اولین مطلبی که شایسته بررسی است، مناسبات دین و قدرت است. گاهی اظهار نظرها اینگونه است که دین نباید در خدمت قدرت باشد. دین نباید ابزار قدرت باشد، ولی عکس آن مانعی ندارد و قدرت میتواند در اختیار دین قرار بگید و قدرت ابزاری برای مقاصد دینی باشد
آیت الله سروش محلاتی با بیان اینکه دین نباید ابزار قدرت باشد و قدرت هم نباید در خدمت دین قرار گیرد، گفت: دعوت به دین فقط بر اساس حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن است. دیگر شیوهها در دعوت پیامبران راهی ندارند و نباید مورد استفاده قرار بگیرند.
به گزارش شفقنا، متن سخنرانی آیت الله محمد سروش محلاتی با موضوع «ضرورت دینِ بدون قدرت» در جلسه اول از سلسله نشستهای علمی «قدرت در نهج البلاغه» که در کانون توحید برگزار میشود، به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد و علی آله الطاهرین.
خدا را شاکر و سپاسگزارم که بعد از فاصلهای طولانی توفیق حضور و شرکت در این جلسه انس و گفتگوی علمی را پیدا کردم.
موضوعی که در این جلسات مورد بحث و بررسی خواهد گرفت، مسأله قدرت از نگاه امیرالمؤمنین (ع) و نهجالبلاغه است. مهمترین مسأله مطروحه در سیاست قدرت است. در این جلسات تلاش بر این است که نگاه امیرالمؤمنین و نهجالبلاغه، به مسأله قدرت مورد بررسی قرار گیرد.
اولین مطلبی که شایسته بررسی است، مناسبات دین و قدرت است. گاهی اظهار نظرها اینگونه است که دین نباید در خدمت قدرت باشد. دین نباید ابزار قدرت باشد، ولی عکس آن مانعی ندارد و قدرت میتواند در اختیار دین قرار بگید و قدرت ابزاری برای مقاصد دینی باشد. باید در کلام امیرالمؤمنین (ع) به بررسی این نظریه پرداخته شود که آیا آن حضرت استفاده از قدرت برای مقاصد دینی را تجویز میکنند یا اینچنین نیست و دین بنیانهای دیگری دارد و از ابزاری به جز قدرت باید برای تقویت و توسعه خودش استفاده کند؟ به تعبیر دیگر در عالَم حکومت داشتن قدرت اجتنابناپذیر است. زیرا حکومت مثلا باید امنیت جامعه را تأمین کند و این امر بدون قدرت امکانپذیر نیست. ولی آیا دین هم مجاز است برای تحکیم و توسعه خود از قدرت (اقتصادی، سیاسی، نظامی و …) استفاده کند؟
آنچه که از نهجالبلاغه به دست میآید این است که در عالم سیاست و حکومت در چارچوب خاص خودش استفاده از قدرت یک امر ضروری و حتمی است و دولت بدون قدرت معنا ندارد. اما در مقابل، دین نباید از قدرت استفاده کند و نباید به اتکای قدرت موقعیت خود را تحکیم کند. امیرالمؤمنین این موضوع را در خطبه قاصعه مطرح فرموده اند که انبیاء الهی نمیبایست از قدرت برخوردار باشند. این بخش از خطبه حضرت را قبل از سید رضی در نهج البلاغه، ثقه الاسلام کلینی در کتاب کافی نقل کرده است. وفات کلینی سال ۳۲۹ هجری و وفات سید رضی ۴۰۶ هجری بوده است. سخن آن حضرت در این باره با این جملات آغاز میشود:
وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِیَائِهِ حَیْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ یَفْتَحَ لَهُمْ کُنُوزَ الذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ الْعِقْیَانِ وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ وَ أَنْ یَحْشُرَ مَعَهُمْ طُیُورَ السَّمَاءِ وَ وُحُوشَ الْأَرَضِینَ لَفَعَلَ [۱]اگر خداوند پاک به وقت بعثت انبیاء خود مىخواست درب گنجهاى طلا، و معادن زر ناب، و باغهاى سرسبز را به روى آنان باز کند، و پرندگان آسمان، و جانوران زمین را همراه آنان نماید انجام مىداد.
