رستمیزاده همیشه به دنبال راهحلی میگشت تا خود و خانوادهاش بادنیای زنبورها آشنا شوند. او بالاخره فکر خوبی به ذهنش رسید واین کار را عملی کرد: «برای انجام این کار فکر کردم آکواریومی بسازم وزنبورها را در آن نگهداری کنم. البته حتی اگر برای زنبورها شرایط خوبی در یک محفظه شیشهای درست کنید که آنها بتوانند آنجا دوام بیاورند، اجازه فضولی به شما نمیدهند. زنبورها به طور غریزی با یک لایه موم شیشه را مات میکنند تا شما نتوانید آنها را ببینید؛ برای حل این مشکل باید ترفندی بهکار میبردم.
این روزها زنبورها هم باکلاس شدهاند و دیگر لازم نیست از این دشت به آن صحرا اثاثکشی کنند و این وسط بعضی وقتها مادرشان را هم گم کنند و آواره بشوند.
به گزارش همشهری آنلاین، این حشرات اگر کمی شانس داشته باشند و گیر آدمهایی مثل عباس رستمیزاده که سوژه گزارش ماست، بیفتند، خانهای گرم و نرم نصیبشان میشود؛ خانهای شیشهای و اکازیون با منظرهای بینظیر. رستمیزاده زنبورداری است که روش کارش کمی با بقیه فرق میکند. او زنبورهایش را در خانه خودش روی پیشخوان آشپزخانه، در یک آکواریوم نگه میدارد. البته موضوع به همین سادگیها هم نیست.
در یکی از روستاهای اصفهان مرد باسلیقهای به اسم عباس رستمیزاده زندگی میکند که حرفهاش زنبورداری است. او در آشپزخانه منزلش از ۳۰ هزار زنبور عسل نگهداری میکند. این مرد برای این کار یک آکواریوم بزرگ طراحی کرده که در قسمتی از آن علاوه بر ماهیها، زنبورهایش زندگی میکنند. خودش میگوید که این کار را انجام داده تا خود، خانوادهاش و دیگران از راز و رمز زندگی زنبورهای عسل و زحمتهای حرفه زنبورداری باخبر شوند. عباس رستمیزاده ۴۸ ساله است و با همسر و ۳ دخترش در روستای اشن اصفهان زندگی میکند. کارش زنبورداری است.
این حرفه از پدربزرگش به او ارث رسیده است. خودش درباره کارش میگوید: «من این کار را از پدر و پدربزرگم یاد گرفتم. چند سال قبل وقتی ازدواج کردم، تصمیم گرفتم برای خودم کار کنم. زنبورداری را با ۲۰ کندوی عسل شروع کردم. همسر و فرزندانم هم کارم را دوست دارند، اما همیشه گله میکردند چرا وقت زیادی برای زنبورها میگذارم و پا به پای آنها به مناطق خوش آب وهوا کوچ میکنم.
آنها باورشان نمیشود زنبورها به مراقبتهای ویژه نیازدارند و من باید از آنها مثل بچه نگهداری کنم و هر روز به آنها سر بزنم تا مطمئن شوم به بیماریهایی مثل سرماخوردگی و امراض عفونی مبتلا نشدهاند. تازه ما در این مدتی که با زنبورها زندگی میکنیم، باید مراقب حیوانهایی مثل مار و عقرب هم باشیم که در صحرا زندگی میکنند».
رستمیزاده همیشه به دنبال راهحلی میگشت تا خود و خانوادهاش بادنیای زنبورها آشنا شوند. او بالاخره فکر خوبی به ذهنش رسید واین کار را عملی کرد: «برای انجام این کار فکر کردم آکواریومی بسازم وزنبورها را در آن نگهداری کنم. البته حتی اگر برای زنبورها شرایط خوبی در یک محفظه شیشهای درست کنید که آنها بتوانند آنجا دوام بیاورند، اجازه فضولی به شما نمیدهند. زنبورها به طور غریزی با یک لایه موم شیشه را مات میکنند تا شما نتوانید آنها را ببینید؛ برای حل این مشکل باید ترفندی بهکار میبردم.
بهجز این مشکل، مانعهای دیگری هم سر راهم بود. من باید با یک لوله زنبورها را از بیرون خانه به درون آکواریوم هدایت میکردم». آن زمان خانهای که عباس وخانوادهاش درآن زندگی میکردند، قدیمی بود. به این دلیل او محل مناسبی برای اینکه آکواریوم را کار بگذارد، پیدا نمیکرد، اما مدتی بعد او تصمیم گرفت یک خانه جدید بسازد. خودش ماجرا را این طور توضیح میدهد: «وقتی تصمیم گرفتم یک خانه نو بسازم، با خودم گفتم الان بهترین وقت است تا نقشهام را عملی کنم.
