برخی از فیلمهایی که شبیه دنیای پساآخرالزمانی The Last of Us هستند، روابط جذاب بین شخصیتها و اکشن پساآخرالزمانی مشابهی دارند که میتوانند هم احساس برانگیز و هم تاثیرگذار باشند.
سریال The Last of Us یا آخرین بازمانده از ما یکی از بهترین سریالهایی است که در ماههای اخیر منتشر شده است، سریالی که بسیاری سالها بود انتظارش را میکشیدند.
به گزارش روزیاتو، سریال The Last of Us بر اساس یک شاهکار گیمینگ مدرن به همین نام ساخته شده که هم در نسخه گیم و هم سریالی همه را حیرت زده کرد. داستان احساسی و جذاب آن در نسخه گیمینگ باعث میشود که گیمرها به شخصیتهای آن احساس نزدیکی داشته و ماجراجوییها و فراز و نشیبهای رابطه دو شخصیت اصلی بازی و سریال میتواند حفره بزرگی در زندگی گیمرها و بینندگان در پایان ایجاد کند.
از زمان موفقیت اولیه این سریال از شبکه HBO، به نظر میرسد که نسخه سریالی آخرین بازمانده از ما نیز مسیری مشابه نسخه گیمینگ داشته و تاثیری مشابه روی زندگی طرفداران این فرانچایز خواهد گذاشت. در هنگام نوشتن این مطلب، تنها سه اپیزود از فصل اول سریال The Last of Us منتشر شده و موفقیت این سریال و تعداد بینندگانش در همان اپیزود اول و دوم به حدی بود که شبکه سازنده به سرعت آن را برای فصل دوم تمدید کرد.
برخی از فیلمهایی که شبیه دنیای پساآخرالزمانی The Last of Us هستند، روابط جذاب بین شخصیتها و اکشن پساآخرالزمانی مشابهی دارند که میتوانند هم احساس برانگیز و هم تاثیرگذار باشند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۶ مورد از بهترین فیلمهایی آشنا کنیم که حال و هوا و داستانی شبیه سریال The Last of Us دارند.
هر کسی که به دنبال یک فیلم انتقام جویانه بیرحمانه شبیه آن چه در نسخه دوم بازی The Last of Us دیدیم باشد، باید برای تماشای تریلر پر از خشونت و تکان دهنده دیوید میشود به نام The Rover وقت بگذارد. این فیلم یک داستان علمی تخیلی پساآخرالزمانی دارد که بسیار شبیه فیلمهای مکس دیوانه است و در آن شاهد دنیایی ویران شده و تباه هستیم که منابع اندکی در آن یافت شده و مهربانی و رأفت انسانی به تمامی ته کشیده است.
گای پیرس و رابرت پتینسون نقشهای اصلی داستان را بازی میکنند، دو مردی که سعی دارند گروهی از سارقان را در فضای ویران شده استرالیا پیدا کنند، هر کدام به دلایل خاص خودشان، و خشونت همراه با خونسردی که در طی ماجراجویی این دو رخ میدهد را هیچ چیزی نمیتواند توجیه کند. فیلم The Rover فیلمی بدون پیام پشیمانی نیست، اما بیشتر مناسب کسانی است که به بیرحمانهترین و خشنترین لحظات نسخه گیمینگ یا سریالی The Last of Us علاقه دارند.
فیلم کمیک بوکی Logan ساخته جیمز منگولد به درستی یکی از بهترین فیلمهای ژانر از نگاه منتقدان و طرفداران بود، فیلمی که بسیار مورد تحسین و استقبال قرار گرفت و بخش زیادی از این جذابیت به رابطه احساسی پدر و دختری است که در این فیلم میبینیم و وجه اشتراک آن با سریال The Last of Us است.
در هنگام انتشار، این فیلم پایان راه هیو جکمن در نقش وولورین پس از ۱۷ سال حضور در فیلمهای لایو اکشن X-Men از فاکس قرن بیستم بود. اگر چه جکمن بازگشتش به این نقش را در Deadpool ۳ تایید کرده، اما فیلم لوگان هنوز هم یک داستان ابرقهرمانی شخصیت محور و به شکل غیرمعمولی قوی برای فیلمهای ابرقهرمانی است که پایانی راضی کننده به حضور جکمن در این نقش میدهد. با عناصر نئو وسترنی که در بطن داستان وجود دارد، سناریو نامزد اسکار فیلم به موضوعات عمیقی مانند اندوه، بدبینی و بسیاری دیگر از تمهای میپردازد که در سریال آخرین بازمانده از ما نیز شاهد آنها هستیم.
