شهبازی میگوید: «دوخت لباس باید تا قبل از اذان به پایان میرسید و بعد از نماز آن را به تن صاحب حاجت میکردند. در اواخر سلطنت قاجاریه که چرخ خیاطی در منازل اعیان و اشراف راه یافت، زنان رجال برای دوختن پیراهن مراد چرخ خیاطی خود را به وسیله نوکران خود به مسجد میفرستادند تا مراد آنها هم داده شود. در کتاب خاطرات «عبدالله مستوفی» و همچنین «عینالسلطنه» آمده است: تهرانیها پارچههای خود را معمولاً از بزازهای حجرههای مسجد سپهسالار خریداری میکردند.»
روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان که روز مرگ ابنملجم است، زنها آرایش میکردند و بیشتر تهرانیها به مسجد میرفتند و با پارچههایی که از قبل تهیه کرده بودند، پیراهن مراد میدوختند.
به گزارش همشهری آنلاین، پیراهَنِ مُراد، جامهای بود که فرد حاجتمند برای روا شدن آرزویش بر تن میکرد و یکی از انواع نذرهای مربوط به ماه رمضان محسوب میشد. زنان تهرانی اواخر دوره قاجار و پهلوی در روز ۲۷ ماه مبارک رمضان، با خرید پارچههای سفید از بازارچه ورودی مسجد سپهسالار (شهید مطهری) و دوختن «پیراهن مراد» و «دستمال سفید بختی» مرحله اول رسم را بجا میآوردند.
«داریوش شهبازی» تهرانشناس درباره آداب دوخت لباس مراد میگوید: «تهرانیهای قدیم معتقد بودند که با پوشیدن این پیراهن حاجتشان از جمله بخت دخترشان گشوده میشود. برای تهیه پارچه آن، زنی که نذر دارد، به هفت خانه رو به قبله که از سادات است مراجعه کرده و کمک میطلبد یا زنان و مردان حاجتمند از ۴۰ نفر که نامشان محمد، علی یا فاطمه بود، تقاضا میکردند و در آخر از یک مغازه پارچهفروشی که اسم صاحبش محمد یا علی و دکانش هم رو به قبله بود، پارچه میخریدند. آنها پارچه را به مسجد آورده و به همراه چند نفر دیگر از بانوان شروع به دوخت این پیراهن کرده و دوختن پیراهن از صبح شروع شده و تا اذان ظهر ادامه داشت. آنها در حالی که به پارچه کوک میزدند این اشعار را با هم میخواندند: ابنملجم بن مراد / لعنت حق بر تو باد!»
شهبازی میافزاید: «دوخت لباس باید تا قبل از اذان به پایان میرسید و بعد از نماز آن را به تن صاحب حاجت میکردند. در اواخر سلطنت قاجاریه که چرخ خیاطی در منازل اعیان و اشراف راه یافت، زنان رجال برای دوختن پیراهن مراد چرخ خیاطی خود را به وسیله نوکران خود به مسجد میفرستادند تا مراد آنها هم داده شود. در کتاب خاطرات «عبدالله مستوفی» و همچنین «عینالسلطنه» آمده است: تهرانیها پارچههای خود را معمولاً از بزازهای حجرههای مسجد سپهسالار خریداری میکردند.»