جالب است بدانید که طرفداران مجموعه فیلم محبوب «گرگ و میش» به خون آشام بودن کالنها شک دارند. به عقیدهی آن ها، کالنها در حقیقت، پری هستند. بر اساس آنچه در اساطیر آمده، خون آشامها نمیتوانند زیر نور خورشید بدرخشند، چون شروع به سوختن میکنند و پودر میشوند. اما پریها زیر نور خورشید میدرخشند.
دنیای سینما بسیار شگفت انگیز است و تعجبی ندارد که چیزهای زیادی دربارهی آن وجود دارد که ما شیفتهی آنها هستیم. هر چه نباشد، در آنجا تعداد زیادی افراد توانمند و مستعد تلاشهای مبتکرانهی خود را باهم یکی میکنند تا چیز کاملاً جدید و فوق العادهای را خلق کنند.
به گزارش روزیاتو، اما متأسفانه در اغلب موارد تنها میتوانیم نتیجهی نهایی را ببینیم و از حقایق جالبی که در پشت صحنه وجود دارد بی خبر هستیم. به علاوه، در بسیاری از اوقات فیلمها حاوی نکات جزئی، اما مهمی هستند که از چشم ما پنهان میمانند.
یکی از جزئیات هوشمندانهی فیلم «سرگذشت نارنیا: شیر، جادوگر و کمد» در تاج شخصیت ملکهی سپید نهفته است. هر چه داستان جلوتر میرود و از قدرت ملکه سپید کاسته میشود، تاج یخی او نیز آب میرود.
جالب است بدانید که طرفداران مجموعه فیلم محبوب «گرگ و میش» به خون آشام بودن کالنها شک دارند. به عقیدهی آن ها، کالنها در حقیقت، پری هستند. بر اساس آنچه در اساطیر آمده، خون آشامها نمیتوانند زیر نور خورشید بدرخشند، چون شروع به سوختن میکنند و پودر میشوند. اما پریها زیر نور خورشید میدرخشند.
به علاوه، برخی گونههای پری هم خون مینوشند و شیفتهی انسانها هستند. این امر میتواند علت شیفتگی ادوارد نسبت به بلا را توضیح دهد. این پریها برخلاف خون آشامها از ابرقدرتهایی هم برخوردارند. ادوارد هم قدرت ذهن خوانی داشت و خواهرش میتوانست آینده را ببیند.
«تایتانیک» شاید یکی از عاشقانهترین فیلمهای تاریخ سینما باشد. گرچه کسی شکی ندارد که جک به محض دیدن رز به او علاقمند شده بود، اما او در طول فیلم هرگز به رز نگفت که او را دوست دارد. نه حتی در اواخر فیلم، جایی که هر دوی آنها در حال منجمد شدن بودند و رز به او گفت که دوستش دارد.
احتمالاً دلیلش این بود که جک از آن دست افرادی بود که احساسات خود را با رفتارشان نشان میدهند. او بسیار مراقب رز بود و جانش را نجات داد. جک این فرصت را به رز داد تا طعم عشق را بچشد و به او آزادی انتخاب داد. به علاوه، جک رز را متقاعد کرد که تسلیم نشود و زندگیای طولانی داشته باشد. هدف او کمک به رز بود تا آزاد و رها شود.
در فیلم «هری پاتر و محفل ققنوس» در طی فیلم هر چه شخصیت دولورس آمبریج شیطانیتر میشود، رنگ صورتی لباس هایش نیز تیرهتر میشود.
دفتر نشریهی «رانوی» در فیلم «شیطان پرادا میپوشد» یک کپی دقیق از دفتر نشریهی مُد معروف «ووگ» بود. یکی از تهیه کنندگان این فیلم که موفق به دیدن دفتر نشریهی ووگ شده بود، از طراحان صحنهی سینما به نام جس گانکر بود. گانکر بعد از دیدن دفتر آنا وینتور، سردبیر اصلی نشریهی ووگ، آن را با چنان دقتی در فیلم بازسازی کرد که بر اساس برخی شایعات، بعد از انتشار فیلم، وینتور طراحی دفتر خود را تغییر داد.
اینکه در فیلم «تنها در خانه» پدر و مادر کوین چطور او را در خانه جا گذاشتند، به راحتی قابل توضیح است.
در ابتدای فیلم، کوین با یکی از برادران خود دعوا میکند و در این حین روی پاسپورتها و بلیتهای هواپیما شیر میریزد. پدر آنها سعی میکند وضعیت را رو به راه کند و پاسپورتها و بلیتها را نجات دهد، اما بلیت کوین را به اشتباه دور میاندازد. حتی میتوان نام کوین را بلیت درون سطل زباله دید. کوین بعداً در اتاق زیر شیروانی گیر میافتد و خانواده اش در هواپیما متوجه غیبت او میشوند.
اما چرا تا پیش از آن کسی متوجه این موضوع نشده بود؟ صبح آن روز آنها همهی بچهها را شمرده بودند و پسر همسایه را با کوین اشتباه گرفته بودند. در فرودگاه هم هنگام چک شدن بلیتها کسی کم نبود، چون یکی از بلیتها دور انداخته شده بود.
در فیلم «زنان کوچک» دائماً لباسهای لاری و جو را تن همدیگر میبینیم. از این نکتهی جزئی برای نشان دادن رابطهی بسیار نزدیک آنها استفاده شده بود.
ساندویچ تخم مرغ معروف فیلم «پرندگان شکاری: و رهایی فانتزی یک هارلی کویین» که بسیار لذیذ به نظر میرسید، در حقیقت اصلاً با تخم مرغ درست نشده بود. مارگو رابی که نقش هارلی کویین را برعهده داشت به سفیدهی تخم مرغ حساسیت دارد، به همین دلیل مجبور شدند برای درست کردن این ساندویچ از تخم اردک استفاده کنند.
الخاندرو اینیاریتو، کارگردان فیلم «بازگشته» تصمیم گرفت برای باور پذیری هر چه بیشتر فضای فیلم، آن را در مناطق دور افتادهی استان آلبرتای کانادا فیلمبرداری کند. این امر، اما آنها را با چالشهایی مواجه کرد، از جمله سرمای شدید هوا، عدم آنتن دهی موبایل و حتی حضور خرسهای وحشی. با این حال، همهی این دشواریها نتیجه بخش بود و این فیلم جوایز متعددی از جمله ۳ اسکار دریافت کرد.
به گفتهی پیتر جکسون، کارگردان فرانشایز «ارباب حلقه ها» فیلمنامهی کار دائماً، حتی در مرحلهی تولد در تغییر بود و به همین دلیل گاهی بازیگران مجبور میشدند دیالوگهای جدید خود را به سرعت حفظ کنند. یک بار دیالوگهای شان بین درست پیش از ضبط سکانس او تغییر کرد، اما بین روش هوشمندانهای برای مواجه با این وضعیت ناگهانی پیدا کرد. او دیالوگ هایش را روی زانویش چسباند و از روی همان سکانس خود را بازی کرد.