در شرایطی که فیلمهای بقای پساآخرالزمانی سردتر و واقع گرایانه تری این روزها مد شده اند، The Survivalist داستان مرد جوانی است که به لطف انزواگرایی سختگیرانه و طبیعت بی اعتمادی اش تاکنون زنده مانده است. وقتی یک پیرزن و دخترش در تلاش برای بدست آوردن اعتمادش به مزرعه کوچک او نزدیک میشوند، این مرد مجبور میشود نیات واقعی اش را بروز دهد و به شکلی با آنها معامله کند.
دشواری شرایط بدین معناست که هر شخصیت باید کارتهای بازی اش را مخفی نگه داشته و در بهترین زمان ممکن رو کند و این موضوع باعث میشود که برخی از بهترین لحظات تنش در سینما خلق شود که طرفداران سریال The Last of Us حتی بیشتر از حال و هوای آخرالزمانی داستان از آن لذت خواهند برد.
داستان Dawn of the Planet of the Apes در شرایطی روایت میشود که یک شیوع بزرگ بیماری باعث شده که جمعیت انسان به نزدیک صفر برسد و در این میان، گروهی کوچک از بازماندگان منطقه سان فرانسیسکو مجبور میشوند اتحادی شکننده را با جامعه در حال شکوفایی میمونهای به شدت باهوش ترتیب دهند تا یک سد هیدروالکتریکی را تعمیر کرده و امیدهای بقای بشریت را زنده نگه دارند. در شرایطی که در هر دو طرف خانوادههایی از کودکان و نوجوانان وجود دارد، همکاری با هم به سود دو طرف خواهد بود، اما پیشداوریهای قدیمی همچنان و برای همیشه سرنوشت دو دنیای متفاوت این گروهها را تغییر میدهد.
با حال و هوا و فضایی بسیار شبیه The Last of Us در بسیاری از لحظات داستان، Dawn of the Planet of the Apes لحظات درام انسانی بسیار بیشتری در پشت این جلوههای ویژه بلاک باستری اش دارد و هرگز دست از خلق سکانسهای اکشن و پرتعلیق بر نمیدارد. اگر چه این عنوان، فیلم میانی یکی از محبوبترین سه گانههای سالهای اخیر است، اما میتواند به تنهایی نیز یک فیلم مستقل جذاب باشد که از تماشای آن لذت خواهید برد.
در دنیایی که بخشهای بزرگی از مکزیک به کنترل موجودات غول پیکر فضایی درآمده که از یک سفینه فضایی سقوط کرده خارج شده اند، اولین فیلم گرت ادواردز که یک فیلم بسیار پرمعنی با بودجه اندک است، نبوغ فنی بسیاری برای مسحور کردن مخاطب دارد. اما این معانی و مفاهیم مهم در مقایسه با احساسات عجیب و تلخ و شیرین موجود در داستان فیلم چیزی نیست، داستانی در مورد روزنامه نگاری که دختر رییسش را در یک منطقه مملو از موجودات فرازمینی به منطقه امن میرساند.
اگر چه به خاطر بودجه اندکش کمتر شبیه یک فیلم اکشن ماجراجویانه است، اما Monsters پر از حال و هوای تنش، ترس و تهدید است. احساسات بیان نشده شخصیتها در کنار پس زمینه طبیعت زیبا، باعث میشود که این فیلم یکی از بهترین گزینههای تماشا برای طرفداران سریال The Last of Us باشد که بلوغ شخصیتها در دل یک سفر ماجراجویانه در فضایی وحشی نقطه اشتراک آن هاست.
فیلم زامبی محور کمتر شناخته شده و ساخته شده با بودجه اندک The Battery به نویسندگی و کارگردانی جرمی گاردنر، داستان دو بازیکن سابق بیسبال را روایت میکند که در کنار هم از یک آخرالزمان زامبی محور جان سالم به در برده اند. اگر چه ایده فیلم بسیار بزرگ است، اما فیلم به همان ریشههای مستقلی که جرجای رومرو در فیلم Night of the Living Dead به تصویر کشید میپردازد و به همان اندازه شخصیت محور و دیالوگ محور است.
