بدون تردید نظارت یک رسانه ملی انحصاری و حاکمیتی بر رقبای خود در جذب مخاطب چندان معقول به نظر نمیرسد؛ چرا که خود این نهاد نظارتی داعیه انحصارشکنی دارد و به منحصر بودن پلتفرمها نقد جدی دارد!
در سالهای اخیر متأسفانه عملکرد صداوسیمای کشورمان رفتهرفته رو به افول رفته؛ تا جایی که میتوان بهجرئت ادعا کرد دیگر این روزها جذابیتی برای مخاطب ندارد و تنها گروه اندکی که اغلب افراد مسن جامعه را تشکیل میدهند، همچنان بیننده رسانه ملی کشور هستند
به گزارش شرق، از آنجایی که عزم و ارادهای نیز برای جبران وجود نداشته، سریالها و فیلمهای پخششده دیگر مانند گذشته طرفداران پروپاقرصی ندارد و این نکته کتمانکردنی نیست و کاملا محسوس در خانوادهها دیده میشود؛ بنابراین در گام نخست باید پذیرفت که این اتفاق افتاده و اصل ماجرا را نمیتوان نادیده انگاشت.
از سوی دیگر زمان ردوبدل کردن فیلمهای ویاچاس و سپس دیویدی و... هم به صورت پنهانکردن در زیر پیراهن و یواشکی گذشته و بازار کاری برای کرایهدهندگان و فروشندگان فیلمها در چمدان و کیفها یا ارائه مستقیم به درِ منازل و... دیگر وجود ندارد و مرسوم نیست.
همچنین نصب پوستر فیلمها و فروش دیویدیهای خانگی هم از طریق سوپرمارکتهای سر کوی و برزن بهسرعت زمان خود را سپری کرده و امروز بازار جدیدی از فیلم و سریال و سرگرمی در قامت پلتفرمهای نمایش خانگی پا به عرصه گذاشتهاند که هم خلأ تمام این سالهای صداوسیما را پوشش میدهد و هم با تکیه بر بستر اینترنت در دسترس لحظهای مخاطبان این دست سرگرمی قرار دارد و دیگر در بر پاشنه فناوریهای قدیمی نمیچرخد. در دنیایی که نگاه و حرکتش با سرعت روزافزون رو به جلو میرود و هر روز در هر عرصه جای کوچکترین تعللی خسارت محسوب میشود، نمیتوان اصرار بر استفاده از داشتههای سنتی داشت و به پیشرفت همتراز با تکنولوژی جدید به چشم هوویی برای فرهنگ و تمدن نگریست.
این روزها با بالاگرفتن تب استقبال مخاطبان از سریالها و فیلمهای نمایش خانگی عدهای به صرافت افتادهاند تا با انقلتهای تکراری ناکارآمد در نقش ترمزی برای متوقفکردن پیشرفت جامعه شوند و به بهانه حمایت از سیاستهای حاکمیتی، چوب لای چرخ پلتفرمهایی بگذارند که بیتردید تنها از زاویه کارآفرینی و اشتغالزایی دستکم میتواند بسیار جلوتر از مشاغل دیگری حرکت کند که البته اولویت جامعه نیستند. با وخامت اقتصادی سینما حتما ماجرای معیشت هنرمندان و بازیگران و گردانندگان بدون حضور این پلتفرمها به صورت فاجعهآمیز، باری میشد بر دوش دولتیها.
پلتفرمهای حاضر رقیبان بلامنازع سریالهای ترکیهای در شبکههای ماهوارهای هستند که چهبسا اکثر آنها با واقعیت جامعه ایران فاصله دارد و بههیچوجه نمیتواند الگوی مناسبی برای ارائه مدل و سبک زندگی به خانوادههای ایرانی بهویژه جوانان باشد.
امروزه پلتفرمهای یادشده توانستهاند مخاطبان بسیاری را نهتنها در ایران؛ بلکه به لحاظ در دسترس بودن در تمام دنیا به خود جذب و جلب کند و علاوه بر بازارسازی و رونق اقتصادی حداقل برای شش تا هفت هزار نفر شاغل در این حرفه، ترویج فرهنگ ایرانی و سبک زندگی مورد علاقه مردم را هدف بگیرند، حال آنکه هرچه این فرهنگ غنیتر و زیرپوستیتر به مخاطب القا شود، قطعا تأثیرگذاری بیشتری خواهد داشت.
و، اما نهادهای نظارتی بر این پلتفرمها ازجمله «ساترا» میتواند نقش تسریعکننده امور در این رسانهها را بازی کرده و مشوقی برای تولیدات باکیفیتتر و بیشتر این محصولات باشد؛ نه آنکه به بهانه نظارت، مانعتراشیهایی متعدد صورت گیرد که (خدای ناکرده) ریشه در اختلافات صداوسیما و بخش خصوصی دارند.
بدون تردید نظارت یک رسانه ملی انحصاری و حاکمیتی بر رقبای خود در جذب مخاطب چندان معقول به نظر نمیرسد؛ چرا که خود این نهاد نظارتی داعیه انحصارشکنی دارد و به منحصر بودن پلتفرمها نقد جدی دارد!
در حالیکه براساس مجوزهای صادره خود «ساترا» تعداد سازندگان و تولیدکنندگان فیلم و سرگرمی در پلتفرمهای نمایش خانگی بهمراتب چندین برابر آنهایی است که هماکنون در حال فعالیت در این مارکت هستند؛ بنابراین فضا برای رقابتیکردن هر چه بیشتر تولیدات باز است و مخاطب در انتخاب آنچه میخواهد ببیند، مخیر است.
فارغ از نام پلتفرم میتواند آنچه را مدنظر دارد و برای خود میپسندد، انتخاب کند؛ از درام و اکشن تا کمدی و انیمیشن؛ بنابراین توصیه میشود از فرصت پیشرو استفاده شود و حاکمیت در این بستر علاوه بر احترام به اشتغالزایی و کارآفرینی زمینههای لازم رشد را برای «ویاودی»ها فراهم آورد و سوار بر این موج پیش برود. با طراحیهای متنوع این روزها برای تأمین هر سلیقهای تولیدات فیلم و سریال ایرانی وجود دارد و استفاده از فرصتهاست که میتواند «میوه شیرین» حاصل از دور جدید این نوع تولیدات فرهنگی قرار گیرد؛ از سریال پرمخاطب روزهای اول «ویاودی» یعنی «شهرزاد» و سپس «قهوه تلخ» تا سریالهای مبتنی بر داستانهای ایران در تاریخ معاصر.