در این شماره بخشی از تاریخچه محله زرگنده را از لابه لای برگهای کتاب طهران قدیم، اسناد تاریخی، گفتگو با اهالی و تحقیقات دکتر هوشنگ مهراندیش تاریخشناس و استاد دانشگاه تهران تهیه کردهایم.
بیشتر محلههای امروز تهران در قدیم روستاهای خوش آب و هوای ییلاقی و کم جمعیت بودند که همین آب و هوای خوش، مردم را به آنجا میکشاند به نحوی که اندک اندک محلهها را در همان حوالی بنا کردند. حالا اگر همه آنها جاذبه ییلاقی نداشتند حتماً ویژگی دیگری داشتند که مردم آنجا جمع شدهاند. این واقعیت در پیشینه تاریخی بیشتر محلههای تهران به چشم میخورد. اما این قصه، قصه زرگنده نیست.
زرگنده که در مسیر تهران و تجریش واقع شده بود ایستگاه استراحت بین راهی کوچ تابستانی تهرانیها شده بود. کمکم این ییلاق که یکی از نزدیکترین باغها به تهران و خوش آب وهواترینشان بود دندان طمع خیلی از اتباع خارجی و ثروتمندان داخلی را تیز کرد و دستشان به زمینهای زرگنده دراز شد. خیلی طول نکشید که ساختمان چند مهمانخانه حسابی در اینآبادی بالا رفت و قیمت زمینها و باغهایش به شدت زیاد شد. روسها که باغهای پردرخت و زمینهای بدون صاحب زرگنده دستشان افتاده بود به فکر استفاده از این منابع افتادند.
طولی نکشید که امتیازنامهای بین حکومت قاجار و «موسیو دِنی» بلژیکی امضا شد. این امتیازنامه به صاحب امتیاز اجازه میداد همه وسایل لازم برای ساخت کارخانه کبریتسازی را بدون پرداخت حق گمرک وارد کند و هرقدر چوب برای ساختمان کارخانه و مواد خام آن نیاز دارد رایگان از جنگلهای دولتی برداشت کند و در مقابل سالی هزار تومان بهعنوان حق الامتیاز و ۱۰هزار قوطی کبریت برای مصرف سالانه شاه به حکومت بدهد. کارخانه کبریتسازی زرگنده نتیجه این امتیازنامه بود. سپس به دلیل نفوذ و گسترش بانک استقراضی روس، این امتیازنامه از موسیو دنی گرفته و به «پولیاکوف» واگذار شد. میرزاعلی خان امینالدوله هم که صدراعظم مظفرالدین شاه بود قطعه زمینی در اطراف الهیه و نزدیکی زرگنده بهعنوان محل کارخانه به پولیاکوف داد تا کارخانه راه بیفتد. این کارخانه خیلی دوام نیاورد و ورشکست شد، اما در همان مدت کم عده زیادی از مردم فقیر و جویای کار اطراف را جذب زرگنده کرد.
اواخر حکومت محمدعلی شاه دوباره صدای مشروطهخواهی بلند شد. شاه با همه تلاشش نتوانست صدای آزادی طلبی را خفه کند و مشروطه خواهان تا پشت دروازههای تهران آمدند. تهران بعد از یکی، دو روز جنگ خیابانی به دست افراد مسلح بختیاری و گیلانی افتاد. محمدعلیشاه با خانوادهاش به ساختمان سفارت روسیه در زرگنده رفت و در همان زمینی پناهنده شد که جدش به روسها بخشیده بود. شاه ایران در ساختمان تابستانی سفارت روسیه متحصن شد و پناهندگی را بر مذاکره با مخالفان و پذیرفتن شرایط آنان ترجیح داد. وزیران و بزرگان هم ترجیح دادند بیگدار به آب نزنند و به سفارتخانهها پناه ببرند. تعداد آنها به قدری زیاد بود که سفارتخانههای روسیه و انگلیس برای همه متقاضیان جا نداشتند.