در این کلام، سخن درباره انبیاء الهی است. اینکه دست انبیاء از نظر قدرت و ثروت تهی بود. امیرالمؤمنین (ع) در این کلمات ابتدا از حضرت موسی بن عمران ذکر میکنند که با برادرش هارون نزد فرعون آمدند، در حالی که لباس ایشان پشمینهای بود و عصایی به دست داشت و به فرعون گفت اگر توحید را بپذیری و به خدا ایمان بیاوری دولت تو پایدار خواهد بود:
فَشَرَطَا لَهُ إِنْ أَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْکِهِ وَ دَوَامَ عِزِّهِ
و در صورت اسلام آوردن او بقاء حکومت و دوام عزتش را با او شرط کردند
فرعون در واکنش به موسی و هارون گفت:
فَقَالَ أَ لَا تَعْجَبُونَ مِنْ هَذَیْنِ یَشْرِطَانِ لِی دَوَامَ الْعِزِّ وَ بَقَاءَ الْمُلْکِ وَ هُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ الْفَقْرِ وَ الذُّل
فرعون رو به مردم کرد و گفت: «از این دو نفر تعجب نمىکنید که دوام عزت و بقاء سلطنتم را با من شرط مىکنند، در حالى که خود آنان را در تهیدستى و خوارى مىبینید
سپس ادامه داد:
فَهَلَّا أُلْقِیَ عَلَیْهِمَا أَسَاوِرَهٌ مِنْ ذَهَب
چرا دستبندهایى از طلا به آنان داده نشده
انبیاء با دستان تهی از قدرت و ثروت
امیرالمؤمنین (ع) این حکایت تاریخی را بیان کردند. حال این سوال پیش میآید که چرا انبیاء الهی از پشتوانه قدرت و ثروت تهی بودند؟ چه اشکالی دارد که خداوند وقتی پیامبری را برای هدایت انسانها مبعوث کرد از قدرت و ثروت خویش، در اختیار آنها قرار دهد؟ البته این که خداوند بخواهد به انبیاء خود ثروت و قدرت بدهد از حیطه قدرت خدا خارج نیست و همانطور که حضرت فرمودند اگر خدا میخواست چنین قدرت و ثروتی در اختیار انبیاء باشد، حتما این کار را میکرد. اگر خداوند پاک به وقت بعثت انبیاء خود مىخواست درب گنجهاى طلا، و معادن زر ناب، و باغهاى سرسبز را به روى آنان باز کند، و پرندگان آسمان، و جانوران زمین را همراه آنان نماید انجام مىداد، اما چرا خداوند چنین چیزی نخواست؟ پاسخ امیرالمؤمنین (ع) این است که داشتن قدرت و ثروت با هدف انبیاء همخوانی ندارد.
هدف انبیاء این است که مردم در یک شرایط عادی و طبیعی و بر اساس انتخاب خودشان این راه را برگزینند و بین ثواب و عقاب و بهشت و جهنم انتخاب کنند. در حالی که قدرت این شرایط عادی و طبیعی را به هم میزند. در اینصورت افراد به جای دیدن و فهمیدن محتوای پیام انبیاء، جذب دنیا، ثروت و قدرت ایشان میشوند. ایمان انسانها اگر بر اساس این گونه جاذبههای مادی باشد، ارزشی ندارد. چنین ایمانی نه در دنیا و نه در آخرت دارای ارزش نیست. با این نگاه معلوم میشود که ثروت و قدرت اساساً نظام نبوت را بر هم میزند. ارزش ایمان به این است که افراد بدون طمع مادی پیام انبیاء را بشنوند. ارزش ایمان به این است که دستورات پیامبر (ص) بدون طمع مادی اطاعت شود. از همین رو اگر دعوت انبیاء با ثروت و قدرت آمیخته میشد، اصالت خود را از دست میداد. در چنین شرایطی امکان تفاوت بین مؤمنان واقعی و کسانی که به طمع زر و زور ایمان آوردهاند، وجود ندارد. این برهم خوردن نظام نبوت نه تنها در دنیا بلکه به تبعیت از دنیا، نظام اخروی را هم بر هم میزد؛ زیرا ثواب و عقاب اعمال مربوط به شرایط طبیعی ایمان میباشد. به همین جهت حضرت میفرمایند خداوند اگر میخواست میتوانست چنین قدرت و ثروتی در اختیار انبیاء بگذارد. اما اگر چنین میکرد:
وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلَاءُ وَ بَطَلَ الْجَزَاءُ وَ اضْمَحَلَّتِ الْأَنْبَاءُ وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِینَ أُجُورُ الْمُبْتَلَیْنَ وَ لَا اسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ الْمُحْسِنِینَ وَ لَا لَزِمَتِ الْأَسْمَاءُ مَعَانِیَهَا
ولى در این صورت جایى براى امتحان باقى نمىماند، و اجر و پاداش بىمورد مىشد، و اخبار آسمانى از بین مىرفت، و براى قبول کنندگان دعوت انبیا ثواب مبتلایان به رنج و سختى واجب نمىگشت، و نه اهل ایمان استحقاق مزدى همپایه نیکوکاران را داشتند، و براى اسماء و لغات مفهومى باقى نمىماند (زیرا بر اساس تمکّن مادّى انبیا، ایمان مردم بر اساس طمع بود و محلّى براى انجام عمل نیک وجود نداشت).