The Battery یکی از بهترین فیلمهای شبیه سریال The Walking Dead است، زیرا همانند این سریال به خشونت بی محابا و یکنواخت زندگی در پساآخرالزمان تاکید دارد، اما این شرایط به گفتگوهای معمول و بسیار طبیعی منجر میشود که فیلم The Battery را به یکی از بهترین فیلمهای شبیه سریال و دنیای آخرین بازمانده از ما تبدیل میکند.
فیلم ترسناک علمی تخیلی بسیار محبوب و غیرمنتظره A Quiet Place از جان کرازینسکی که همه را شیفته خود کرد، دنیایی را به تصویر میکشد که در آن هیولاهایی فرازمینی، تنها با استفاده از قدرت شنوایی قوی شان و صوتهای ایجاد شده، انسانها را شکار میکنند و آخرین بازماندههای بشریت باید به زندگی در سکوت عادت کنند.
کرازینسکی علاوه بر کارگردانی، نقش اصلی فیلم را بازی میکند، پدر خانوادهای که تلاش دارند در یک مزرعه زنده بمانند در شرایطی که برای به دنیا آمدن بچه جدیدشان آماده میشوند. علیرغم جلوههای ویژه نه چندان قوی در مورد هیولاها، قلب این فیلم به یک درام خانوادگی بسیار بسته شبیه است که طرفداران سریال The Last of Us از طریق رابطه بین جوئل و الی بسیار با آن آشنا هستند. اگر چه یکی از بهترین فیلمهای دارای سکانسهای جامپ اسکر در سالهای اخیر است، این فیلم یک فیلم گریه آور نیز هست که میخواهد احساسات مخاطب را به کار گرفته و همزمان قلب او را با تنش و تعلیق موجود در سراسر فیلم به تپش مداوم بیندازد.
تری ادوارد شولتس به عنوان یک نویسنده و کارگردان، برداشت متمایز خود ر از زندگی پس از یک آخرالزمان در فیلم ترسناک روانشناختی It Comes at Night به تصویر میکشد که بسیار کمتر به دلایل سقوط بشریت پرداخت و بیشتر به روایت نتایج آن میپردازد. شولتس این موضوع را از طریق پارانویایی شدید و انزوایی که دو خانواده اصلی داستان تجربه میکنند به نمایش میگذارد، تجربهای پرتنش که پس از آن حاصل میشود که این دو خانواده مجبور میشوند در کنار هم در کلبهای در دل جنگل زندگی کنند.
اگر چه این فیلم با اکشن و وحشت خود بسیار موثر است، چیزی که بیش از همه پس از بالا رفتن تیتراژ پایانی باعث ایجاد حسی ناخوشایند در مخاطب میشود، چیزی است که مخاطب نمیبیند. در شرایطی که طرفداران فرانچایز آخرین بازمانده از ما به خوبی میدانند، این لحظات مبهم اغلب از داستان حذف میشوند تا تاثیر عمیق تری بر بیننده داشته باشند.
فیلم تحسین شده دنی بویل در ژانر زامبی محور آخرالزمانی به سرعت جایگاهی ویژه در این ژانر پیدا کرد که نمونه اش را در فیلم اورجینال رومرو به نام Night of the Living Dead دیده بودیم و نقش مهمی در بهبود کیفیت این ژانر داشت که اکنون در فرهنگ عامه رسوخ کرده است. فیلم ۲۸ Days Later داستان مردی را روایت میکند که بعد از مدتها از کما خارج شده و با یک بریتانیای از قبل سقوط کرده مواجه میشود و در حالی که تلاش دارد نوعی از امنیت را پیدا کند، با بازماندگان متعددی روبرو میشود که برخی انسانیت بیشتری نسبت به بقیه دارند.
