به نظر میرسد زمان دایر کردن لاین ویژه «کتابخانه افروغ» در یک کتابخانه عمومی فرا رسیده است. کتابخانهای که یاد او را در اذهان خوانندگان زنده نگه دارد. اما شاید مهمتر این باشد که الگوی رفتاری افروغ معیار قرار گیرد و هشدارهای او نسبت به اکنونیت و آینده جامعه ایرانی مورد توجه قرار بگیرد
فرارو- محسن فرجاد؛ اوایل اسفند ماه سال گذشته (۱۴۰۱) با او تماس گرفتم. جویای احوالاش شدم تا اگر اوضاع جسمی مناسب باشد، پیرامون ارزیابیاش از مصائب و مشکلات کشور در سال آینده گفتوگویی حضوری داشته باشیم. افروغ از موضوع گفتوگو استقبال، اما با بیان احوالات نامساعد خود، از موکول شدن آن به آینده سخن راند. در این لحظه به ناگاه از او درخواست کردم؛ «آقای دکتر آیا موافق هستید که من پیگیر احوال باشم و به محض مساعد شدن احوال گفتوگویی برای تاریخ داشته باشیم.»
همان لحظه عذاب وجدانی بزرگ بر وجودم جاری شد که چرا گفتی «برای تاریخ!». اما در کمال ناباوری عماد افروغ، از پیشنهادم استقبال کرد و گفت: «موافقم و با یکدیگر در ارتباط باشیم.» به او گفتم: «آقای دکتر ناگفتههایتان و امیدهایتان را در دیدار حضوری، برای «فرارو» نگه دارید. گویی او خود میدانست که مجالی برایش باقی نمانده؛ با روی گشاده گفتند: «من هم بسیار مشتاقم و حرفهایی دارم.»
با گذشت قریب به دو هفته، بار دیگر با ایشان تماس گرفتم و مجددا از عدم مساعد بودن وضعیت و موکول شدن مصاحبه به بهبود نسبی سخن گفتند. روزهای پایانی سال و تعطیلات سال جدید مانعی شدند تا «گفتگوی برای تاریخ» با او انجام نشود. ۲۵ فروردین که خبر درگذشت عماد افروغ را بر روی رسانهها دیدم، اندوهی بزرگ وجودم را فرا گرفت. اندوهی که بخشی از آن به واسطه ارتباط گرفتن چند ساله با این استاد دانشگاه و مرگ یک «انسان» بود و بخشی دیگر، برای حسرتِ عدم انجام آن «گفتوگوی برای تاریخ» و «ناگفتهها». نمیدانم افروغ ناگفتههای زیادی داشت یا خیر، اما اطمینانخاطر دارم که دغدغه داشت و نگران آینده بود.
افروغ اگر در ساختار تصمیمگیری سیاسی کشور حضور نداشت، بسیار به شنیده شدن صدایش از سوی مسئولان در رسانهها امیدوار بود. او حتی تمامی کامنتهای مخاطبان را زیر گفتوگوهایش با رسانهها میخواند و اگر کامنتی خارج از حوزه اخلاق یا انصاف بود، از دریچه پاسخ بر میآمد. چنان که یکبار تماس گرفت و خواستار درج پاسخ از سوی فرارو به یکی از مخاطبانی شد که افروغ را به دلیل نگفتن بخشی از واقعیات نقد کرده بود. او میگفت، من به این حوزه هم پرداختهام؛ گفتوگوی با شما و دیگر رسانهها را این مخاطب ندیده است.
بعد ماجرای جان باختن مهسا امینی و اتفاقات بعد از آن، افروغ ارتباطاش با رسانهها را دو چندان کرده بود. گویی میدانست فرصت کمی پیشرو دارد و باید کاری برای این جامعه انجام دهد. او شاید امیدوار بود صدایش شنیده شود و امیدهایش برای استقرار فردایی بهتر محقق شود. حالا که او نیست شاید این ما هستیم که باید آنچه افروغ میخواست، امیدوار بود تغییر کند و نسبت به آن هشدار میداد را بازگو کنیم.
یکی از دغدغههای عماد افروغ در مقام یک استاد جامعهشناسی، شکاف میان نظر و عمل در جامعه ایرانی بود. او همانند بسیاری از آکادمیسینهای ایرانی موازنه میان این دو حوزه را در زندگی شخصی خود حفظ کرد. او بر خلاف بسیاری از اساتید و تحصیلکردگان تنها در حوزه نظر و تئوری باقی نماند. بر خلاف بسیاری دیگر از دانشگاهیان نیز زمانی که وارد پیشه سیاست رسمی شد، ارتباط خود را با حوزه نظر قطع نکرد.
