bato-adv
کد خبر: ۶۳۷۱۹۹
از عشق نسل Y به "کاپیتال" تا کشف "گروندریسه" توسط نسل Z

نسل Z در نهایت کارل مارکس خود را یافت!

نسل Z در نهایت کارل مارکس خود را یافت!

"گروندریسه" اثر "کارل مارکس" فیلسوف آلمانی راهنمایی ضروری در مورد آشفنگی فعلی زمانه ماست عصری متشکل از آشفتگی در مورد هوش مصنوعی گرفته تا ظهور چین.

تاریخ انتشار: ۲۲:۰۶ - ۱۳ خرداد ۱۴۰۲

فرارو- نسل هزاره* یا Y در تلاش برای بازیابی کارل مارکس بود. بسیاری از جنبش‌های پوپولیستی چپ که به دنبال رکود بزرگ سال ۲۰۰۸ میلادی در سراسر جهان غرب ظهور کردند از جمله جنبش اشغال وال استریت از نظر فکری منابع مورد نیاز خود را با خوانشی از آثار کارل مارکس متفکر آلمانی قرن نوزدهمی به خصوص با مطالعه اثر "سرمایه" (۱۸۶۷ میلادی) او و کاوش‌های صورت گرفته توسط وی در مورد چگونگی تکرار رکود در طول چرخه‌های تجاری به دست آوردند.

به گزارش فرارو به نقل از فارن پالیسی، کمبود نسبی اقتصادی که نسل هزاره پس از سال ۲۰۰۸ با آن مواجه شد به همراه بینش ارائه شده توسط مارکس کمک کرد تا بسیاری از چپ‌های معاصر از نظریه زبان شناختی پست مدرنیستی که زمانی مد شده بود و بر دانشگاه‌های ایالات متحده در دهه ۱۹۹۰ تسلط داشت دور شوند چرا که در آن زمان نیاز به توضیح کاهش کیفیت زندگی و بیماری بر تجزیه و تحلیل نظریات پیچیده فرانسوی از جمله زبان شناسی پست مدرنیستی اولویت داشت. این نگرش ماتریالیستی به جنبش‌های سیاسی از جمله مبارزات جرمی کوربین و برنی سندرز در بریتانیا و ایالات متحده و احزاب تازه تاسیس شده در قاره اروپا مانند سیریزا در یونان، پودموس در اسپانیا و حزب سوسال دموکراتیک "فرانسه تسلیم ناپذیر" در فرانسه راه یافت.

با این وجود، در فاصله سال‌های ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۰ میلادی اکثر پروژه‌های ذکر شده و امید مجموعه‌ای از فعالان چپ نسل هزاره که متاثر از "کاپیتال" مارکس بودند با شکستی سخت همراه شد. با این وجود، این شکست درست در زمانی رخ داد که نسل بعدی مارکس خود را در آغوش گرفته بود. از دید بسیاری از تحلیلگران پوپولیسم چپ نسل هزاره قادر به درک اتمیزه شدن اجتماعی فزاینده ناشی از فناوری و هم چنین قادر به درک روابط جدید شکل گرفته میان ایالات متحده و چین یا تهدیدات ناشی از خودکاری شدن (اتوماسیون) رباتیک و فروپاشی زیست محیطی نبود.

در این میان تغییر جهتی مهم رخ داد. نسل Z به شکلی عاقلانه به جای تمرکز بر کاپیتال مارکس اثر "گروندرسه" او را که مدت‌ها نادیده گرفته شده بود مورد توجه قرار داد و اکنون یک راهنمای مفید تازه در اختیار دارد: تفسیر "دیوید هاروی" از گروندریسه مارکس. هاروی پروفسور ۸۷ ساله بریتانیایی خوش سخن که در دانشگاه نیویورک مشغول به کار است بر تعامل نسل پیشین با مارکس نیز تاثیر زیادی گذاشته بود. راهنمای او برای کاپیتال که در سال ۲۰۱۰ میلاید چاپ شد بسیار محبوب بود و بر این واقعیت غلبه کرد که محتوای آن یک رساله اقتصادی مبهم، انتزاعی و به طرز ناامید کننده‌ای پیچیده بوده است. اولین مجموعه یوتیوبی هاروی با عنوان "مطالعه جلد اول کاپیتال مارکس" که در همان سال منتشر شد و نزدیک به یک میلیون بازدید کننده به همراه داشت. دقیقا همان گونه که کاپیتال مارکس جهت گیری را در بحبوحه رکود بزرگ ارائه کرد گروندریسه و تفسیر هاروی از آن می‌تواند راهنمای ضروری برای پیمایش وضعیت سیاسی امروز ما باشد به ویژه زمانی که صحبت از نحوه برخورد با هوش مصنوعی به سرعت در حال توسعه و ظهور مداوم و به ظاهر اجتناب ناپذیر چین به میان می‌آید.

