پوتین بهشدت از زاکایف خشمگین است، اما این خشم، فعالیتهای سیاسی بیوقفه زاکایف را متوقف نکرده است. ماموریت او زنده نگهداشتن ایده جمهوری ایچکری و برجسته کردن عصیانها و تجاوزهای فراوان پوتین و قدیروف است. زاکایف به محض ورود به لندن، با تبعیدیان روسی که دشمن سیاسی مشترکی داشتند - یعنی پوتین - متحد شد.
احمد زاکایف در خانه خود در شمال لندن بود؛ خانهای که در اواخر آگوست به دفتر کار او تبدیل شد. او از روی صندلی راحتی بلند شد تا با آن موهای نقرهای و ژاکت کشباف پشمیاش درحالیکه از سوی دو پسرش که یکی از آنها مترجماش بود احاطه شده بود، به من خوشامد بگوید. برای من این موضوع تعجبآور بود که این مسلمانِ متعصب و مؤمن قصد دارد رمضان قدیروف، مرد قدرتمند و مورد اعتماد ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه در چچن را برکنار کند.
به گزارش هم میهن، همانطور که من این سطور را مینویسم، نیروهای نظامی قدیروف در حال تلاش برای نفوذ به خط مقدم در اوکراین هستند. اینکه خانه زاکایف در حومه لندن مانند مرکز اصلی برای طرح او عمل میکند، احساس عجیبی به آدم میدهد. این امر فقط مربوط به شهر لندن نیست؛ تمام پایتختهای جهانی سهم خود را از تبعیدیان، فعالان و رهبران شورشی کسب کردهاند. با این حال تعداد کمی از مردم چنین انعطافپذیریای را در پیگیری هدف خود نشان دادهاند.
چچن در منتهیالیه جنوبی روسیه قرار دارد. منطقه قفقاز بهطور کلی از نظر استراتژیک، هم بهخاطر امنیت روسیه و هم بهخاطر منابع ارزشمند نفت و گاز آن مهم است. از نظر تاریخی، دستکم از زمان پِتِر کبیر در قرن هجدهم، مدتهاست که چچن با روسیه جنگیده است.
اخیرا، روسیه در دهه ۱۹۹۰ دو جنگ بر سر چچن انجام داد. «ایچکریا» نامی بود که جداییطلبان چچن پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ به جمهوری خود دادند.
پس از یک جنگ کوتاه از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶، این منطقه عملا از استقلال برخوردار بود تا اینکه جنگ دوم چچن در سال ۱۹۹۹ آغاز شد. به گفته لوک هاردینگ، خبرنگار خارجی گاردین، زاکایف در مرکز حوادث قرار داشت. هاردینگ در پیشگفتار کتاب خاطرات زاکایف، به نام «تسلیم شو یا نابود کن!» مینویسد: «او با عناوین مختلف وزیر، فرمانده نظامی، مذاکرهکننده و نامزد ریاستجمهوری بود».
با ورود تانکها به ایچکریا، زاکایف در یک تصادف اتومبیل بهشدت مجروح شد. او پس از مدتی زندگی در خفا در اینگوشتیا، اوسِتیای شمالی و گرجستان، از مخفیگاهی به مخفیگاه دیگر در رفتوآمد بود. سرانجام در سال ۲۰۰۴ در لندن درخواست پناهندگی کرد. او در سال ۲۰۰۷ در آنجا خود را نخستوزیر ایچکریا معرفی کرد. اگرچه او بهعنوان رئیس دولتِ در تبعید برای ایچکریا بود، سرزمین او بهعنوان یک «واقعیت» بر روی زمین وجود نداشت.
پوتین در آن زمان، پدر رمضان قدیروف، یعنی احمد قدیروف را بهعنوان رهبر چچن منصوب و عملا ایچکریا را به یک جمهوری کاغذی و توخالی تبدیل کرد. جمهوریای که تنها در تعداد انگشتشماری از وبسایتها و اسناد و در خاطرات یک چچنی در تبعید وجود داشت.
علاوه بر این، روسها با موفقیت و بهطور سیستماتیک توانستند رهبری آن را حذف کنند. تا سال ۲۰۱۳، همه رؤسای جمهوری چچن، از بنیانگذار آن، جوهر دودایف، تا سلیمخان یندربایف، اصلان ماسخادوف، عبدالحلیم سادولایف و دوکو عمروف کشته شدند. تنها کسی که باقی ماند، زاکایف بود.