امام (ع) تعبیر عجیبی به کار برده است؛ و براى اسماء و لغات مفهومى باقى نمىماند. مثلا برای کسی که به خاطر جاذبههای مادی، دعوت انبیاء را پذیرفته، دیگر نمیتوان از لفظ مؤمن استفاده نمود و او را مؤمن خطاب کرد. زیرا چنین کسی به دروغ مؤمن است و ایمان او تقلبی است. مشاهده میشود که تمام اینگونه الفاظ تحت تاثیر جاذبه ثروت و قدرت از معنای واقعی خود دور میشوند و ارزش معنایی خود را از دست میدهند. از هرچیزی تنها یک ماکِت و صورت باقی میماند و البته خبری از حقیقت نیست. این مدل ایمان، به خاطر ثروت و قدرت را نمیتوان دین نامید.
اینجا امیرالمؤمنین (ع) سررشته یک بحث مفصل را باز کرده است. زیرا بنا بر این نیست که انبیاء برای دعوت مردم به دین الهی از اینگونه چاذبهها استفاده کنند. حضرت ادامه میدهند که:
وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّهٍ فِی عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَهً فِیمَا تَرَى الْأَعْیُنُ مِنْ حَالَاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَهٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُیُونَ غِنًى وَ خَصَاصَهٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى
ولى خداوند پاک پیامبرانش را در تصمیمهایشان نیرومند و قوى، و از نظر برنامههاى ظاهرى ضعیف قرار داد، با قناعتى که از بىنیازى چشمها را پر مىکرد، و تهیدستى و فقرى که دیدهها و گوشها را از آن مملو مىساخت.
در مقابل خداوند عزم و اراده و قوت به انبیاء داده است. زیرا نبوت یک مسئولیت بسیار سنگین است که نیازمند اراده و عزم قوی است. زیرا عمده برنامه انبیاء الهی حرکت بر خلاف عرف جامعه بوده و چنین اقدامی همراه با سختیها و شدائد فراوان است. اما دستان انبیاء از چیزهایی که برای مردم چشم پُر کن هستند، تهی است. اساساً توازن نبوت به همین شکل اتفاق میافتد که در عزم و اراده در حد بالایی باشند، ولی دستشان از جاذبههای ثروت و قدرت خالی باشد. همچنین در مقابل تجلیات دنیایی، خداوند به انبیاء خود قناعتی عنایت کرده که هرکس ایشان را ببیند دل و چشم او پُر میشود. این بی اعتنایی به دنیا و چشمی به اموال دیگران نداشتن نیز برای نبوت لازم است. نبوت همراه با فقر و ناداری است که برای مردم عادی قابل تحمل نیست. اگر قرار باشد دعوت به دین خدا و پذیرش دین الهی در جای خود و به شکل صحیح اتفاق بیفتد لازم است که انبیاء از حواشی پر زرق و برق دنیا بی نصیب بوده و در مقابل با عزم و اراده و قناعت راه را پیش ببرند.
ذکر این نکته نیز ضروری است که با توجه به نوع استدلال امیرالمؤمنین (ع) که دین باید جذابیت خاص خودش را داشته باشد و از جاذبه قدرت و ثروت استفاده نکند، این بحث تنها مربوط به انبیاء الهی نیست بلکه شامل حال انبیاء و جانشینان ایشان و حتی علمای دینی میشود. زیرا علما نیز در امر تبلیغ دین وارثان انبیاء هستند. [۲]این مساله به شخص انبیاء مربوط نیست بلکه به ماهیت دین مربوط میشود. اگر قرار باشد واقعیت دین در جامعه رواج پیدا کند، نباید قدرت و ثروت در اختیار دین قرار بگیرد. دین باید به صورت مستقل و بدون استفاده از ابزار قدرت و ثروت کارکرد خود را داشته باشد.
