متهم اصرار داشت که علت فوت همسرش مصرف قرص بوده است، اما با توجه به اینکه ادله و شواهد علیه او بود، متهم شناخته شد و پرونده با صدور کیفرخواست برای محاکمه به دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد،، اما قبل از رسیدن موعد محاکمه پدر لیدا از قصاص قاتل فرزندش اعلام گذشت کرد و به این ترتیب متهم بزودی به لحاظ جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه خواهد رفت.
پیرمردی که دخترش توسط دامادش کشته شده است بخاطر نوه بازیگوشش و عدم توانایی در نگهداری پسرک از قصاص قاتل گذشت کرد.
به گزارش ایران، مرد تکیده و خسته وارد شعبه سوم دادسرای جنایی تهران میشود. قامتش خمیده و گویی غم دنیا در چین و چروکهای صورتش جا خوش کرده است. چشمان بیفروغش هیچ نشانی از شادی ندارد.
پروندهای کهنه، اما قطور را روی سینهاش میفشرد و رو به بازپرس محمدمهدی براعه میگوید: «میخواهم رضایت دهم. میبخشم تا همه چیز تمام شود و دیگر درگیر این پرونده نباشم!»
بازپرس برای او توضیح میدهد که رضایت او سبب بسته شدن پرونده نمیشود و دادستان به عنوان مدعیالعموم خواستار مجازات متهم به لحاظ جنبه عمومی جرم خواهد شد.
گویی این واژهها برایش ثقیل است و میخواهد خط و ربطی بین آن و کوه مشکلاتی که بر سرش آوار شده پیدا کند.
بازپرس دقیقتر توضیح میدهد: «رضایت شما فقط باعث میشود که متهم قصاص نشود، اما تا زمانی که قاضی دادگاه کیفری تشخیص دهد باید در زندان بماند.»
پیرمرد یک قدم جلوتر میرود و میگوید: «بالاخره آزاد میشود. من در این سن و سال توانایی نگهداری از بچه او را ندارم. دیوار راست را بالا میرود. چند بار تا حالا بیاجازه از خانه بیرون رفته و گم شده است. من و همسرم جان به لب شدیم تا پیدایش شد! ماشاءالله به جانش؛ من و همسرم نه پا داریم و نه کمر که مراقبش باشیم. بچه ۳ ساله مادر میخواهد که راهی سینه قبرستان شد! حالا پدرش را هم من بفرستم کنار مادرش که چه بشود؟ نمیخواهم آینده نوهام دود شود.»
پیرمرد قطره اشکی را که گوشه چشمش جمع شده، پاک میکند و برگه رضایتنامه را مینویسد.
بهمن ماه سال ۱۴۰۰ بود که دختر نوجوان جسد مادرش لیدا را در خانهشان واقع در خیابان یافتآباد کشف کرد. دختر نوجوان که گمان میکرد مادرش بد حال است ابتدا موضوع را به مادربزرگش اطلاع داد، اما وقتی مادر لیدا سراسیمه خودش را رساند با پیکر سرد و بیجان لیدا مواجه شد و دو دستی بر سر خود کوبید.
شوهر لیدا میگفت که شاید او باز هم قرص خورده است، اما وقتی امدادگران اورژانس بالای سر او حاضر شدند، مرگش را اعلام کردند و با توجه به مشکوک بودن مرگ زن جوان، رسیدگی به پرونده وارد فاز جنایی شد.
اولین کسی که تحت تحقیقات قرار گرفت دختر لیدا بود. او به مأموران گفت: «مادرم دوستی دارد که در داروخانه کار میکند. صبح امروز دوست مادرم خانه ما بود. من از خانه بیرون رفتم و وقتی به خانه برگشتم متوجه شدم ناپدریام جمشید به همراه راهنمای ترک اعتیادش در خانهمان هستند. بعد جمشید با مادرم جایی رفتند، وقتی برگشتند فهمیدم بخاطر دوست مادرم بین آنها جر و بحثی رخ داده است. جزئیات ماجرا را متوجه نشدم و خوابیدم. از جر و بحث مادرم و جمشید هم چیز زیادی خاطرم نمانده، چون قبلاً اقدام به خودکشی کردهام و بعد از آن حافظهام دچار مشکل شد. فقط این را میدانم که هفته آخر، مادرم و جمشید جر و بحثهای زیادی با هم داشتند به دلیل اینکه جمشید مرد شکاکی بود و بابت هر چیزی مادرم را سؤال و جواب میکرد. آن روز وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم که حال مادرم بد است.»
با اطلاعاتی که دختر نوجوان در اختیار مأموران قرار داد، جمشید تحت تحقیقات قرار گرفت و در حالی که ادعا میکرد ساعتی قبل از مرگ همسرش خانه نبوده به دلیل اظهارات ضد و نقیض بازداشت شد.
او در اولین برخورد با مأموران پلیس گفت: «همسرم اعتیاد داشت و من هم مواد مخدر مصرف میکردم. روز حادثه او به داروخانه دوستش رفته بود و گمان میکنم از او قرص خریده و مصرف کرده بود که سبب مرگش شد.» در حالی که نتیجه آزمایشات پزشکی قانونی نشان میداد علت نهایی مرگ لیدا، فشار بر عناصر حیاتی گردن لیدا با جسمی شبیه زنجیر بوده است.
بازپرس پرونده با ادله و مستنداتی که در دست داشت شوهر لیدا را متهم شناخت، اما او در جریان بازجوییها هرگز به قتل اعتراف نکرد و ادعا کرد: «صبح روز حادثه دوست همسرم شیما که در داروخانه کار میکرد خانهمان بود. من حدس میزدم او برای همسرم قرص آورده باشد. این را از لیدا سؤال کردم که او انکار کرد؛ گفت: من و شیما فقط میخواستیم یک چای با هم بنوشیم. من به او گفتم بخاطر پسر ۳ سالهمان، نمیخواهم دیگر هیچ کدام از ما پایش بلغزد و سمت مخدر برود. او هم گفت هرطور دوستداری من را امتحان کن تا مطمئن شوی پاک پاکم. من هم از راهنمای ترک اعتیاد خودم خواستم به خانهمان بیاید. او لیدا را دید و گفت که احتمال میدهد لیدا مخدر مصرف کرده باشد. خودم هم از طرز صحبت کردن لیدا چنین حدسی زده بودم، اما همسرم زیر بار نمیرفت و میگفت که بیهوده به او پیله میکنم و اعصابش را به هم میریزم. بعد گفت اصلاً من را پیش شیما ببر که خودش به تو بگوید به من قرص نداده است، اما من دیگر او را به داروخانه نبردم. لیدا چند دقیقهای از خانه بیرون رفت، وقتی برگشت حس میکردم باز هم به دیدار دوستش شیما رفته و از او قرص گرفته است.»
متهم اصرار داشت که علت فوت همسرش مصرف قرص بوده است، اما با توجه به اینکه ادله و شواهد علیه او بود، متهم شناخته شد و پرونده با صدور کیفرخواست برای محاکمه به دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد، اما قبل از رسیدن موعد محاکمه پدر لیدا از قصاص قاتل فرزندش اعلام گذشت کرد و به این ترتیب متهم بزودی به لحاظ جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه خواهد رفت.