با گذشت سالها، زاکایف هرگز از امید به برپایی جمهوری افسانهای ایچکری دست نکشید. اکنون که تهاجم پوتین اوکراین را ویران میکند و خلاء قدرت را در حیاط خلوت سابق آن ایجاد کرده، زاکایف فرصتی را برای برپایی جمهوری ایچکری احساس کرده است. زاکایف از لندن به بروکسل و کییف سفر میکند تا حمایت سیاسی را از هر کسی که به سخنان او گوش میدهد، دریافت و آنها را بسیج کند. او از ساختن یک ارتش «ملی» حرف میزند که از نظر خارجیها شبیه هر گروه شبهنظامی داوطلب دیگر چچنیهای پراکنده در دنیا است.
با این حال، از نظر زاکایف، این گروه، صرفا یک گروه شبهنظامی صرف نیست، بلکه یک ارتش بزرگِ نوپا است و زاکایف امیدوار است که با این ارتش بتواند رقیبش، قدیروف را از قدرت خلع کند و با هیاهوی باشکوهی به گروزنی، پایتخت چچن بازگردد. با این حال، مانند بسیاری از جنگهای فرامرزی که بهطور گستردهای در خاورمیانه بهراه افتاده است، نمیتوان مطمئن بود که نتیجه تشکیل ارتش ملی زاکایف و جنگ با رمضان قدیروف، همانی باشد که زاکایف انتظارش را دارد. ممکن است نتیجه معکوسی داشته باشد.
پوتین بهشدت از زاکایف خشمگین است، اما این خشم، فعالیتهای سیاسی بیوقفه زاکایف را متوقف نکرده است. ماموریت او زنده نگهداشتن ایده جمهوری ایچکری و برجسته کردن عصیانها و تجاوزهای فراوان پوتین و قدیروف است. زاکایف به محض ورود به لندن، با تبعیدیان روسی که دشمن سیاسی مشترکی داشتند - یعنی پوتین - متحد شد.
همانطور که تحقیقات بریتانیا در مورد مسمومیت مرگبار آلکساندر لیتویننکو، مخالف روس در سال ۲۰۱۶ نشان میدهد، دوستی زاکایف با خود لیتویننکو و یکی دیگر از منتقدان برجسته پوتین، یعنی بوریس برزوفسکی، از اهمیت ویژهای برخوردار بود. این سه نفر در طرفهای مخالف درگیری چچن حضور داشتند. برزوفسکی در آن زمان یک الیگارش روس بود که از طرف مسکو فعالیت میکرد، درحالیکه لیتویننکو بهعنوان افسر اطلاعاتی سرویس امنیت فدرال روسیه (FSB) خدمت میکرد.
با این حال، در سالهای بعد، لیتویننکو بهطور فزایندهای نسبت به آرمان جداییطلب چچن ابراز همدردی کرد. همانطور که در تحقیقات بریتانیا اشاره شده، برزوفسکی «مهاجران روسیه را تامین مالی میکرده» و لیتویننکو در جزئیات امنیتی زاکایف و همچنین در کمیسیون جنایات جنگی او که نقض حقوق بشر روسیه را بررسی میکرد، حضور داشت.
چنین اتحادهایی بهای سنگینی دارند. به گفته وزارت خارجه بریتانیا، در سال ۲۰۰۴، خانه زاکایف و لیتویننکو که در لندن همسایه بودند، بمبگذاری شد. انگیزه این اقدام همچنان نامشخص بود. در سال ۲۰۰۲، روزنامه نیویورکتایمز فاش کرده بود که نام زاکایف در لیست سیاه سرویس امنیت روسیه آمده است. در سال ۲۰۰۶، دوست او، یعنی لیتویننکو با ماده شیمیایی پولونیوم مسموم شد.
عکسهای بدن نحیف او که در صفحات اول روزنامههای بریتانیا پخش شد، نشان میداد که پوتین تا چه اندازه در تعقیب دشمنانش پیش خواهد رفت. یکی دیگر از منتقدان کرملین که پیشتر رابطه خوبی با کرملین داشت، آنا پولیتکوفسکایا بود که براساس تحقیقات، در کمیسیون جنایات جنگی زاکایف هم حضور داشته است. او در اکتبر سال ۲۰۰۶ به قتل رسید.
در سال ۲۰۱۱، کمیسیون ویژه استیناف مهاجرت بریتانیا (SIAC) فردی را از کشور اخراج کرد که ظاهرا قاتل بود و زاکایف را زیر نظر داشت. تا همین امروز، زاکایف باید سرویسهای امنیتی بریتانیا را از تحرکات و جابهجاییهای خود مطلع کند.
