سهمیهبندی و قطع چند ساعته آب، به خانه براهویینژاد هم رسیده و خانوادهاش، مثل باقی ساکنان شمال شهر زاهدان، این روزها گرفتار قطع چند ساعته آب هستند؛ آبی که شور است و قابل شرب نیست و نمکش، دستگاههای خانگی تصفیه آب را از کار میاندازد و در کولرها رسوب میکند و حتی به درد استحمام نمیخورد.
اعتماد نوشت: عکس اول:... جمعیتی کنار تانکر جمع شدهاند. چهرهها معلوم نیست. زنی در حال رفتن است با دبهای که به روی شانه گرفته. پشت دیوار تانکر نوشته شده: «ویژه حمل آب آشامیدنی»؛ تاریخ این عکس: تیر ۱۳۹۷. مکان: سیستان و بلوچستان....
عکس دوم:..... دبههای سفیدرنگ را پشت سر هم چیدهاند روی زمین خاکی؛ زمینِ رنگ باخته از تشنگی. زنها گوشهای دورتر، روی زمین خاکی نشستهاند و بچهای سوار بر الاغ رو به دوربین میخندد؛ تاریخ این عکس: تیر ۱۴۰۰. مکان: سیستان و بلوچستان.....
عکس سوم:..... مردها کنار دیواری ایستادهاند در صفی گسیخته. دبههای سفید، دو تا و سه تا و چند تا، دور و نزدیک از هر نفر. حواس هیچ کدامشان به دوربین نیست. همه به فکر پر کردن دبهها هستند، به فکر اینکه «آب» به خانه ببرند؛ تاریخ این عکس: تیر ۱۴۰۲. مکان: سیستان و بلوچستان...
این عکسها، قصه تشنگی هزاران انسان در دومین استان پهناور کشور است. هر کدام از این دبهها، فریاد خاموش یک آدم است در استانی که اولین ردیف جدول محرومیت ایستاده؛ نرخ بالای محرومیت تحصیلی، نرخ بالای فقر امکانات آموزشی، نرخ بالای سوءتغذیه مادران باردار و کودکان کمتر از ۵ سال، نرخ بالای بیسوادی، نرخ بالای فقر امکانات رفاهی، نرخ بالای فقر امکانات پزشکی و درمانی، نرخ بالای روستاهای خالی از سکنه به دلیل وسعت خشکسالی، نرخ پایین مشارکت اقتصادی، نرخ پایین توسعه یافتگی، نرخ بالای بیکاری، نرخ پایین امید به زندگی؛ و همه اینها، در استانی که بیش از ۱۵ نوع معدن منابع طبیعی، سنگ و فلزات ارزشمند دارد...... از اول خرداد، توزیع آب در شمال شهر زاهدان سهمیهبندی شده.
مردم؛ اهالی شمال شهر، ظهر و عصر، به دل غبار و توفان ریزگردها میزنند و دبه به دست، راهی ایستگاههای تصفیه آب میشوند که آب شیرینِ قابل شرب بخرند؛ قیمت هر دبه ۲۰ لیتری ۷ هزار تومان است اگر تعداد جمعیت، کم و اگر صفها خلوت باشد وگرنه قیمت ۲۰ لیتر آب تصفیه شده به ۱۰ هزار و ۱۵ هزار تومان هم میرسد. احمد براهویینژاد؛ فعال اجتماعی، برای «اعتماد» تعریف میکند که این روزهای تابستان، موعد وزیدن بادهای ۱۲۰ روزه است که اگرچه مهمترین خاصیتش، تیغ کشیدن به هوای داغی است که بر سر سیستان و بلوچستان میبارد، اما به دلیل استمرار خشکسالی در این ۲۰ سال، حالا بلایی شده که نفس را بند میآورد و جان آدمها را از دستشان میدزدد.
«۴ دهه قبل، بادهای ۱۲۰ روزه برای مردم زابل نعمت بود و باعث خنکی هوا میشد و اگه نمیوزید، مردم از گرما تلف میشدن. اون زمان، از توفان و خیزش غبار خبری نبود. تا ۲۰ سال قبل، درختای گز که سرتاسر منطقه زابل کاشته شده بود، مانع از خیزش گرد و غبار میشد ولی بعد از اینکه خشکسالی شروع شد، مردم، درختا رو بریدن تا آتش تنورشون رو با سوزوندن شاخه گز روشن نگهدارن. امروز، پوشش گز در اون منطقه به شدت کم شده و البته در این ۴۰ سال هم هیچ گیاهی جایگزین گز نشد. خشکسالی کل استان رو گرفت و همه شهرها گرفتار کم آبی شدن ولی به دلیل سوءمدیریت گسترده، بودجههای کلانی که برای مقابله با کم آبی تخصیص دادن، هدر رفت. سوءمدیریت گسترده یعنی که آبهای روان و فاضلاب زاهدان، خارج از شهر تصفیه میشه و تا پاکستان و افغانستان میره و در بیابون خالی از سکنه، بخار میشه به جای اینکه به چرخه آب هرز زاهدان برگرده و حداقل، برای آبیاری فضای سبز مصرف بشه.»