آخرالزمان موجود در این فیلم، همانطور که از عنوان فیلم نیز مشخص است، بسیار تازهتر از آن چیزی است که در The Last of Us و بسیاری دیگر از داستانهای پساآخرالزمانی میبینیم. اما این موضوع اعتبار بسیار بیشتری به کلیت فیلم و داستانش اضافه میکند، با شاتهایی که در آنها شخصیت اصلی داستان در حال راه رفتن در لندن متروکه است که حس و حالی بسیار مشابه آن چیزی که در بازیهای ویدیویی میبینیم است تا فیلمهای سینمایی زامبی محور.
اقتباس جان هیلکات از رمان پساآخرالزمانی The Road نوشته کورمک مک کارتی یک تجربه تلخ و شیرین است که از بازیهایی بی نقص در ترکیب با وحشت و تاریکی بی پایان تشکیل شده است. ویگو مورتنسن در نقش اصلی فیلم، نقش پدری را بازی میکند که تلاش دارد بعد از فروپاشی اکوسیستم زمین و نابودی تمدن بشری که باعث خلق یک دنیای غیرقابل سکونت با دار و دستهای خلافکار و آدمخوار شده است، از پسرش محافظت کند.
طرفداران درام احساسی The Last of Us نیز قطعاً این فیلم را در ابتدای فهرست تماشایشان قرار خواهند داد. لحظات کوتاه استراحت و آرامش در دنیای پساآخرالزمانی فیلم همیشه پیش درآمدی بر درسهای سخت و پیچیده زندگی است که قدرت ماندن با مخاطب برای روزها پس از پایان تماشای فیلم را دارند.
در فیلم Cargo، مارتین فریمن نقش پدر یک دختربچه را بازی میکند که در بیابانهای استرالیا سفر میکند تا از آخرالزمان زامبیها در امان باشد. اما یک سری اشتباهات باعث میشود که این مرد با بچه اش و مقدار کمی زمان پیش از اینکه خودش نیز به یک هیولای انسان خوار تبدیل شود تنها بماند. Cargo از آن فیلمهای زامبی محوری است که در آن زامبیهای آخرالزمانی کمترین نگرانی انسانهای بازمانده خواهند بود، و در شرایطی که تمام بار فیلم و روایت داستان بر شانههای فریمن است، او با بازی خوبش به شکلی بی نقص این ماموریت را با موفقیت به سرانجام میرساند.
این فیلم همچنین حاوی یک بازی بسیار خوب از سیمونه لندرز در نقش یک دختر بومی استرالیایی است که سرنوشت او با سرنوشت شخصیت فریمن گره میخورد و رابطه بین این دو بسیار شبیه آن چیزی است که بین جوئل و الی در سریال The Last of Us میبینیم و خواهیم دید.
فیلم خون آشامی آخرالزمانی جیم میکل با نام Stake Land یک سطح غیرمعمول از خودداری را به یک مفهوم به شدت کلیشهای آورده است. این فیلم یک تریلر ژانری تمام عیار است، اما همزمان و بیشتر از آن یک ماجراجویی جادهای در حال و هوای فیلمهای ترنس مالیک بوده و داستان گروهی کوچک از خون آشام کشها را روایت میکند که در حال سفر هستند.
داستان فیلم بر رابطه سرد بین یک پسر نوجوان و یک شکارچی خون آشام با موهای جو گندمی استوار است که جان او را نجات داده و نیک دامایچی در نقش ناپدری او یک بازی بسیار قوی و تاثیرگذار شبیه آنچه از شخصیت جوئل در آخرین بازمانده از ما میبینیم را ارائه میکند. همچنین Stake Land با ارائه بسیار آهسته و حزن برانگیز زیباییهای مناظر آمریکایی و تاریخچه آن، دل طرفداران The Last of Us را خواهد برد.
این اقتباس بسیار مورد انتظار از رمان علمی تخیلی ماندگار I Am Legend از ریچارد متیسون، در نهایت بیش از هر چیزی به استعدادهای ویل اسمیت در نقش اصلی تکیه میکند، اما این استعداد و جذابیت تنها چیزی است که برای ساخت یک فیلم به آن نیاز خواهید داشت.