درحالیکه زاکایف این مبارزه علیه پوتین را «جنگ مقدس» میدانست، بهراحتی نمیتوانست از آرمان خود حمایت سیاسی کند. با وجود لابیهای مداوم در پایتختهای اروپایی، پیشرفت کمی در طول سالها در این زمینه انجام شده است.
در جهانِ پس از ۱۱ سپتامبر، تروریسم اسلامگرا بهعنوان تهدید شماره یک امنیتی در دنیا معرفی شد. در آن زمان تونیبلر، نخستوزیر وقت بریتانیا و دیگر سیاستمداران، روابط نزدیکتر با مسکو را بهجای دنیای آشفته مخالفان و جداییطلبانی مانند زاکایف ترجیح دادند.
با این حال، با تهاجم روسیه به اوکراین، نگرشها نسبت به آرمان ایچکری تغییر کرده است. چچنیهای پراکنده در اروپا، با انگیزه مخالفت با قدیروف، راه خود را برای جنگیدن به اوکراین آغاز کردهاند.
مطبوعات غربی نسبت به وحشیگریهای نیروهای قدیروف ابراز وحشت کردهاند؛ وحشیگریهایی که نمونه آن را در نقش نیروهای قدیروف در کشتار بوچا در آوریل ۲۰۲۲ میتوان دید. مطبوعات غربی، همدردی شگفتانگیزی را با گردانهای ریشدارِ چچنی که به نفع اوکراینیها میجنگند، ابراز کردهاند.
این گردانهای داوطلب، نشانهای نظامی قرمز، سبز و سفیدی را به لباسشان دارند که در مرکز آن نشان، یک گرگ سیاه قرار دارد. اینها نشاندهنده وفاداری به ایچکریا است. این شبهنظامیان که توسط کهنهسربازان تبعیدی جنگهای چچن در دهه ۹۰ در دانمارک تشکیل شدهاند، از زمان آغاز درگیری دونباس در سال ۲۰۱۴، در کنار ارتش اوکراین میجنگند.
باد موافق به سود جداییطلبان میوزد و زاکایف هم با کمک این شرایط، لابیگری خود را ارتقا داده است. زاکایف که پیشتر بازیگر تئاتر بوده، در رسانههای اروپایی ظاهر شده، به کییف پرواز کرده و با نمایندگان پارلمان اوکراین مانند الکسی گونچارنکو ملاقات داشته است.
زاکایف با بازگشت به روزهای خود بهعنوان یک فرمانده سابق، نامی پرآوازه و باشکوه به این واحد داد: «گردان هدف ویژه جداگانه وزارت دفاع جمهوری چچن ایچکریا»، یا به اختصار «OBON». زاکایف رسماً فرمانده کل گردان است و عکسهایی که در شبکههای اجتماعی منتشر شده نشان میدهد که او نیروهای خود را در داخل اوکراین با بازوبند مرسوم ایچکری و تفنگ کلاشینکف بهکار گرفته است.
به نظر میرسد OBON یک نیروی نسبتا توانا باشد. تصاویر و فیلمهایی که از نبرد یک گردان مجهز در کنار ارتش اوکراین و بازپسگیری روستاها در منطقه خرسون در تابستان ۲۰۲۲ منتشر شده، قدرت آنها را نشان میدهد. حضور این واحد نظامی در حال جنگ در کنار نیروهای اوکراینی برای افزودن وزن و مشروعیت بیشتر به آرمان زاکایف بوده است.
پیامی که او میخواست منتقل کند این بود که آنها یک «ارتش ملی» هستند؛ ارتشی در تبعید، شبیه به فرانسویهای آزاد در جنگ جهانی دوم که علیه نیروهای آلمان و رژیم ویشی میجنگیدند. اتفاق جالب در اکتبر ۲۰۲۲ روی داد، زمانی که روزنامه کییفپُست گزارش داد که ۲۸۷ نماینده پارلمان اوکراین این را به رسمیت شناختهاند که جمهوری ایچکریا «به طور موقت توسط روسها اشغال شده است.»
این سیگنالی بود که پارلمان اوکراین نشان داد تا بگوید دولت قدیروف، غیرقانونی است. حتی رئیسجمهور اوکراین هم توصیه کرد که «وزارت خارجه این موضوع را بررسی کند».
پیروزی آشکار برای ایچکریا، لزوما یک پیروزی برای زاکایف و حتی جداییطلبان بهشمار نمیآید، بلکه برای وجود خودِ ایچکریا بهعنوان یک موجودیت ملی بود. نمایندگان پارلمان اوکراین و در واقع خارجیها باید بپرسند که دقیقا چه کسی این کشور جداییطلب ایچکری را رهبری خواهد کرد. به دلیل میراث جنگهای چچن در دهه ۱۹۹۰، خودِ جداییطلبان هم بهشدت تقسیم شدند.