گروندریسه مجموعه‌ای از یادداشت‌های منتشر نشده مارکس است که کلیت نقد او از اقتصاد سیاسی کلاسیک را پوشش می‌دهد، اما از نظر شکلی آشفته‌تر از کاپیتال است و انسجام آن اثر را ندارد و زمینه‌های بیش تری را پوشش می‌دهد: از هنر و تاریخ باستان گرفته تا جغرافیا و فناوری و هم چنین مسائل اقتصادی مانند روابط تولید، توزیع، مبادله و مصرف در دوران سرمایه داری قرن نوزدهم.

هاروی گروندریسه را به‌عنوان نمایش مجموعه وسیعی از سیستم‌های مکانیکی همپوشانی و همیشه در حال تکامل ارائه می‌کند که طیف دایره المعارفی‌ای از پدیده‌های مدرن را توضیح می‌دهد از جمله پول، اشکال سرمایه داری، برده داری، تبدیل ابزار به ماشین آلات و ظهور بازیگر منطقی اقتصادی در نظریه‌های اقتصاددانان سیاسی مانند دیوید ریکاردو، آدام اسمیت و توماس مالتوس.

پیش بینی کننده‌ترین شرح مارکس در گروندریسه بخش "قطعه‌ای درباب ماشین" آن اثر است. این بخش در نیمه راه متن خود بیان می‌کند که چگونه سرمایه گذاری سرمایه داری در ماشین‌های تولیدی پیچیده ذهنیت انسان را به‌طور بنیادی تغییر می‌دهد و به طور خلاصه اشاره می‌کند که رابطه افراد با ابزار‌های شان را از رابطه‌ای همراه با تسلط به رابطه‌ای همراه با انقیاد و از خودبیگانگی انسان تبدیل می‌کند (برای مثال، به تفاوت بین یک نجار سنتی و یک کارگر در یک کارخانه بزرگ تولید مبلمان فکر کنید).

مارکس در گروندریسه مشابه با بزرگان عرصه فناوری در سیلیکون، ولی در زمانه ما در مورد ظرفیت بالقوه تغییرات سریع در عرصه فناوری خوش بین است، اما در مورد تاثیرات آن در کوتاه مدت بسیار بدبین است. او اشاره می‌کند که ماشین‌ها اثرات کنترل ناپذیری بر روی انسان خواهند داشت.

در نتیجه، مارکس مخالف با این نظر "پیتر تیل" کارآفرین و از بنیانگذاران پی پل بود که معتقد است میزان نوآوری‌های فناورانه‌ای که به باور او دارای ظرفیت بالقوه آسب رسانی به انسان هستند کاهش یافته اند. تیل به طور خلاصه گفته است: "ما خودرو‌های با قابلیت پرواز می‌خواستیم در عوض به ۱۴۰ کاراکتر رسیدیم". از دید تیل ماشین‌های نوآورانه مورد اشاره در گروندریسه از جمله موتور‌های بخار و کوره‌های بلند با حداقل نوآوری سخت افزاری و بازدهی کمرنگ در نرم افزار‌های ارتباطی جایگزین شده اند. مارکس، اما ظهور ماشین‌های خودگردان در عرصه تولید را امری احتناب ناپذیر قلمداد می‌کرد که باعث می‌شود اکثریت قریب اتفاق افراد از کارشان بیگانه شوند. او در گروندریسه استدلال کرد که کار "در زیر فرآیند کلی خود ماشین آلات" ظاهر می‌شود و نوشت:"وحدتی که نه در کارگران زنده بلکه در ماشین‌های زنده وجود دارد که به‌عنوان ارگانیسمی قدرتمند با اعمال فردی و بی اهمیت او مقابله می‌کند".