سهمیهبندی و قطع چند ساعته آب، به خانه براهویینژاد هم رسیده و خانوادهاش، مثل باقی ساکنان شمال شهر زاهدان، این روزها گرفتار قطع چند ساعته آب هستند؛ آبی که شور است و قابل شرب نیست و نمکش، دستگاههای خانگی تصفیه آب را از کار میاندازد و در کولرها رسوب میکند و حتی به درد استحمام نمیخورد.
«آبرسانی شمال شهر، از صبح قطع میشه و نیمه شب، به مدت دو یا سه ساعت جریان آب رو وصل میکنن. ناچاریم از ایستگاههای تصفیه، آب شیرین بخریم در حالی که رقم قبض ماهانه آببها، بر اساس توزیع آب شیرین محاسبه میشه و بهطور میانگین، هر نوبت بین ۱۰۰ هزار تا ۲۰۰ هزار تومن بابت آبی که قرار بوده شیرین و قابل شرب باشه، به شرکت آب و فاضلاب پول میدیم.»
ایستگاههای تصفیه آب در سطح شهر زاهدان، مالک خصوصی دارد و یکی از اعضای سابق شورای شهر زاهدان هم مالک یکی از ایستگاههای تصفیه آب است که امتیازش را از شرکت آب و فاضلاب گرفته. تمام مشتریهای ایستگاههای تصفیه آب در شهر زاهدان، شمال شهریها هستند؛ شمال شهر زاهدان، محل سکونت جمعیت فقیر و قشر کم درآمد شهر است. فقر مردم، سبب خیر شده تا شغل «سقایی» در این محله رونق بگیرد.
«تانکر حمل آب، میره از ایستگاه تصفیه، مخزنش رو پر میکنه و در محلات میگرده و با قیمت گرونتر از ایستگاه تصفیه، آب شیرین میفروشه. خیلی از خانوادههایی که ماشین شخصی ندارن، مشتری همین تانکر هستن. کرایه رفت و برگشت از ایستگاه آب، حدود ۷۰ هزار تومنه و اونا نمیتونن چنین رقمی بپردازن، چون هر هفته حداقل باید دو یا سه بار آب بخرن و آب هم قابل احتکار نیست!»
اینطور که این فعال اجتماعی میگوید، اهالی جنوب شهر زاهدان، کمتر از باقی مردم با مشکل سهمیهبندی آب درگیرند. جنوب شهر، منطقه سکونت مدیران استانی و قشر مرفه است و نظام آبرسانی در این منطقه، به شبکه سراسری وصل است در حالی که برای شمال شهر، انشعابی متصل به چاه ایجاد شده؛ چاهی که آب غیرقابل شرب دارد و با ساعتها جوشاندن هم شیرین نمیشود و اصلا اهالی شمال شهر قادر به جوشاندن آب شور نیستند، چون مشکل مضاعفی دارند.
«اغلب خونههای شمال شهر، انشعاب گاز ندارن، چون هزینه انشعاب، حدود ۱۵ میلیون تومنه. داخل کوچه ما، فقط ۳ یا ۴ خونه، انشعاب دارن و بقیه باید کپسول گاز بخرن؛ هر کپسول؛ ۹۰ هزار تومن، ۱۰۰ هزار تومن. البته نرخ توزیع دولتی خیلی ارزونتر از این رقمه و این، نرخ بازار آزاده؛ دلال میره از نمایندگی ایران گاز و پرسی گاز، کپسول رو به نرخ دولتی میخره و دو برابر گرونتر به مردم میفروشه. اگه بخوای با نرخ دولتی بخری، باید ساعتها توی صف نمایندگی معطل بشی و حتما ماشین شخصی داشته باشی.»
طبق پیشبینی سازمان هواشناسی، از امروز تا آخر هفته دمای هوای زاهدان تا ۴۰ درجه بالای صفر میرسد. براهویینژاد میگوید همزمان با سهمیهبندی آب، ساعتهایی از روز، برق مناطق مختلف شهر هم قطع میشود.