دیگر سیاستمداران چچنی هم مدعی رهبری این جمهوری خودخوانده شدهاند. این مشکل در نوامبر ۲۰۲۲ که نمایندگان جداییطلبان چچن، دو کنگره جداگانه برگزار کردند، خود را نشان داد. یکی در فرانسه به رهبری ژامبولات سلیمانُف و دیگری توسط زاکایف که کنفرانس خود را روز بعد در بلژیک برگزار کرد.
سیاستمداران اوکراینی باید محاسبات سیاسی منطقیای را انجام میدادند. آنها باید این ایده را داشته باشند که دستکم طبق قانون اساسی ایچکری، زاکایف، نخستوزیر مستقر است، حتی اگر آخرین رئیسجمهور ایچکری، دوکو عمروف، جمهوری را در سال ۲۰۰۷ لغو کرد و در عوض آن را «امارت اسلامی» اعلام کرد که اکنون کل قفقاز شمالی را شامل میشود.
علاوه بر این، همهپرسیای که در سال ۲۰۰۳ در داخل چچن برگزار شد، هرچند مضحک بود، نشان داد که این سرزمین طرفدار تبدیل شدن به بخشی از فدراسیون روسیه است. از آنجایی که هیچ انتخاباتی از سوی جمهوری ایچکری برگزار نشده بود، دقیقا چگونه قرار بود که نمایندگان پارلمان اوکراین، رهبری را به یک نفر واگذار کنند؟
حتی برای اوکراینیها به نظر میرسید که رهبران ایچکری از نظر سیاسی هم کشورهایی جدا از هم هستند. وبسایت خبری آنلاین قفقازینات، سلیمانف خواهان «جمهوری تحت حاکمیت شریعت» بود، درحالیکه زاکایف خواهان «ایچکریای سکولار» بود که البته آنطور که خودش گفته، این بهمعنای کنار گذاشتن دین نیست. در هر حال چچنیهایی هم در سراسر دنیا هستند به دیدگاه عمروف، یعنی یک امارت اسلامی اعتقاد دارند.
اما جداییطلبان، حتی بیش از این اختلافنظر دارند. بهعنوان مثال، رابطه چچن با غرب چگونه خواهد بود؟ برخی، مانند زاکایف گرچه در مورد رفتارهای غربیها در گذشته مردد هستند، هنوز معتقدند که قطبنمای سیاسی ایچکریا، همان جهت را نشان میدهد. برخی دیگر احساس میکنند که غرب پس از ۱۱ سپتامبر، این جمهوری خودخوانده را به حال خود رها کرده بود. با توجه به اختلافات درون جداییطلبان چچن، نمیتوان سیاستمداران اوکراینی را به این خاطر که رهبران سیاسی چچن را بهرسمیت نشناختهاند، سرزنش کرد.
از سوی دیگر به جز OBON زاکایف، سایر گردانهای جداییطلب چچن نیز پرچم ایچکریا را برافراشتهاند و در کنار نیروهای اوکراینی، بسیار طولانیتر از OBON جنگیدهاند. شیخ منصور که عمدتا یک گردان صوفی است و جوهر دودایف، یک گردان عمدتا ملیگرا، از زمان آغاز درگیری در دونباس در سال ۲۰۱۴، در کنار نیروهای اوکراینی جنگیدهاند.
آنها نیازی به هماهنگی و مطابقت خود با دستور کار زاکایف ندارند: همانطور که سروین مور، مدرس روابط بینالملل در دانشگاه بیرمنگام اشاره میکند، آنها حتی در حال حاضر رابطه نزدیکتری با دولت اوکراین نسبت به نیروهای زاکایف دارند. براساس گزارشهای خبری، انزور مسخدوف، پسر اصلان مسخدوف، رئیسجمهور سابق چچن، اکنون در حال ایجاد «ارتش آزادیبخش» خود است که اوضاع را از این هم پیچیدهتر میکند. زاکایف ممکن است مانند رهبران در زمان جنگ، از ارتش بزرگاش صحبت کند و گمان کند که واحد نظامی او یک ارتش ملی چندهزار نفری است، اما واقعیت این است که این واحد احتمالا از چند صد نفر تشکیل شده است.