برخلاف اعضای جنبش قرن نوزدهمی "لودیت" متشکل از صنعتگران نساجی بریتانیا که معترض نتایج انقلاب صنعتی و تاثیر ماشین آلات بر شیوه‌های زندگی و شغل شان بودند مارکس خوش بینی‌ای از نوع دید مثبت مدیران بزرگ فعلی عرصه فناروی در کالیفرنیا را نسبت به اتوماسیون داشت و گمان می‌کرد خودکاری شدن می‌تواند بشریت را از کار ضروری بازتولید جامعه رهایی بخشد. با این وجود، برخلاف مدیران فناوری در سیلیکون، ولی مارکس معتقد بود که ماشین‌های خصوصی که به دنبال کسب سود برای صاحبان شان هستند هرگز قادر به رهایی انسان از کار نخواهند بود. در عوض، از دید او ماشین‌ها باعث کاهش دستمزد کارگران انسانی شده و ذخیره چشمگیری از کارگران بیکار را ایجاد می‌کنند.

در بسیاری از بخش‌های غرب در سالیان گذشته به سبب تغییرات ناشی از فناوری اخراج‌هایی صورت گرفته اند. اگرچه در حال حاضر نرخ بیکاری در ایالات متحده پایین است با این وجود، کارگران ماهر سابق در عرصه خودروسازی و کارخانه‌های فولاد امریکا اکنون بیکار شده و یا در مشاغل خدماتی با دستمزد ناچیز و یا در اقتصاد گیگ (سیستم بازار آزاد که کارگران به طور موقت و با تعهدات کوتاه مدت استخدام می‌شوند و تعهد در مدت زمان مشخصی به پایان می‌رسد) مشغول به کار هستند. پیش بینی‌های مارکس در مورد ماشین آلات دقیق‌تر از پیش‌بینی‌های متفکرانی مانند "جان مینارد کینز" اقتصاددان بود که در اثر خود یعنی "امکانات اقتصادی برای نوادگان مان" (۱۹۳۰ میلادی) پیش‌بینی کرده بود که ماشین‌ها به طور تصاعدی زمان کار را کاهش داده و باعث افزایش اوقات فراغت انسان‌ها می‌شوند.

این تنها شرکت‌های سیلیکون ولی نبودند که در دهه ۱۹۹۰ میلادی کنترل شتاب فناوری را در دست گرفتند. رهبران چین نیز به شکلی بسیار متفاوت دریافتند که رکود در عرصه فناوری یکی از عوامل دامن زننده به فروپاشی شوروی بوده است. آنان برای حفظ نظام کمونیستی تا قرن بیست و یکم نوآوری محدود در عرصه سرمایه داری را برای ایجاد رشد فناوری آزاد کردند. اکنون در سال ۲۰۲۳ میلادی پکن تقریبا مانند مسکو در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی به عنوان یک نیروگاه تحقیق و توسعه با واشنگتن رقابت می‌کند. احتمالا اگر مارکس زنده می‌ماند و موفقیت عظیم اقتصادی چین از زمان اصلاحات تحت رهبری "دنگ شیائوپینگ" در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ که به ظرفیت‌های تولیدی عظیم سرمایه داری تحت نظارت ساختار دولتی کمونیستی اجازه فعالیت داد را مشاهده می‌کرد دچار شگفتی می‌شد.

مارکس در گروندریسه با نگاه شرق شناسانه خود از شیوه تولید باستانی از جمله "آسیایی" یاد کرد که خاور دور و گاهی روسیه را پوشش می‌داد. برای مارکس بریتانیا و آلمان و نه روسیه یا چین کانون بالقوه وقوع انقلاب بودند و او به روسیه یا چین و در کل به شرق به عنوان مناطقی از نظر توسعه عقب افتاده یا کاملا خارج از چارچوب سرمایه داری اروپایی نگاه میکرد. در واقع، او باور داشت که توسعه اقتصادی خاص که از فئودالیسم غرب اروپا در قرون هجدهم و نوزدهم پدید آمده بود احتمالا سایر نقاط جهان را شکل خواهد داد. او در این باره هم درست فکر می‌کرد و هم اشتباه. چین توانست منش سرمایه داری را به خود بگیرد، اما تنش‌های مداوم بین پکن و واشنگتن ثابت می‌کند که توسعه سیاسی چین نیز خاص و متفاوت از اَشکالی از توسعه است که از انقلاب صنعتی بریتانیا در دهه ۱۸۰۰ میلادی بیرون آمد.