البته حکومت امر دیگری است. حکومت به این ابزار نیاز دارد و بدون آن نمیتواند کاری از پیش ببرد. خود امیرالمؤمنین (ع) نیز در رأس حکومت قرار داشته و از این ابزار استفاده نموده است. در واقع حضرت برای پیشبرد اهداف حکومت از ابزار قدرت و ثروت استفاده میکرده، ولی برای تبلیغ دین و رواج دین از این ابزار استفاده نمیکرده است. تبلیغ دین و حکومتداری دو مسئولیت متفاوت هستند که هر کدام اقتضائات خاص خود را دارند. در مسئولیت دینی و در ترویج دین از زبان قدرت استفاده نمیشود.
برای ترویج و اشاعه دین و استفاده از قدرت در این راه سه مرحله میتوان تصور کرد. مرحله اول استفاده از زور و اجبار و اکراه در راه ترویج دین! آیات و روایات بسیاری وجود دارند که اشاره میکنند این عمل جایز و مشروع نیست. مرحله دوم استفاده از اضطرار برای وادار کردن مردم به دینداری! اکراه در جایی است که کسی به انسان زور بگوید تا کاری را انجام دهد، اما اضطرار آنجایی است که شرایط انسان را وادار به انجام کاری میکند. مثلا پیامبری میآید و از معجزه به شکلی استفاده میکند که مردم مجبور به پذیرش دعوت او شوند. دعوت مردم به دین از روی اضطرار نیز ممنوع است و نباید مردم را در شرایطی قرار داد که مجبور شوند ایمان بیاورند. آیات و روایات نیز به این مساله اشاره دارند.
وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً (۹۰) أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجیراً (۹۱) أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ قَبیلاً (۹۲) أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً (۹۳) [۳]و گفتند: «به تو ایمان نمىآوریم تا اینکه براى ما چشمه جوشانى از زمین بیرون آرى؛ یا بوستانى از درختان خرما و انگور براى تو باشد؛ و نهرها را در میان آنها کاملًا بشکافى؛ یا آنچنان که مىپندارى آسمان را قطعه قطعه بر ما فرود آرى؛ یا خدا و فرشتگان را (گروه گروه، به عنوان ضامن) رویاروى ما بیاورى؛ یا براى تو خانهاى از زر (و زیور) باشد؛ یا در آسمان بالا روى؛ و براى بالا رفتن تو (هم) ایمان نمىآوریم، تا اینکه نامهاى بر ما فرود آورى که آن را بخوانیم! «(اى پیامبر) بگو:» پروردگار من پاک و منزّه است؛ آیا [من]جز بشرى فرستاده هستم؟!»
قرآن بعد از بیان درخواستهای نامعقول کفار و مشرکین به پیامبر دستور میدهد که به آنها بگو آیا من به جز بشر و رسول الهی هستم؟ «هَلْ کُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً / آیا [من]جز بشرى فرستاده هستم؟!» معجزه هم تنها در حد این است که پیامبران از آن به عنوان نشانه و معرف خود استفاده کنند تا اثبات کنندکه با عالم غیب ارتباط دارند و از سوی خداوند مبعوث شده اند. هیچ پیامبری از معجزه برای خوف و ترس و نفوذ در دل انسانها استفاده نکرده است. مانند پزشکی که مدرک او برای مراجعه به او به کار گرفته میشود و نشان میدهد که طبابت او جعلی نیست. خداوند در قرآن آورده است که اگر میخواستیم آیهای هولناک از آسمان نازل میکردیم تا همه ایمان آورند. «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ [۴]»
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به این مطلب اشاره فرمودهاند:
الدعوه الإلهیه لا یستقیم أمرها إلا أن توضع على الاختیار الإنسانی من غیر اضطرار و إلجاء [۵]متکلمان ما، در بحث از قاعده لطف به این نکته اساسی توجه داده اند، آنها میگویند بعثت انبیاء الهی از جهت لطف الهی برای راهنمایی بشر ضروری است. ولی این لطف فقط در حد نزدیک شدن به فرمانبرداری و دور شدن از از نافرمانی است؛ ولی نباید اختیار را از انسان سلب کرده و او را در شرایط الجاء و اضطرار قرار دهد. [۶]دعوت الهی انبیاء باید بر اساس انتخاب مردم و به دور از اضطرار و اجبار و اکراه صورت پذیرد. پس هم اکراه و هم اضطرار در پذیرش دین ممنوع است. در کلام امیرالمؤمنین (ع) این دو شرط مقداری توسعه پیدا میکنند. یعنی حتی اگر شرایط سلب اختیار، در حد اکراه و اضطرار هم نباشد، انبیاء از قدرتی که در جذب مردم مؤثر باشد استفاده نمیکنند. انبیاء از هیچگونه منابع ثروت و قدرت که ناخود آگاه در جذب مردم تاثیر دارند، در تبلیغ دین استفاده نمیکنند. ابزار پیامبران الهی، همان دعوت بر اساس جکمت و موعظه حسنه است:
ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدین [۷]با حکمت و پندِ نیکو، به راه پروردگارت فرا خوان، و با آنان به آن (شیوهاى) که نیکوتر است، مناظره کن! در حقیقت پروردگارت خود، به کسى که از راهش گمراه گشته، داناتر است و او به (حال) ره یافتگان (نیز) داناتر است.