«شنیدم که تعداد زیادی از مردم شهر در این چند هفته به دلیل مشکل تنفسی راهی بیمارستان شدن. ما در این منطقه، هم گرد و غبار و ریزگرد نفس میکشیم و هم گرفتار بیآبی و کمبود گاز و قطع برقیم. از هفته قبل، دمای هوای زاهدان بالای ۴۰ درجه بوده. اگه مخزن زیرزمینی یا تانکر آب توی خونهات داشته باشی، میتونی کولر آبی روشن کنی وگرنه باید از پنکه استفاده کنی به شرطی که برق قطع نشده باشه.»
.... در صفحه اول وبسایت استانداری سیستان و بلوچستان نوشته شده: «چابهار هر چهار فصلش بهار است و به همین دلیل آن را چهاربهار یا سرزمین همیشه بهار مینامند. چابهار تنها بندر اقیانوسی ایران و دروازه ترانزیتی شرق کشور است.»
روستای «وَشنام دُری»، ۲۵ کیلومتر تا بندر چابهار فاصله دارد. این روستا مثل باقی روستاهای بخش مرکزی چابهار، از دهههای دور از آب سالم و بهداشتی محروم بوده و مردم به شیوه «سقایی» آب شربشان را تهیه میکنند؛ از شکم تانکرهایی که بین روستاها میچرخند و به مردم آب میفروشند. برای اهالی «وشنام دری» شنیدن خبر جیرهبندی آب در شهرهای سیستان و بلوچستان، رنج بیآبی در گرمای تابستان و اجبار به خرید آب آشامیدنی، تازگی ندارد؛ نسل به نسل این روستای کوچک، با آب «برکه» و «چاه نیمه» بزرگ شده است.
«روستای ما هیچ وقت آبی برای خوردن و آشامیدن نداشته که با گرما و سرمای هوا قطع بشه. پدر و پدربزرگ من آب برکه و چاه خوردن، منم همینطور، بچه منم همینطور. سالهاست که ما برای شرب و پخت و پز و شست و شو و سیراب شدن احشاممون، از تانکر آب میخریم. صاحب تانکر اگه وجدان داشته باشه، مخزنش رو از ایستگاه تصفیه پر میکنه؛ با آب شیرین. وگرنه میره لب برکه. امسال بابت ۱۲ هزار لیتر آب ۴۰۰ هزار تومن پول میدیم. یک خانواده پر جمعیت، ۱۲ هزار لیتر آب رو ظرف دو روز مصرف میکنه. اینجا همه خانوادهها پرجمعیتن؛ هر کدوم ۴ تا، ۵ تا بچه دارن.»
اینطور که این مرد روستایی ساکن «وشنام دری» میگوید، گران شدن هزینه خرید آب باعث شده اهالی روستا از خرجهای ضروری هم بزنند تا پول آب بدهند. میگوید که همه مردهای روستا افتادهاند به پادویی و کارگری در بندر و باغها برای خرج فقط یک قلم جنس؛ آب.
«آب لولهکشی به روستاهای کنارک و نیکشهر و دشتیاری رسیده ولی به روستای ما که کنار منطقه آزادیم، نرسیده. کاش مسوولان به جای این همه شعار که درباره رونق منطقه آزاد و اهمیت اتصالش به اقیانوس هند میگن، بیان و با چشم خودشون ببینن که بعد از این همه سال کم بارشی، برکههای این منطقه چطور به گِل نشسته و روستاهای بخش مرکزی حتی آب برکه هم برای خوردن ندارن.»
اهالی روستای «وشنام دری» از ساکنان باقی روستاها خوشبختترند، چون روستا، مرکز دهستان است و دهیار روستا مسوولان را راضی کرده که ولتاژ برق این روستا را کم نکنند. مرد روستایی ساکن «وشنام دری» روستاهایی در فاصله دور و نزدیک میشناسد که قطع چند ساعته یا افت ولتاژ برق در هر روز، نفس یخچال و کولرها را هم گرفته. مرد روستایی ساکن «وشنام دری» میگوید در دو هفتهای که گذشت و گرما در روستاهای بخش مرکزی اوج گرفت، مسوولانی از شهرستان به روستاها آمدند، اما به دلیل شدت داغی هوا، بیشتر از ۱۰ دقیقه تاب نیاوردند و با ماشینهای کولردارشان به شهر برگشتند...
