کاش به جای این همه ذرهبین برای کشف خطوط قرمز و سبز و زرد رسانهها، برای دیدن آن همه سوءتدبیرها در اداره اقتصاد و فرهنگ کشور که با چشم غیرمسلح و حتی کمبینا قابل رویت است وقت میگذاشتیم و برای شکمهای گرسنه و امیدهای بر باد رفته فکری میکردیم و جوانان را به ماندن و تلاش و کوشش در راه اعتلای وطن ترغیب میکردیم و نیز به جای برخورد حذفی با منتقدین دلسوز [اگر کتاب نمیخوانیم]لااقل همین یادداشتها و نکتههای خیرخواهانه را میخواندیم.
احمد مازنی در اعتماد نوشت: بگذریم از اینکه کتابخوانی در جامعه ما مهجور بود که ظهور پدیده اینترنت و عادت به خواندن توئیتهای ساندویچی مزید بر علت شد و نیز بگذریم از اینکه سخنرانیهای برخی مقامات رده بالا حاکی از کتاب نخواندن این بزرگواران است؛ مقاماتی که در پخش زنده سخنرانی کوتاهشان دهها غلط دارند که کوچکترینش «خواهشا» است! و این کتاب نخواندن چه معضلاتی به بار میآورد که کمترینش بد حرف زدن، بد رانندگی کردن، بد رفتار کردن و بد اداره کردن سازمان و کشور است.
از همه اینها بگذریم، اما از این نمیتوان گذشت که بسیاری از مردم و از جمله مقامات اهل مطالعه و به تعبیر عامیانه «اهل کتاب» هستند و هنوز دل خوشیشان ایستادن کنار دکه مطبوعات و خواندن روزنامه کاغذی و پرسه زدن در کتابفروشیها و کتاب خواندن و حتی به تعبیر یکی از دوستان قرص خوابشان هم کتاب است! در چنین فضایی به دکه روزنامهفروشی رفتم، دیدم از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در این دکه پیدا میشود، اما دریغ از یک برگ روزنامه! میپرسم روزنامه دارید؟ میگوید «مگر روزنامهها جلوی دکه چیده نشده؟» میگویم نه. با گلایه میگوید «من هرچه میگویم این پسره روزنامهها را نمیچیند، میگوید میچیند! آقا شما گزارش بده این پسره اصلا روزنامهها را نمیچیند!» چند روز بعد به همان دکه مراجعه میکنم، پسر تپل مپلی ایستاده، ظاهرا همان پسره است. اسم روزنامه مورد نظرم را میبرم و میپرسم دارید؟ میگوید «یکی، دو روزه این روزنامه برای ما نمیآید» به دکه پایینتر رفتم، میگوید نیامده!
بالاخره به دکهای که در همان حوالی و آشنا است رفتم، دو نسخه از روزنامه مورد نظر من را در پیشخوان دکه گذاشته بود و گفت همین دو نسخه را برای ما فرستادند. یک نسخه خریدم و پرسیدم چرا تعداد روزنامه کم است؟ گفت احتمالا به خاطر کمبود کاغذ است، چاپخانه میفرستد برای شرکت نشر گستر و این شرکت توزیع میکند.
همین روزنامهها، اما حتما به رویت ممیزان میرسد و مدیران مسوولی که در غربت شفافیت و پاسخگویی! باید مدام در راه دادگاه و روزنامه در رفت و آمد باشند!
کاش به جای این همه ذرهبین برای کشف خطوط قرمز و سبز و زرد رسانهها، برای دیدن آن همه سوءتدبیرها در اداره اقتصاد و فرهنگ کشور که با چشم غیرمسلح و حتی کمبینا قابل رویت است وقت میگذاشتیم و برای شکمهای گرسنه و امیدهای بر باد رفته فکری میکردیم و جوانان را به ماندن و تلاش و کوشش در راه اعتلای وطن ترغیب میکردیم و نیز به جای برخورد حذفی با منتقدین دلسوز [اگر کتاب نمیخوانیم]لااقل همین یادداشتها و نکتههای خیرخواهانه را میخواندیم و با یاری دلسوزان آیین و وطن برای زندگی بهتر زنان و مردان صبور و نجیب این سرزمین همت میکردیم. کاش!