اما واقعیت، به گفته مور، این است که نه او و نه دیگر رهبران جداییطلب، تهدیدی برای حکومت قدیروف نیستند، زیرا آنها «تکهتکه» باقی میمانند. مور، با این حال، خیلی هم بدبین نیست. او میگوید: «این واقعیت که آنها حتی اگر نوعی حس هویت نیمهواقعی را زیر چتر مقاومت اوکراین در برابر روسیه ایجاد میکنند، کاری بسیار بزرگ است.»
قدیروف دیگر تنها مدل هویت و حکومت چچنی نیست: جداییطلبان هم میتوانند بهعنوان جایگزین او عمل کنند و این باعث نگرانی گروزنی میشود.
باوجود تکهتکه شدن جداییطلبان، قدیروف از حضور آنها بههم ریخته و متلاطم شده است. حالا این مرد قدرتمند چچن موضعی سازشناپذیر در قبال مقاومت اوکراین اتخاذ کرده است. گزارشهای رویترز نشان میدهد که او میخواهد شهرهای اوکراین را با استفاده از حملات هستهای تاکتیکی از بین ببرد و برای نجات روسیه در برابر «شیطانپرستی»، جهاد کند.
شاید این ادبیات، مضحک بهنظر برسد، اما مسلما در زیر این سخنان پرطمطراق، این موضوع نهفته است که سقوط پوتین به احتمال زیاد منجر به سقوط او هم خواهد شد. قدیروف میداند که اگر پوتین سقوط کند، نیروهای جداییطلب به سراغ او در گروزنی خواهند آمد.
جای تعجب نیست که هارولد چمبرز، تحلیلگر موسسه تحقیقات سیاست خارجی، میگوید قدیروف نیروهای خود را در هر کجا که گردانهای جداییطلب عملیات میکنند، مستقر کرده است. او همچنین خشم خود را بهطور خاص متوجه زاکایف کرده است. در سپتامبر ۲۰۲۰، وبسایت قفقازینات گزارش داد که بستگان زاکایف در شهر اوروس-مارتان در چچن گرد هم آمدند تا با قدیروف پیمان وفاداری ببندند.
همچنین این وبسایت گزارش داد که برادران، خواهران و برادرزادههای زاکایف بازداشت شدهاند. در نوامبر ۲۰۲۲، همان رسانه گزارش داد که قدیروف برای هموطنان خود جایزهای برای «کشتن زاکایف» پیشنهاد کرده است.
بزرگترین مشکل برای زاکایف و در واقع جداییطلبان این نیست که آنها چگونه علیه قدیروف یا پوتین اقدام کنند. حتی مسئله این نیست که چطور به وحدت سیاسی دست پیدا کنند یا ارتشی را گردهم آورند که قادر به نفوذ به کوههای چچن باشد. شرط موفقیت زاکایف این است که او باید دشمن واقعی را شکست دهد؛ یعنی میراث تاریخ اخیر چچن.
این میراث نهتنها او را آزار میدهد، بلکه اوکراینیها و جامعه بینالمللی را هم اذیت میکند. برای غرب، درست یا نادرست، داستان جداییطلبی چچن با جهادگرایی درهمآمیخته است. حمایت جامعه بینالمللی از جداییطلبان، با چشیدن ثمرات جهادی در ۲۰ سال گذشته، خیلی ناخوشایند بوده است.
جهان دیده و تجربه کرده است که آخرین تاس که پرتاب شد، چه اتفاقاتی افتاد. هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ فروپاشید، منجر به تقسیم جمهوری خودمختار شوروی سوسیالیستی چچنی-اینگوش به دو بخش شد. جمهوری اینگوشتیا تصمیم گرفت در روسیه جدید باقی بماند. در همین حال، جداییطلبان به رهبری سرلشکر دودایف، عضو نیروی هوایی شوروی سابق، ندای استقلال سر دادند.
این اتفاق، قابل درک بود. چچنیها سابقه مقاومت در برابر امپراطوری روسیه را داشتند. جنگها و مقاومتهای شیخ منصور و شیخ شمیل در قرن نوزدهم، بخشی از داستان ملی آنهاست. علاوه بر این، رفتار وحشیانه یوزف استالین با چچنیها در حافظه جمعی آنها باقی مانده بود. سیاست استالین در مجازات چچنیها به اتهام کمک به آلمانیها در جنگ جهانی دوم، منجر به اسکان اجباری یا کشته شدن ۴۰۰ هزار چچنی و اینگوشی در این فرایند شد.
این واقعیت که همان جنگجویان قدیمی، از جمله زاکایف، امروز هم در بازی هستند، این سوال را ایجاد میکند که چرا ماجرا اینبار به گونه دیگری پیش برود؟