در گزارش یک ماهه از وضعیت مراجعات به بیمارستان خاتم «ایرانشهر»، بستری بیش از ۲۰۰۰ نفر به دلیل مشکل حاد تنفسی و یک مورد فوت به دلیل گرمازدگی ثبت شده. این را یکی از کارمندان بیمارستان میگوید؛ کارمندی که ۴ فرزند خردسال دارد، اما دو شب قبل، تلویزیون و موتور کولر خانهاش به دلیل نوسان شدید برق سوخت و حالا لابهلای توضیح درباره آخرین وضعیت خیزش غبار و تاثیرات بادهای ۱۲۰ روزه و کاهش شعاع دید و توفان ریزگردها در شهرستان ایرانشهر، تکههایی از اوضاع این روزهای خانوادهاش و هزینههایی که بیآبی و بیبرقی روی دستش گذاشته، تعریف میکند.
«نصف استان درگیر باد ۱۲۰ روزه است، کل منطقه پر از غباره؛ از زابل و زاهدان و خاش و ایرانشهر تا سراوان و سرباز و جلگه و دلگان..... الان دمای هوای ایرانشهر بالای ۵۳ درجه است. دیشب کولر سوخت. تا ساعت ۲.۳۰ صبح، مدار برق و سیمکشی رو چک کردیم. سیم از گرما ذوب شده بود. اینجا، هم شب گرم میشه و هم روز. ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار تومن بابت ۳۰ متر کابل نمره ۱۶ پول دادم. کارمند اداره برق اومد. مدار اصلی برق رو قطع کردیم، کابلها رو انداختیم ولی انقدر بار شبکه زیاد بود که اتصالات فاز به فاز شد و وسایل برقی بدون محافظ سوخت؛ موتور کولر، تلویزیون، شارژر موبایل. الان موتور کولر ۹ میلیون تومنه... باد ۱۲۰ روزه که میوزه، غبارش مثل خورشیدگرفتگی، زرد رنگه و همه جا رو میگیره؛ تا ۱۰ کیلومتر بالای سرت. میگن این غباری که با باد ۱۲۰ روزه میاد، رُس و ماسه است و به همین دلیله که هوا زرد رنگ میشه..... دیشب، شیر آشپزخونه رو باز کردم، آب قطع بود.
آسمون روشن شده بود که رفتم یه کولر از فامیلمون گرفتم.... خیلی از روستاهای منطقه سیستان به دلیل بادهای ۱۲۰ روزه خالی شده یا اینکه فقط پیرزن و پیرمردایی توی روستا موندن که توان مهاجرت نداشتن. همین الان، حدود ۷ هزار سیستانی در روستاهای حاشیه ایرانشهر زندگی میکنن که تا چند سال قبل، ساکن زابل و هیرمند بودن و به دلیل خشک شدن رود هیرمند، روستا رو رها کردن و حاشیهنشین شدن. الان بری زابل، آدمایی که ۵۰۰ متر دورتر و یک کیلومتر دورتر راه میرن رو نمیتونی ببینی و آدما، توی توفان خاک و غبار و شن، گم و ناپیدا میشن..... کولرِ خونهها دیگه نفس نداره. غبار وارد سیستم تهویه هوا و موتورکولر میشه و رسوب میکنه در حالی که مجبوری کولر رو روشن نگه داری. الان سرویس کولر ۵۰۰ هزار تومنه.... از اول تیر، آب لولهکشی توی خاش جیرهبندی شده.
آب خاش شوره ولی یک ماهه که از همون آب شور خبری نیست و مردم برای ۲۰۰۰ لیتر آب چاه که از تانکر شهرداری میخرن ۵۰۰ هزار تومن پول میدن که این ۲۰۰۰ لیتر، برای سه روز کفایت میکنه. سراوان و کنارک و چابهار و دشتیاری و روستاهای اطراف ایرانشهر و دلگان هم همین وضع رو دارن... هر سال قطع آب داشتیم ولی هر سال، یک یا دو بار در هفته، سه یا چهار ساعت در روز، آب قطع میشد. امسال، هر روز قطع آب داریم و لولهها خالی از آبه و روزی ۳ یا ۴ ساعت آب وصل میشه و باید توی همون زمان کوتاه، هم برای روز بعد ذخیره کنیم و هم به شست و شو و استحمام و نظافت برسیم. همون سه یا ۴ ساعت هم، فشار آب انقدر ضعیفه که پر کردن دبه ۲۰ لیتری ۱۰ دقیقه طول میکشه....»