هاروی در مقابل مارکس به درستی اشاره می‌کند که اشکال اروپایی سرمایه داری ممکن است در دراز مدت در مقایسه با ترکیب منحصر بفرد مارکسیسم، توسعه گرایی و سرمایه داری چین تاثیرگذارترین مدل‌های اقتصادی جهانی و محیطی نباشند.

وضعیت نسل Z در حال حاضر بسیار مشابه نسل چپ نو مشارکت داشته در شورش مه ۱۹۶۸ میلادی است. آن نسل به طور همزمان دشمن اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده بود و نسل Z نیز ممکن است رغبتی به سرمایه داری غربی یا مدل چینی نداشته باشد و در عوض انترناسیونالیسمی را برگزیند که از طریق راه حل‌های تکنوکراتیک در سطح جهانی و اعتراضات پوپولیستی ضد سرمایه داری در داخل کشور خود را بیان می‌کند.

با این وجود، نسل Z برخلاف همتایان قدیمی خود یعنی نسل هزاره دولت‌های قدرتمندی نخواهند داشت تا از طریق مطالبات پوپولیستی به آنان متوسل شود. در واقع، تجدید تضاد قدرت‌های بزرگ، زنجیره‌های تامین شکننده و فروپاشی زیست محیطی احتمالا دولت‌های ملی را که از سال ۲۰۰۸ میلادی با پیگیری سیاست‌های ریاضت اقتصادی خود را تهی کرده اند فاقد ظرفیت لازم برای رسیدگی به مطالبات این نسل ساخته است. گروندریسه مارکس به سختی می‌تواند طرفداران زیادی در سطح بین المللی و در عرصه تکنوکراتیک به دست آورد اگرچه مارکس را یک تحلیلگر عملگرا قلمداد می‌کنند و نه یک پیامبر. با این وجود، این احتمال وجود دارد که آموزه‌های مارکس در "گروندریسه" تلاش‌های مردمی در ایالات متحده برای مقاومت در برابر تغییرات آب و هوایی و اتوماسیون و فکر کردن به چالش‌های ایجاد شده توسط چین در عصر چند قطبی را هدایت کند.

چند قطبی بودن شرایطی نیست که بتوان برای تحلیل آن از آموزه‌های مارکس استفاده کرد. مانیفست کمونیست پایان مشخصی را برای تاریخ برای تمام جوامع مطرح کرد پایانی که اتحاد جماهیر شوروی ادعا می‌کرد نماینده آن است و البته شکست شوروی آن ادعا را تضعیف کرد. این یک لحظه کاهش تورم برای جنبشی بود که تنها چند دهه پیش از آن نیمی از جهان را پوشش می‌داد.

"والتر لاکوئر" مورخ آلمانی - امریکایی چند ماه پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی در "نیویورک تایمز" نوشته بود: "عصر کمونیسم فعلا با ناله به پایان رسیده است. افسوس که هنوز هم ممکن است انفجار در راه باشد".

آن انفجار اکنون به دنیای عمیقا پر هرج و مرج فعلی ما رسیده که توسط فناوری‌ها و امپراتوری‌های جدید تحت تاثیر قرار گرفته و قطعیت اندکی برای هدایت این مسیر وجود دارد. در این مرحله گروندریسه دقیقا بدان خاطر که متنی است که به مراتب در مقایسه با سایر آثار مارکس در متن و محتوای آن کم‌تر قطعیت وجود دارد می‌تواند برای درک بحران‌های در هم تنیده و بی نظم دهه ۲۰۲۰ میلادی مناسب و کمک کننده باشد.


نسل هزاره یا Y: نسل متولد شده از اواخر دهه ۱۹۸۰ تا اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی.
ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین