطعاً هنر نیست که آقای باهنر آن را به آخر فامیلی بزرگ خود چسبانده است!
احمد زیدآبادی نویسنده و روزنامه نگار در هم میهن نوشت: چندی قبل پیشنهادی برای تشکیل هیئتی هفتنفره دادم که کارویژهاش انجام پارهای مساعیجمیله به قصد باز کردن راه آشتی و تفاهم ملی در کشور باشد.
نام محمدرضا باهنر را بهعنوان یکی از دو چهرۀ «اصولگرای معتدل» در کنار علی لاریجانی بهعنوان عضو هیئت هفتنفره مطرح کردم و منتظر واکنش آنها نشستم.
آقای باهنر سرانجام واکنش نشان داد، اما نه به آن پیشنهاد بلکه به جملهای از من دربارۀ جنگ غزه، آن هم در شبکۀ افق و آن هم با چه لحن و بیانی! مسلمان نشنود، کافر نبیند!
بعد از شنیدن سخنان آقای باهنر، اول با خود گفتم؛ اگر معتدلِ اصولگرایان این است پس افراطیشان دیگر چیست؟ بعد با خود اندیشیدم؛ نکند این لحن تند و خارج از انصاف و نزاکت آقای باهنر، واکنش به همان پیشنهادِ تشکیل هیئت هفتنفره بوده باشد؟
راستش بعد از طرح آن پیشنهاد، بسیاری از گوشه و کنار کشور تماس گرفتند که چرا فلانی؟ و نه فلانی؟ در واقع آنها فکر میکردند که با اسم بردن از آقای باهنر، اعتباری به او دادهام! این دسته از هموطنان، اما گویی شرایط کشور ما را درک نمیکنند. یعنی نمیدانند که در کشور ما افراد به دو دستۀ کلی تقسیم میشوند؛ انقلابیها و غیرانقلابیها. اگر انقلابیها از سوی غیرانقلابیها با لحن مثبت یا نرمی مخاطب قرار داده شوند، این برایشان اعتبار نیست بلکه مایۀ دردسر است! در واقع آنها باید نسبت به این نکته که چرا فلان عنصر غیرانقلابی و معلومالحال ناسزایی بارشان نکرده است، پاسخگو باشند!
یک بار مرا به مناظرهای با یک سوپرانقلابی دعوت کردند. قبل از آنکه بپذیرم، آشنایی به امور داخلی آنان پرسید؛ قرار است دربارۀ چه موضوعی مناظره کنید؟ گفتم: رابطۀ جمهوری اسلامی با آمریکا! توصیۀ اکید کرد که شرکت نکنم. پرسیدم؛ چرا؟ گفت: آن طرفِ مقابل اصلاً منظورش این نیست که بخواهد در مناظره حرفِ مستند و قابل پذیرشی برای شما یا عموم مردم بزند. قصد او اظهارِ حرفهای شدیداً ضدآمریکایی است تا نظر محفل خاصی را برای معرفی او بهعنوان کاندیدای مجلس آینده جلب کند!
واقعاً چطور از راه دور میتوان، این نوع نیات پیچیده را درک کرد و پاسخ مناسب نشان داد؟
حالا به نظرم لحن تهاجمی و خارج از موازین اخلاقی آقای باهنر را هم باید به مسائلی اینچنین نسبت داد. او در واقع میخواست از آن عنوان معتدل که برایش فرض کرده بودم، اعلام برائت کند، اما از بس که عصبانی بود، بهجای آن خودم را آماج هر نوع تهمتی قرار داد!
اگر جز این باشد، آن همه بیمبالاتی را چگونه میتوان تفسیر کرد؟ مجری برنامۀ افق یک جمله از یادداشت مرا میخواند و نظر آقای باهنر را دربارۀ آن جویا میشود. آقای باهنر حتی به مضمون همان جمله هم لحظهای نمیاندیشد و بلافاصله موتور توهین و تهمت خود را روشن میکند! واقعاً که چه فضاحتی!
بعید میدانم آقای باهنر مطالعه جدی درباره فلسطین داشته باشد یا روزانه گزارشهای مربوط به آن منطقه را دنبال کند. به نظرم حتی تصوری از دولت خودگردان فلسطین هم ندارد وگرنه چطور ممکن است کسی کمترین آشنایی با مسائل آن منطقه داشته باشد و بعد تحویل نوارغزه به دولت خودگردان را به معنای سپردن آن به اسرائیل و کوچ دادن مردم آنجا به مصر و دفاع از سلطۀ اسرائیل بر سرزمینی از نیل تا فرات تفسیر و تأویل کند؟
او ظاهراً هیچکدام از یادداشتهای مرا دربارۀ فلسطین و اسرائیل هم نخوانده است. اگر خوانده بود، اینطور متهورانه زبان به تهمت نمیگشود و لااقل طبق خصال کرمانیها، خرده تردیدی در این باره به خود راه میداد.
نه. کاملاً بعید است مسئلهاش فلسطین بوده باشد! او خواسته خود را یک انقلابی ناب معرفی کند تا مبادا از معرفیاش بهعنوان یک «معتدل» آن هم از زبان یک آدم معلومالحال، خرده موقعیتش به خطر بیفتد.
شاید به همین دلیل است که او از هرگونه مصاحبه با روزنامههای بخش خصوصی و مستقل فراری است. چند بار از همکاران سرویس سیاسی در هممیهن درخواست کردهام تا برای انجام مصاحبهای چالشی با آقای باهنر با او تماس بگیرند، اما پاسخ تکراریشان همیشه این بوده است که باهنر تن به مصاحبه نمیدهد!
خب، یکطرفه در مقابل دوربین نشستن و قطار افتراء و اهانت را به حرکت درآوردن، اسمش هر چه باشد، قطعاً هنر نیست که آقای باهنر آن را به آخر فامیلی بزرگ خود چسبانده است!