افروغ اعتقاد به ضروت وحدت نظر و عمل موزانه اعتقادی راسخ داشت. او معتقد بود که مدیریت جامعه با باید و نبایدها ایدئولوژیک به فقدان رابطه دیالکتیک میان قدرت رسمی و قدرت عمومی منتهی میشود. از نگاه این جامعهشناس، در بسیاری از حوزهها، از جمله «عدالت»، مشکلی در حوزه حرف و نظر وجود ندارد، بلکه مشکل در مقام «عمل» است. وقتی که همه امور و تصمیمات تنها به حوزه نظر مختوم میشود، در عرصه عینی با مشکلاتی عمیق مواجه خواهیم شد. مصائب موجود در عمل نیز آنچنان اهمیت دارند که حتی میتوانند بانی مشکلات نظری شوند.
شاید همین دغدغه مهم بود که افروغ را به سوی نگارش کتاب «رابطهی نظریه و عمل؛ از حکمای باستان تا رئالیسم انتقادی» سوق داد. کتابی که میخواهد رابطه ذهن و عین را برای مخاطب ایرانی مفصلبندی کند. او با تمام وجود باور داشت در حالیکه ظرفیتهای انقلاب اسلامی در حوزه نظر بسیار بالا است با مشکلات عمیقی در حوزه اجرای قانون و تصمیمات مواجه هستیم.
آثار و کنشورزی عماد افروغ طی سالهای بعد از بازگشت به ایران و حضور در مقام فردی انقلابی، در درون خود آموختهای بزرگ دارد. آموختهای بر این مبنا که «فهم ضرورتها و مطالبات زمانه» یک ضرورت غیرقابل انکار است. افروغ همزمان با پایبندی به مبانی فکری خود، یک طرفدار تمامعیار تجدیدنظر در باورها و ارزشها بود. آنچه که خود او میگوید، در حوزه معنایی هم اصولگرا بود و هم اصلاحطلب. او نشان داد که همزمان با پایبندی به اصول دین اسلام، میتوان رویکردی تعاملی را با اندیشه غرب داشت.
این استاد دانشگاه به ما نشان داد که همزمان با پایبندی به ارزشها، فهم روح زمانه اهمیت دارد و باید خود را با واقعیات موجود بنابر واقعیات عینی هماهنگ ساخت. چنان که اگر روزی او از طرفداران محمود احمدینژاد بود، بعدها، بزرگترین اشتباه زندگی خود را رای دادن به او ارزیابی کرد. افروغ نشان داد که با وجود حمایت از یک شخص یا جریان سیاسی، زمانی که در عمل کژکارکرد وجود دارد، میبایست زبان به انتقاد گشود. برای نمونه او با وجود حمایت از احمدینژاد، از فعال شدن حجتیهایهای جدید در حلقه اطرافیان دولت زبان به انتقاد گشود.
از نگاه او این قدرت و حکومت است که باید خود را با روح زمانه هماهنگ کند. چنان که افروغ میگوید: «اساسا جامعه میگوید من با باید و نبایدهای تو مشکل ندارم، بلکه این تو هستی که با من مشکل داری. تو نمیتوانی نیازها، باورها و ذهنیت من را با توجه به تحولات زمانه فهم کنی. تو هستی که نمیخواهی و نمیتوانی تغییرات من را بپذیری. تو باید با خواستهها و نیازهای من با توجه به تحولات زمانه ارتباط برقرار کنی تا دیالکتیک بین علت و دلیل برقرار شود. اگر میخواهی من از تو اثر علّی بپذیریم، تو نیز باید از من اثر علّی بپذیری.»
او در جریان ناآرامیهای بعد از مرگ مهسا امینی نیز معتقد بود: «متاسفانه نمیتوانند این مساله را فهم کنند و بپذیرند که بعد از انقلاب، انرژی بزرگی به نام «بانوان» آزاد شده است. ورود گسترده زنان به عرصه سیاست، اجتماع و اقتصاد، این الزام را ایجاد میکند که حریمشناسی سنتی ما دگرگون شود. اقتضائات جدید ایجاب میکند که نگاه به زنان و حقوق اجتماعی آنان نیز تغییر کند. اگر حُکمهای جدیدی از درون صادر نشود؛ یعنی اگر حوزه، شریعت و مبانی فقهی ما به روز نشود، حُکمهای خارجی بر جامعه غالب میشود و جامعه نظم ایدئولوژیک و باید و نباید دیگری را خواهد پذیرد.»
افروغ تاکید میکرد: «مسئولین حق ندارند به نام امام خمینی (ره) زمان پریشی کنونی خود را توجیه کنند. امام (ره) مبنای فقهیاش توجه به شرایط زمانی و مکانی بود. وجه تفاوت ایشان با دیگران این بود که تاکید داشتند باید زمانه و شرایط حال را درک و مطابق با آن به صدور حُکم پرداخت و تصمیمگیری کرد.»
