زندگی کارگران نسبت به گذشته بدتر شده است و پدیده کارگری (کار بهمثابه مشقت و زحمت) و شاغلان فقیر بدون چشمانداز رهایی از آن عمومیت یافته است؛ یعنی شکست و ناتوانی نیروی کار در فعلیتبخشیدن به قوای انسانی گسترش پیدا کرده است و کار تبدیل به امری بیمعنا شده که فقط وسیلهای پرزحمت و شاق برای رفع نیازهای اولیه است.
حمزه نوذری جامعهشناس و استاد دانشگاه در شرق نوشت: ارنست مندل در کتاب اقتصاد سیاسی مینویسد مسیر تکامل شیوه تولید سرمایهداری مبتنی بر حذف شرایط زندگی کارگران نیست؛ بلکه برعکس مسیر گسترش این پدیده است. واقعیت درباره کارگران فقط به این مربوط نمیشود که آنها از تملک وسایل تولید خودشان جدا افتادهاند؛ بلکه مسئله این است که درآمد کارگران بر حسب محاسبات بازتولید زندگی خودشان و امکان فرارفتن از شرایط فعلی ناکافی است.
براساس مناسبات کاری فعلی، نهتنها پدیده کارگری کاهش پیدا نمیکند؛ بلکه زندگی کارگری و مسئله شاغلان فقیر رو به گسترش است. اگر میانگین حقوق کارگران را با میانگین مصرف آنها مقایسه کنیم، درمییابیم که پدیده کارگری رو به گسترش است و شرایط کارگران نهتنها تغیری نکرده؛ بلکه بدتر شده است. آیا کارگران و نیروی کار امکان و فرصتی برای پسانداز دارند تا بتوانند هزینههای آغاز و استمرار یک فعالیت مستقل کسبوکار را شروع کنند.
مثلا آیا کارگر و کارمند بعد از یک دهه کارکردن میتواند پساندازی برای راهاندازی یک کسبوکار کوچک یا خرید مغازه داشته باشد که دراینصورت میتوانیم بگوییم شرایط عمومی نیروی کار بهتر شده است و در جامعهای زندگی میکنیم که پدیده کارگری کمتر شده است.
منظور از پدیده کارگری، کار بهمثابه مشقت و زحمت است و زندگی کارگری یعنی زحمت و تقلا بدون امکان خودفعلیتبخشی؛ اما اگر شواهد نشاندهنده این باشد که بخش زیادی از نیروی کار شامل کارگران شاغل در بخش دولت یا بخش خصوصی یا کارمندان یقهسفید با فقر دستوپنجه نرم میکنند و امکان پسانداز و سرمایه کافی برای راهاندازی کاری مستقل ندارند، میتوان نتیجه گرفت که زندگی کارگران نسبت به گذشته بدتر شده است و پدیده کارگری (کار بهمثابه مشقت و زحمت) و شاغلان فقیر بدون چشمانداز رهایی از آن عمومیت یافته است؛ یعنی شکست و ناتوانی نیروی کار در فعلیتبخشیدن به قوای انسانی گسترش پیدا کرده است و کار تبدیل به امری بیمعنا شده که فقط وسیلهای پرزحمت و شاق برای رفع نیازهای اولیه است.
اگر اکثریت نیروی کار قادر به پسانداز بخش جزئی از درآمد نیستند و همه درآمدشان را برای زندگی روزمره خرج میکنند؛ پس تملک ابزار و وسایل تولید و ثروت به گروه کوچکی محدود شده است. به نظر میرسد گروه کوچکی از جمعیت بین درآمدها و هزینههایشان تعادل وجود دارد. براساساین آنهایی که سرمایه و تملک ابزار تولید را در اختیار دارند، میتوانند سرمایه بیشتری را انباشته کنند و آنهایی که فاقد آن هستند، روزبهروز از بهدستآوردن آن دورتر میشوند.
درحالیکه نیروی کار درآمدش را بلافاصله به طور کامل مصرف میکند و طبقه دارای سرمایههای ثابت و ابزار تولید بر میزان سرمایه قبلیاش میافزاید، در نتیجه میتوان گفت پدیده کارگری (کارگر بهمثابه زحمتکش، نه کارگر به معنای تولیدکننده و کنشگر فعال در مناسبات کاری و اجتماعی) که فاقد فرصت برای فرارفتن از شرایط کارگری است، عمومیت پیدا کرده است. گروههای شاغل جامعه از نظر اقتصادی به سه گروه تقسیم میشوند.
گروهی که تعادلی بین درآمد و مصرفشان وجود ندارد و امکان پسانداز برای خرید وسایل تولید در راستای گذر از شرایط کارگری بههیچعنوان در طول دوره کاریشان ندارند. گروه کمتری که میتوانند تعادل نسبی بین درآمد و مصرفشان برقرار کنند که البته این گروه هم قادر نیستند از وضعیت فعلی فراتر روند و گروه سوم که اندک هستند، به سرمایه اولیهشان روزبهروز اضافه میشود. پس امکان گذار از زندگی کارگری برای بخش بزرگی از جامعه بدون داشتن فرصت پسانداز و تملک ابزار تولید دشوار شده است.
متأسفانه نوع نگاه به برنامه پیشنهادی هفتم توسعه عمومیتدادن به پدیده کارگران فقیر از رهگذر ارزانسازی نیروی کار است. کارگرانی که زمینه و شرایطی برای پسانداز و تملک سرمایه کم برای بهدستآوردن ابزار تولید یا کسبوکار کوچک ندارند و در مقابل، امکان انباشت سرمایه برای گروه کوچکی از رهگذر پرولتاریایی کردن روزبهروز نیروی کار به دست میآید.
پرولتاریاییشدنی که محدود به کارگران نیست و روزبهروز گروههای بیشتری هستند که تمام درآمدشان فورا مصرف میشود و امکان پسانداز و مالکیت سرمایه ندارند. توسعه جامعه از این رهگذر همان است که سرمایهداری نامیده میشود. اگر چنین روندی نمیخواهیم، لازم است شرایطی فراهم شود که فرصت تملک وسایل تولید و امکان پسانداز عمومیت پیدا کند.
مهمترین نشانه برای ادعای بهترشدن زندگی کارگران و ایجاد فرصت و امکان برای فرارفتن از آن، این است که نیروی کار امکان پسانداز بخشی از درآمدش را برای خرید وسایل تولید در اختیار داشته باشد. دراینمیان تورم بالا و پرنوسان و نوع نگاه دولتها به مناسبات کار، که مبتنی بر سلطه هرچه بیشتر سرمایه بر کار است (ارزانسازی روزافزون نیروی کار) بیشترین سهم را در ایجاد وضعیت فعلی دارد.