بیآبی، تنها مشکل شهرستان ایرانشهر نیست. در طول هفته گذشته، ۶۷ مورد مارگزیدگی در حوزه ایرانشهر و چابهار و مهرستان و آشار و لاشار و دلگان ثبت شده؛ مار و عقرب، کلافه از گرمای خاک، روی سطح زمین میخزند و دست و پای مردم نفس بریده را میگزند. کارمند بیمارستان خاتم میگوید هفتههاست که هر چه عکس ریه از مراجعان دچار مشکل تنفسی میگیرند، رنگ ریههای داخل عکسها، سفید است.
«مثل ریه شاطر نونوایی. ریه میپزه از گرما و غبار و خشک میشه.»
..... توفان، ۹۹۸ نفر را در زابل و زهک و هامون و هیرمند و نیمروز راهی بیمارستان کرد / ۳۰ تیر ۱۴۰۲.... توفان ۷۰۹ نفر را در زابل و زهک و هامون و هیرمند و نیمروز راهی بیمارستان کرد / ۲۹ تیر ۱۴۰۲.... توفان ۴۷۴ نفر را در زابل و زهک و هامون و هیرمند و نیمروز راهی بیمارستان کرد / ۲۸ تیر ۱۴۰۲....
این عددها، باید یک نسبتی با امید به زندگی آدمها داشته باشد، پرستار بیمارستان «زهک» میگفت نسبتی بین این عددها نیست. عصر جمعه، پرستار ۲۸ ساله، از بیحوصلگی آمده بود به حیاط بیمارستان و روی صندلی نشسته بود و خیابانهای خالی از آدم را تماشا میکرد و منتظر بود دوباره شنبه بشود و یکشنبه بشود و دوشنبه بشود و توفان خاک بوزد و آدمها، سه تا سه تا و چهار تا چهار تا راهی بیمارستان شوند مثل هفته قبل و هفته قبلتر که روزی ۳ نفر و ۴ نفر به دلیل مشکل تنفسی و چشمی و قلبی و گوارشی بستری شده بودند.... ۳۰ کیلومتر دورتر، صاحب یک بقالی در زابل میگفت: «در زابل و زهک، توی چشم آدمها دنبال امید نگرد. پیدا نمیکنی.»
غروب جمعه با این مرد بقال حرف زدم. وقتی دمای هوا در زابل ۴۴ درجه بود.
به مرد گفتم: «آقا. مردم تهران نمیدونن چرا هربار توفان در زابل شروع میشه، آدمایی از این شهر، کارشون به بیمارستان و بستری میکشه.»
مرد پرسید: «تا حالا توی توفان شن گیر افتادی؟»
گفتم نه. مرد بقال گفت: «همه چیز بوی خاک میده. بوی خاک نم کشیده ماسیده گندیده. این بوی گند میزنه توی دماغت. دیگه نمیفهمی وقتی نفس میکشی، خاک به ریههات میرسه یا اکسیژن. تنت سنگین میشه از حجم شِن که به اندازه وزنت وارد بدنت شده. بعد، پس میافتی. به همین سادگی.»
مرد بقال یکی از همانهایی بود که نمیشد توی چشمش دنبال امید گشت. مرد بقال برایم گفت که مردم شهر به خانههایشان پناه بردهاند و خیابانها خالی و ساکت است و هیچ صدایی نیست جز صدای توفان که مثل دیو تنوره میکشد.
«آب هست. شیر آب رو که باز میکنی آب و گِل، قاطی هم از لوله میریزه توی ظرف. برق هست. انقدر فشار برق ضعیف و قوی شده که همه وسایل برقی سوخته و نمیشه کولر روشن کرد.»
زابل، روی نقشه گوگل، یک شکل چند ضلعی است، انگار تکهای از یک پازل که هنوز سرجایش ننشسته. شبیه یک ماهی هم هست. یک ماهی سر افکنده که معلوم نیست زنده است یا مرده.
«شغل اغلب مردم زابل خرید و فروش بنزین و گازوییل بود. بنزین و گازوییل سهمیه مرزنشینیشون رو میبردن لب مرز میفروختن. قاچاقچی نبودن، سهمیه قانونی و حق قانونیشون رو میفروختن. چند ماهه که مرز رو بستن. مردم بیکار شدن. عصرا، یکی، دو تا، سه تا، ۵ تا، ۱۰ تا مرد میان دم مغازهام، برای یه دونه تخممرغ، برای یه بسته نون. بارها بعدازظهر مغازهام رو تعطیل کردم و رفتم خونه که این مردا رو نبینم. میدونستم اونا میان دم مغازه و کرکرههای بسته مغازه، چقدر ناامیدشون میکنه ولی واقعا توانش رو نداشتم ببینمشون. توانش رو نداشتم بهشون بگم شرمنده پدرجان، شرمنده برادر جان....»