به یک آکواریومسازی رفتم و سفارش ساخت ۲ آکواریوم را دادم؛ یکی به ابعاد ۱۰/۱ در ۲۰/۱ سانتیمتر و دیگری ۶۰ در ۶۰ سانتیمتر. به معماری هم که خانهام را میساخت، گفتم میخواهم این آکواریومها را روی پیشخوان آشپزخانه و رو به قبله بگذارم، اما باید در ساختمان لولهای کار میگذاشتم تا زنبورها خیلی راحت به داخل آکواریم رفتوآمد کنند؛ به این دلیل یک لوله فلزی به طول ۵ متر در دیوارههای ساختمان کار گذاشتم. ورودی این لوله را طوری تنظیم کردم که جلوی ساختمان وطبقه دوم قرار بگیرد تا برای هیچکس مزاحمت ایجاد نکند وخودم هم بتوانم از روی ایوان خانه ورود وخروج زنبورها را کنترل کنم».
به هرحال کار ساخت خانه جدید خانواده رستمیزاده تمام شد وآکواریوم همان طور که او میخواست، روی پیشخوان آشپزخانه نصب شد. بعد از این کار او باید بین کندوهایش جستوجو و یک کلونی از بهترین نژاد زنبورهایش را انتخاب میکرد تا آنها رابه آکواریوم منتقل کند. بعد از اینکه او یکی از بهترین کلونیهای زنبور عسل را که شامل ۳۰هزار زنبور بود، انتخاب کرد، به یکی از مراحل سخت نقشهاش رسید. زنبورها باید به خانه جدیدشان عادت میکردند. «تا اینجای کار همه چیز به خوبی پیش رفته بود، اما من میترسیدم زنبورها از خانه جدیدشان خوششان نیاید و از آنجا فرار کنند. برای این کارهم فکری به ذهنم رسید وتصمیم گرفتم زنبورها را گول بزنم. آکواریوم کوچک را که در واقع کندوی زنبورها بود، داخل آکورایوم بزرگتر که ماهیها در آن زندگی میکردند گذاشتم.
اندازه آکواریوم کوچک به حدی است که یک سوم آن از آب بیرون میماند. به این خاطر وقتی زنبورها را درون آن قرار دادم، اطراف آن را با چسباندن چند برگه کاغذ پوشاندم تا برای مدتی چشم زنبورها به ما نیفتد و با خیال راحت به زندگی در آکواریوم عادت کنند. البته من یک گوشه کوچک را برای خودم بازگذاشتم واز آنجا تمامی حرکات زنبورها را زیر نظر گرفتم. واقعا از تماشای زنبورهای کارگری که گرده و شهد گل به کندو میآوردند، سیر نمیشدم. هر کدام از این زنبورها ۳ تا ۴ برابر وزن خود شهد و گرده گل به کندو میآوردند.
آنها گردهها را در ۲ کیسه که اطراف پاهای بزرگشان قرار دارد، میگذارند و شهد گل را هم داخل کیسهای که زیر گلویشان وجود دارد، حمل میکنند». سرانجام بعد از یک ماه او تصمیم گرفت کاغذهایی را که به آکواریوم چسبانده بود، بردارد؛ «آن روز برایم روز سختی بود. میترسیدم زنبورها از دیدن من و خانوادهام ناراحت بشوند وآکواریوم را ترک کنند، ولی خدا را شکر این اتفاق نیفتاد».
از اینجا به بعد نقشه رستمیزاده وارد مرحله جدیدی شد. او باید کمکم خانوادهاش را به زنبورها معرفی میکرد. برای این کار عباس ترفند دیگری به کار بست. او به فرزندکوچکش ماموریت داد هرروز شیشه آکواریوم را تمیز کند. اما هدف پدر خانواده از این کار چه بود؟ «میدانستم شیشه آکواریوم هرروز به دستمال کشیدن وتمیز کردن احتیاج ندارد، اما این کارم باعث میشد زنبورها هر روز یکی از اعضای خانوادهام را ببینند و با او آشنا شوند. بعد از مدتی که زنبورها هرروز دختر کوچکم را هنگام دستمال کشیدن شیشه آکواریوم دیدند، ترسشان از آدمها ریخت ودیگر با دیدن ما احساس خطر نمیکردند». این طوری که او میگوید، زندگی در آکواریوم برای زنبورها مزیتهای دیگری هم دارد. آنها در برابر سرما خیلی حساسند و زود سرما میخورند.
به این دلیل کندودارها درماههای سرد سال زنبورهایشان را به مناطق گرمسیر منتقل میکنند، اما زنبورهایی که در آشپزخانه خانه آنها زندگی میکنند، به خاطر وجود بخاری در آکواریوم ماهیها راحت گرم میشوند و نیازی به مهاجرت ندارند. آنها زمستانها هم در کندو میمانند و از عسلی که ذخیره کردهاند، استفاده میکنند؛ «این زنبورها هواشناسهای خوبی هم هستند. آنها بهخوبی ابرهای بارانزا را از دیگر ابرها تشخیص میدهند. زنبورها وقتی بفهمند ابرهای بارانزا در آسمان وجود دارند، از کندو بیرون نمیآیند. به این دلیل وقتی آسمان ابری است و زنبورها کندو را ترک نمیکنند، من هم متوجه میشوم که به زودی باران میبارد».