افروغ به عنوان شخصیتی که در دو حوزه نظر و عمل حضوری جدی و فعال داشت، از روند پیشرفت امور در سالهای بعد از انقلاب نگران شده بود. از نگاه افروغ، بر خلاف آرمانهای انقلاب اسلامی، مدیریت نامناسب مسئولان و بیتوجهی به مشارکت مردم و عدالت اجتماعی جامعه را در مسیر قهقرا قرار داده است. افروغ تاکید میکرد، مشارکت مردم فقط به انتخابات محدود شده و جای خادم و مخدوم عوض شده است. مسئولان به جای خادم بودن، برای حکومت کردن بر سر مردم منت میگذارند. دروغ در میان مسئولان جاری و ساری است. در نتیجه مدیریت نادرست، از قانون اساسی دور شدهایم، تغییر آن به تابو تبدیل شده است. قانون اساسی اجرایی نمیشود و رفتارهای فراقانونی صورت میگیرد که نمود بارز آن داستان گشت ارشاد در مساله حجاب بود.
افروغ در آخرین اظهارنظر بر جا مانده از خود در گفتگو با شبکه چهار صداوسیما که در ۱۸ فروردین ماه منتشر شد نیز میگوید: «میزان اموال مسئولان قبل و بعد انقلاب را ببینید! انگار انقلاب سفرهای است که سر کَندن و بُردن از آن بین مسئولان رقابت است! فاصله حرف تا عمل مسئولان بیداد میکند! اصلا عملی نمیبینیم و فقط حرف میزنند! سکوت مردم معاویهها و فسادها را به وجود میآورد! ما مظروف انقلاب اسلامی را در ظرف پهلوی ریختیم! خیلیها از قِبَل تظاهر و رانت به نان و نوایی رسیده اند!»
حتی افروغ با صراحت بیان میکند: «من عاشق جمهوری اسلامی هستم، اما نه به جمهوریت اش و نه به اسلامیت اش امیدی ندارم! ما راهی را داریم میرویم که در زمان پهلوی منتج به انقلاب شد! اینگونه کشور آماده شورش میشود!» شاید مهمترین توصیه او به مسئولان اظهاراتی باشد که در آن تصریح میکند: «اگر نظام با همین فرمان جلو برود، آینده خوبی را نمیبینم، اما امیدوارم تغییرات و اصلاحاتی واقعی انجام شود. پیشنهادهایی هم شده است که باید تحولاتی ساختاری به وجود آید. واقعیت این است که ما طردشدگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی داریم. چرا عدهای از امتیازت و رانتهایی برخوردارند و بر عدهای تبعیض تحمیل میشود؟ این رانتخواریها، ویژهخواریها و این شکل از نظام گزینشی باید اصلاح شود. ما باید واقعا مفهوم وحدت در عین کثرت را بپذیریم.»
عماد افروغ، سال ۹۳ در گفتگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) از تصمیم برای آینده سخن به میان میآورد. آیندهای که اکنون ما در آن لحظه قرار داریم؛ یعنی لحظه وداع با دار فانی. او میگوید: «نیت قلبی من این است که روزی کتابخانه شخصیام را به یک کتابخانه عمومی اهدا کنم و البته دوست دارم که مشخص باشد کتابهای این قسمت از کتابخانه، متعلق به فلانی (من) است. چراکه اعتقاد دارم این یک کار خیر است که از طرفی این کار موجب اشاعه فرهنگ اهدای کتاب میشود و همانطور که افرادی مسجد، مدرسه و یا کتابخانه میسازند، نامشان در آنجا باقی میماند تا آیندگان با یاد نام او فاتحهای برایش بفرستند، میخواهم نام من هم بر این کتابخانه بماند.»
حالا به نظر میرسد زمان دایر کردن لاین ویژه «کتابخانه افروغ» در یک کتابخانه عمومی فرا رسیده است. کتابخانهای که یاد او را در اذهان خوانندگان زنده نگه دارد. اما شاید مهمتر این باشد که الگوی رفتاری افروغ معیار قرار گیرد و هشدارهای او نسبت به اکنونیت و آینده جامعه ایرانی مورد توجه قرار بگیرد. روحاش شاد و یادش گرامی.
ملت ایران بکند ای خاک برسر امثال افروغ.
در اواخر دهه هفتاد و هشتاد صداوسیما برای تخریب اصلاح طلبان و دولت وقت زیاد با ایشان مصاحبه می کرد.
ولی کم وبیش مثل مرحوم هاشمی عاقبت به خیر شد.