افرادی که والدینی با بیماری روانی دارند ممکن است با طیف وسیعی از چالشها از پیامد مستقیم عملکرد والدین گرفته تا واکنشهای اجتماعی دیگران به بیماری روانی والدین آنها روبرو شوند. علاوه بر عوامل ژنتیکی، تجربیات دوران کودکی میتواند بر احساس خود و توانایی فرد برای عملکرد خوب در زندگی تاثیر بگذارد. به طور خاص، تحقیقات نشان داده است که بزرگ شدن با یک والد مبتلا به بیماری روانی ممکن است بر سلامت جسمانی، روانی و عملکرد فرد در روابط نزدیک تاثیر منفی بگذارد.
مدیریت نیازهای دیگران و انتقاد از خود اصلیترین روشی است که افرادی که والدین مبتلا به اختلال روانی دارند در پاسخ به احساسات دردناکشان استفاده میکنند. آنها در ابتدا از این ایده که شفقت بیشتری نسبت به خود داشته باشند، ابراز نگرانی می کنند. به طور کلی آنها می توانند ارزش آن را درک کنند، اما واقعا نمی توانند آن را احساس کنند و در این مرحله اولیه حتی مطمئن نیستند که باید احساس کنند.
تخمین زده میشود که از هر ۵ نفر یک نفر این موضوع را تجربه میکند. این افراد ممکن است با طیف وسیعی از چالشها از پیامد مستقیم عملکرد والدین گرفته تا واکنشهای اجتماعی دیگران به بیماری روانی والدین آنها روبرو شوند. علاوه بر عوامل ژنتیکی، تجربیات دوران کودکی میتواند بر احساس خود و توانایی فرد برای عملکرد خوب در زندگی بعدی تاثیر بگذارد. به طور خاص، تحقیقات نشان داده است که بزرگ شدن با یک والد مبتلا به بیماری روانی ممکن است بر سلامت جسمانی، روانی و عملکرد فرد در روابط نزدیک تاثیر منفی بگذارد.
آنها به دلیل عصبانیتشان از عود بیماری والدین احساس گناه میکنند/ زمانی که به حمایت والدین نیاز دارند خود را خودخواه میدانند.
تجربیات افرادی که توسط والدینی بزرگ شدهاند که بیماری روانی داشته و یا همچنان دارند، بسیار متنوع است. برای مثال، تجربه فردی که والدش یک دوره کوتاه افسردگی را تحمل کرده است و فردی که والدش یک بیماری مزمن داشته است که به شدت بر توانایی او برای تامین نیازهای کودک تاثیرگذار بوده، متفاوت است. به این ترتیب، عواقب تاثیرگذار بر کودکان به میزان تاثیر بیماری روانی بر عملکرد والدین، حضور سایر بزرگسالان حمایتگر (پدربزرگ، مادربزرگ، عمو، دایی، عمه، خاله) و در دسترس بودن منابع اجتماعی و اقتصادی بستگی دارد. اما ما میدانیم که به طور کلی، این افراد نسبت به همسالان خود در معرض خطر بیشتری نسبت به چالشهای سلامت روان هستند و از این رو نیاز به درک عواملی داریم که میتوانند بهزیستی آنها را ارتقا دهند.
شفقت به خود تمرین ارائه درک و مهربانی در زمان رنج یا شکست شخصی است. این مفهوم برای قرنها در برخی از اعمال مذهبی وجود داشته است و اکنون در روانشناسی به لطف کارهای کریستین نِف تحت اصطلاح شفقت خود (self-compassion) شناخته میشود.
در پژوهشی جدید در همین باره، شش مولفه خاص برای کمک به پرورش شفقت خود در این افراد پیشنهاد شده است. این شش مولفه عبارتاند از: ۱-ذهنآگاهی ۲-تحمل پریشانی ۳- همانندی ۴-شایستگی ۵- همدلی با خود ۶-مهربانی با خود
۱-ذهنآگاهی:
محققان حوزه شفقتخود عموما موافقند که ذهنآگاهی یک مولفه اصلی است که به معنای توجه به احساسات با صراحت و بدون قضاوت است. فرزندان والدین مبتلا به اختلال روانی مستعد قضاوت درباره احساسات خود هستند. مثلا وقتی از عود بیماری والدین خود عصبانی میشوند، احساس گناه به آنها دست میدهد و تحمل لحظه عصبانیت زمانی که احساس گناه همراه آن باشد، بسیار دشوارتر است. به همین دلیل ذهنآگاهی مولفه اساسی شفقتخود به حساب میآید. خوشبختانه تمرینات بسیار مفیدی در سایتهای معتبر داخلی و خارجی در این باره وجود دارد.
