آنچه در مقدمه قانون اساسی در توصیف شخصیت زن و صالحانی که عهده دار امور کشور خواهند شد، تصریح شده با اظهار نظر خانم علم الهدی پیرامون عبارت بانوی اول که یادآور نظام سلطنتی و پادشاهی است فرسنگها فاصله داشته، در واکنش به اظهار نظر ایشان این پرسش قابل طرح است که آیا در نظام جمهوری اسلامی که بنا به قانون اساسی حرکتی است برای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستکبرین، تعریف موقعیتی تحت عنوان بانوی اول مشروعیت دارد؟
خبرگزاری تسنیم در واکنش به اظهار نظر خانم علمالهدی راجع به بانوی اول کشور در مطلبی با عنوان دلسوزانه با خانم جمیله علم الهدی درباره ماجرای بانوی اول در شش بند به تحلیل چنین اظهار نظری پرداخته است. بند پنجم این گزارش که در۸ مهر۱۴۰۲ منتشر شده است آمده: (همچنان که جمهوری اسلامی همان دموکراسی غربی نیست و بر مبنای اسلام و عدالت و شئونات شرعی و واقعی افراد، و نه نسبتهای فامیلی و... استوار است، به همان دلیل هم چیزی به نام بانوی اوّل نه در آن وجود دارد و نه نیازی به چنین عناوین مندرآوردی هست؛ لذا اصل طرح این بحث، یا مباحثی که شائبهی در میان بودن تمایل به طرح آن را، از ناحیهی هر کس که باشد، به میان بکشد، حتماً غلط است) *
فارغ از واکنشها و نقدهای متنوع اهالی رسانه و فعالان سیاسی که از زوایای مختلف به این موضوع ورود کرده اند، بدون شک بهترین واکنش و پاسخ به چنین اظهارنظری را میتوان در قانون اساسی یافت.
مقدمهی قانون اساسی در تبیین جایگاه زن در نظام جمهوری اسلامی بنا به احکام اسلام و شیوهی حکومت در اسلام مقرر میکند:
(در ایجاد بنیادهای اجتماعی اسلامی، نیروهای انسانی که تاکنون در خدمت استثمار همه جانبه خارجی بودند هویت اصلی و حقوق انسانی خود را باز می یابند و در این بازیابی طبیعی است که زنان به دلیل ستم بیشتری که تاکنون از نظام طاغوتی متحمل شده اند استیفای حقوق آنان بیشتر خواهد بود. خانواده، واحد بنیادین جامعه و کانون اصلی رشد و تعالی انسان است و توافق عقیدتی و آرمانی در تشکیل خانواده که زمینه ساز اصلی حرکت تکاملی و رشدیابنده انسان است اصل اساسی بوده و فراهم کردن امکانات جهت نیل به این مقصود از وظایف حکومت اسلامی است. زن در چنین برداشتی از واحد خانواده، از حالت «شیء بودن» و یا «ابزار کار بودن» در خدمت اشاعه مصرف زدگی و استثمار، خارج شده و ضمن بازیافتن وظیفه خطیر و پُر ارج مادری در پرورش انسانهای مکتبی پیش آهنگ و خود همرزم مردان در میدانهای فعال حیات می باشد و در نتیجه پذیرای مسئولیتی خطیرتر و در دیدگاه اسلامی برخوردار از ارزش و کرامتی والاتر خواهد بود. )
بدون شک با چنین تحلیلی از شخصیت زن در قانون اساسی، توجه به عناوینی، چون بانوی اول که یادآور نظام طبقاتی و پادشاهی است فاقد وجاهت قانونی و شرعی است. خاصه اینکه مقدمه قانون اساسی ایران در تعریف شیوه حکومت در اسلام ابتدا به بهایی که ملت پرداخت اشاره کرده: (نهال انقلاب پس از یکسال و اندی مبارزهی مستمر و پیگیر با باروری از خون بیش از شصتهزار شهید و صدهزار زخمی و معلول وبا برجای نهادن میلیاردها تومان خسارت مالی در میان فریادهای استقلال، آزادی، حکومت اسلامی به ثمر نشست) و سپس راجع به شیوهی حکمرانی در نظام اسلامی مقرر میکند:
حکومت از دیدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتی و سلطه گری فردی یا گروهی نیست بلکه تبلور آرمان سیاسی ملتی هم کیش و هم فکر است. ملت ما در جریان تکامل انقلابی خود از غبارها و زنگارهای طاغوتی زدوده شد... قانون اساسی با توجه به محتوای اسلامی انقلاب ایران که حرکتی برای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستکبرین بود زمینهی تداوم این انقلاب را در داخل و خارج کشور فراهم میکند... در ایجاد نهادها وبنیادهای سیاسی که خود پایهی تشکیل جامعه است بر اساس تلقی مکتبی، صالحان عهده دار حکومت و اداره مملکت میگردند (ان الارض یرثها عبادی الصالحون=که زمین را ارث برند بندگان من شایستگان=سورهی انبیا ایه۱۰۵)
واضح و مبرهن است، آنچه در مقدمه قانون اساسی در توصیف شخصیت زن و صالحانی که عهده دار امور کشور خواهند شد، تصریح شده با اظهار نظر خانم علم الهدی پیرامون عبارت بانوی اول که یادآور نظام سلطنتی و پادشاهی است فرسنگها فاصله داشته، در واکنش به اظهار نظر ایشان این پرسش قابل طرح است که آیا در نظام جمهوری اسلامی که بنا به قانون اساسی حرکتی است برای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستکبرین، تعریف موقعیتی تحت عنوان بانوی اول مشروعیت دارد؟