تا اوایل حکومت پهلوی دوم با اینکه زرگنده در محدوده تهران بود توسعهاش هنوز محدود به بخشهایی بود که قبل از اینآباد شده بودند. زمینهای جنوبی اینآبادی که طبق قوانین قبلی متعلق بهآبادکننده آنها، یعنی سفارت روس به حساب میآمد سال۱۳۰۵ با تصویب قانون ثبت املاک و نبودن امکان مالکیت سفارت روس و احتمالاً با توافق اهالی به فردی به نام ملااحمد واگذار شد. افزایش جمعیت و ساختوسازهای زرگنده و اتصالش به شهر بزرگ تهران باعث شد شهرنشینی به این محله هم که هنوز حال و هوای روستایی خود را حفظ کرده بود سرایت کند. مهمترین نشانه این تغییرات، آغاز ساخته شدن بزرگراه صدر در شمال زرگنده در سال۱۳۶۰ است. این بزرگراه باعث جدایی بخشهایی از این محله شد. بزرگراه صدر با اینکه باعث شد ساختار تاریخی این محله به هم بریزد و آن را از هسته مرکزی زرگنده که در جنوب الهیه بود جدا کند، اما مرز قاطعی در شمال زرگنده امروزی برای تفکیک این محله از محله الهیه ایجاد کرد.
ساخته شدن محله زرگنده روی بلندی باعث شد تا امروز در همه کوچهپسکوچهها شیبهای تند و کند ببینیم. ترکیب خانهها و مغازهها و پیادهروها حسابی با محلههای اطراف فرق میکند. زرگنده پر از کوچههایی با پلههای طولانی است که در انتها به خانهها میرسند و درشان برای اسباب و وسایل امروزی کمی کوچک است. برخی از کوچههای زرگنده، پلههای طولانی با سطوح شیبدار در کنارهها دارد، سطوحی برای ریختن آب باران یا آب قناتهایی که در مسیر این پلهها جاری هستند. بالای برخی از این پلهها یکی، دو خانه هست که کنار در ورودیشان چشمانداز زیبایی از تهران دیده میشود و گلدانهایی روی بالکن آنها چیده و درختچههایی در اطرافشان کاشته شده است. پس از اندکی پیادهروی در این کوچهها و خیابانها ممکن است به یک فرعی برسیم که آن هم راه به فرعی دیگر دارد و آن فرعی هم از یک فرعی دیگر سر در میآورد... و دست آخر آنقدر این پیچ و خمها در دل هم ادامه پیدا میکند تا به یک بنبست برسیم. زرگنده پر از خیابانهای باریک و کوچههای آشتیکنان است؛ کوچههایی که میپیچند و دوباره از دل هم بیرون میآیند. هنگام بالا آمدن از این پلهها و شیبها ممکن است در هر گذری با خانهای بازمانده از چند نسل قبل روبهرو شویم که معماری قدیمیاش یادآور سالهای دور تهران است. منظرهای که حکایت از آشتی دو نسل یا دو فرهنگ یا حتی دو دیدگاه دارد؛ از قدیمترها و جدیدترها. این خانهها در کنار پلههایی که رفت و آمد ساکنان از شیبهای غیرقابل پیشبینی را راحت میکند زیبایی و شکل منحصربهفردی ساختهاند که در این شهر فقط مخصوص محله زرگنده است.
«زر» یعنی طلا و «گنده» هم مخفف «آگنده یا آکنده» است. «زرگنده» یعنی مکانی پر از طلا. قدیمها مسیر رود دربند که از میان زرگنده میگذشت، آنجا را مستعد سیلخیزی کرده بود. هرچند سال یک بار سیلی میآمد ودار و ندار مردم اینآبادی را میشست و میبرد. ساکنان آبادی زرگنده به دلیل همین سیلهایگاه و بیگاه مجبور بودند هرچه طلا و وسیله باارزش داشتند در کوزه بگذارند و زیر خاک دفن کنند تا اگر جان سالم از سیل به در بردند دستکم سرمایهای برای شروع دوباره زندگیشان داشته باشند. بعدها همین کوزهها را که خدا میداند چه بر سر صاحبانشان آمده از زیر خاکهای اینآبادی پیدا کردند و به همین دلیل اسمآبادی را «زرگنده» گذاشتند. خود زرگندهایها هم روایت دیگری برای نامگذاری محلهشان دارند. آنان میگویند نخستین یابنده خوش شانس این گنجهای نهفته در خاک لحظه دیدن آنها گفته «زر کندم» و «زرگنده» تغییر یافته همان «زر کندم» است.
منبع: همشهری