۲-تحمل پریشانی:
تمرین ذهنآگاهی برای افرادی عادی هم میتواند چالشبرانگیز باشد چه برسد به افرادی که احساس گناه دارند. اینجاست که تحمل پریشانی (توانایی مهار، ماندن و تحمل احساسات دردناک) به یکی از عناصر مهم شفقتخود برای فرزندان بزرگسال که والدین مبتلا به اختلال روانی دارند تبدیل میشود. والدین این افراد چون توانایی این را نداشتهاند که احساسات دشوار خود را تنظیم کنند این افراد الگویی برای کپیبرداری نداشته و غالبا نمیتوانند احساسات دردناک خود را به خوبی تنظیم و تحمل کنند. اما نکته مهم اینجاست که تحمل پریشانی مانند ذهنآگاهی مهارتی است که با تمرین میتوان آن را ساخت. بسیاری از منابع آنلاین رایگان در دسترس برای یادگیری چگونگی افزایش تحمل پریشانی وجود دارد.
۳- همانندی:
این احساس به معنای تعلق- و نه انزوا- از جامعه بر اساس یک تجربه مشترک است. کسانی که با والد مبتلا به اختلال روانی بزرگ شده است ممکن است حس کنند که دوستانشان، آنها را درک نمیکنند زیرا در بسیاری از جوامع بیمار روانی بودن والدین یک تابوی سنگین در نظر گرفته میشود.
حتی زمانی که این افراد این واقعیت را تشخیص میدهند که افراد دیگر نیز در زندگی رنج میکشند، اغلب پاسخ پیشفرض آنها این است که:« پس من کیستم که دنبال حمایت باشم اصلا؟» به جای اینکه:«پس رنج من قابل درک است و مانند دیگران سزاوار مهربانی هستم». از گیومه اول به گیومه دوم تغییر مهمی است که باید ایجاد شود. کمک گرفتن از یک متخصص سلامت روان در این زمینه میتواند بسیار کمککننده باشد.
۴- شایستگی:
همه ما باید باور داشته باشیم که شایسته مهربانی هستیم. اما باور به این احساس شایستگی ممکن است برای کسانی که والدینشان قادر به حمایت عاطفی نیستند، بسیار دشوار باشد.
ایجاد حس شایستگی به معنای اجازه دادن به خود میباشد، اجازه بدهیم که با خودمان میتوانیم مهربان باشیم. افراد حمایتگر دیگر در زندگی در ایجاد این حس میتوانند بسیار یاریگر باشند.
۵- همدلی با خود:
بسیاری از افرادی که با والدین مبتلا به اختلال روانی بزرگ شدهاند قدرت زیادی در همدلی کردن با دیگران دارند اما نمیتوانند از این توانایی در مورد خود استفاده کنند. همدلی با خود شامل کنجکاوی در مورد افکار و احساساتی است که در پرتو تجربیات زندگی و شرایط فعلی برای شما ظاهر میشود. گفتگو با یک شخص مورد اعتماد میتواند بسیار مفید باشد، زیرا صحبت کردن در مورد تجربیات شما ممکن است به شما کمک کند تا درک بهتری از احساسات خود داشته باشید.
۶- مهربانی با خود:
برای افرادی که والدین مبتلا به اختلال روانی داشته اند یا دارند، ممکن است مفهوم مهربانی با خود با مهربانی با دیگران در تضاد باشد. زیرا آنها یاد میگیرند که نیازهای دیگران ( والدین) را بالاتر و ضروریتر از خود در نظر بگیرند. مهربانی با خود میتواند اشکال مختلفی داشته باشد مانند اعمال فیزیکی مراقبت با خود ( مراقب بدن خود بودن)، تعیین مرزهای خود با دیگران، دنبال کردن اهداف شخصی، استراحت بعد از روزهای پرچالش و وقت گذاشتن برای تنهایی.
منبع: psyche