اسمیت در این فیلم نقش دانشمندی در خرابههای نیویورک سیتی متروکه را دارد که فکر میکند آخرین انسانی است که در جهانِ تسخیر شده توسط مخلوقاتی شرور شبیه خون آشامها زنده مانده است. داستان I Am Legend بسیاری از نکات جزیی و پیامها و اشارات مهمش را در فرآیند تبدیل شدن به یک بلاک باستر سینمایی از دست میدهد، اما از فضای شهری پساآخرالزمانی وسیع فیلم نیز نهایت استفاده را میبرد. اگر چه رستگاری شخصیتهای اصلی فیلم در تضاد با روایت نسخه رمان است، اما طرفداران شخصیت مصمم جوئل در سریال آخرین بازمانده از ما نیز از این بخش از داستان لذت خواهند برد.
فیلم Bird Box از سوزان بیر یک موفقیت غیرمنتظره و بزرگ برای نتفلیکس بود که در آن ساندرا بولاک نقش زنی با دو بچه خردسال را بازی میکدن که تلاش دارد در یک دنیای پساآخرالزمانی زنده بماند، جایی که یک نیروی شرور و مرموز باعث میشود هر کسی که آنها را ببیند به سرعت دست به خودکشی بزند. اگر چه در این فیلم عنصر زامبی محوری شبیه آن چیزی که در The Last of Us میبینیم وجود ندارد، اما تاکید فیلم بر به چالش کشیدن رابطه والد و فرزندی باعث میشود که هر دو فیلم حال و هوای مشابهی داشته باشند.
همانند The Last of Us، تجربه فیزیکی شخصیت اصلی نمایانگر تجربه درونی و احساسی اوست که باعث میشود عشق نسبت به فرزندانی که به آنها پناه برده اند را پذیرفته و این فاکتور دراماتیک و احساسی، تنش و خطر را افزایش میدهد. همچنین در این فیلم شاهد تهدیدهایی از جانب انسانها هستیم که شخصیتهای اصلی را هدف قرار میدهند، پس حس همیشه حاضر خطر بسیار فراتر از یک موضوع انتزاعی است.
اقتباس آلفونسو کوارون از رمان Children of Men نوشته پی دی جیمز، یک آخرالزمان بسیار بی سروصداتر نسبت به بسیاری از دیگر فیلمهای پساآخرالزمانی است، آخرالزمانی که در آن انسانها توانایی زاد و ولد را از دست داده اند. در شرایطی که هیچ زندگی جدیدی وارد دنیا نمیشود، دورنمای تاریک بشریت برای آینده بیش از پیش بی قانون و خشن میشود. اما در این دنیایی بیرحم، مردی با کورسویی از امید مواجه میشود وقتی باید از یک پناهجو که به شکل اسرارآمیزی باردار شده محافظت کند.
کوارون هر کاری میکند که تصویر او از پایان جهان تا سرحد ممکن واقعی به نظر برسد. فیلم Children of Men یک داستان آخرالزمانی بسیار احساسی است، اما همزمان باورپذیر نیز هست، زیرا دنیایی که شخصیتها در آن حضور دارند به مقدار بسیار زیادی بر اساس شرایط و محیطهایی در زندگی روزمره ماست، که بیش از پیش آن را به دنیایی ملموس تبدیل میکند. طرفداران کیفیتهای مسحور کننده داستان The Last of Us، در این داستان نیز خود را در تجربه تقلاها و مشکلات شخصیتهای اصلی درگیر خواهند دید.
بسیاری از فیلمهایی که شبیه The Last of Us هستند، در مورد شخصیتهایی هستند که در یک شرایط شبه پساآخرالزمانی گرفتار شده اند زیرا- جدای از ارزش سرگرم کنندگی- این فضا باعث افزایش تنش رابطه بین شخصیتهای اصلی میشود. در طرف دیگر، Leave No Trace نیاز به این روایت ندارد که داستان جذاب پدر و دختری گرفتار شده و در تلاش برای زنده ماندن در طبیعت وحشی را روایت کند.
این فیلم داستان یک کهنه سرباز را میگوید که همراه با دختر نوجوانش در جنگلی در اوریگون دور از تمدن مدرن زندگی میکند، اما زندگی آنها به وضوح به بن بستی میرسد که به یک جدایی دردناک و اجتناب ناپذیر منتهی میگردد. این فیلم حاوی عناصر اکشن و علمی تخیلی نیست، اما در مورد درام پدر و فرزندی، Leave No Trace بدون شک از بهترین فیلمهای مشابه The Last of Us است.