دعوت به دین فقط بر اساس حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن است. دیگر شیوهها در دعوت پیامبران راهی ندارند و نباید مورد استفاده قرار بگیرند. امیرالمؤمنین در ادامه مطلب خطبه قاصعه میفرمایند:
وَ لَوْ کَانَتِ الْأَنْبِیَاءُ أَهْلَ قُوَّهٍ لَا تُرَامُ وَ عِزَّهٍ لَا تُضَامُ وَ مُلْکٍ تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَ تُشَدُّ إِلَیْهِ عُقَدُ الرِّحَالِ لَکَانَ ذَلِکَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِی الِاعْتِبَارِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِی الِاسْتِکْبَارِ وَ لَآمَنُوا عَنْ رَهْبَهٍ قَاهِرَهٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَهٍ مَائِلَهٍ بِهِمْ فَکَانَتِ النِّیَّاتُ مُشْتَرَکَهً وَ الْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَهً
اگر انبیا داراى قدرتى بودند که کسى را توان معارضه با آنان نبود، و داراى عزّتى که مغلوب کسى نمىشدند، و شوکتشان به گونهاى بود که گردنهاى مردان به سوى آن کشیده مىشد، و مردم براى تماشاى بزرگى و سطوتشان بار سفر مىبستند، این وضع در پندگیرى مردم از آنان آسانتر، و از گردنکشى در برابر آنان دورتر بود، و به خاطر ترسى که از عظمت ظاهر انبیا بر مىداشتند، یا به خاطر رغبتى که به ثروت آنان پیدا مىکردند ایمان مىآوردند، آن هنگام قصدها خالص نبود، و خوبیها به طمع دنیا و آخرت انجام مىگرفت.
طبیعت بسیاری از انسانها اینگونه است که ثروت و قدرت را علامت حقانیت میدانند؛ حتی اگر علامت حقیقت ندانند، وقتی پای ثروت و قدرت در میان باشد دیگر کاری به حقیقت و حقانیت ندارند و همین موقعیت همراه با ثروت و قدرت برایشان مطلوبیت پیدا میکند. ابن ابی الحدید در شرح این سخن حضرت (اگر انبیاء قدرت داشتند، مردم آسانتر میپذیرفتند و کمتر در برابرشان گردن کشی میکردند) میگوید: اگر پیامبران مانند پادشاهان بر اریکه قدرت تکیه کرده بودند، نزدیک شدن به آنها و قبول سخنانشان سخت نبود و مردم با توجه به شکوه قدرت از بدیها پرهیز میکردند؛ ولی این پرهیز، از ترس شمشیر بود، نه آنکه بدی را زشت بشمارند. در این شرایط دوری از سرکشی و استکبار از سر وحشت بیشتر میشد. نه آنکه بخاطر زشتی آن را ترک کنند. در این صورت ثواب برای مکلفان بی مورد بود یا به حداقل کاهش مییافت [۸].
اگر انبیاء از چنین امکانی برخوردار بودند، ایمان مردم یا از سر ترس بود و یا به خاطر رسیدن به ثروت ایمان میآوردند. در این صورت مؤمنان حقیقی از مؤمنان غیر حقیقی قابل تمایز نبودند. مشخص نمیشد که افراد اعمال نیک را از روی ایمان واقعی انجام میدهند و یا به خاطر رسیدن به ابزار قدرت و ثروت از فرامین انبیاء پیروی میکنند! در نتیجه سیستم و نظام نبوت به طور کلی به هم میخورد.
امیرالمؤمنین در اینجا از تأثیر منفی قدرت، در اخلاص نیّتها سخن گفته است که دعوت اگر پشتوانه اش قدرت باشد، نیّتها مشترک میشوند. «فکانت النیات مشترکه.» برخی این جمله را چنین تفسیر کرده اند که اگر پای قدرت در میان باشد، مردم برای دستیابی به دنیا و آخرتِ توأمان ایمان میآورند و دیگر نیّت هایشان خالص نخواهد بود؛ بلکه آمیختهای از دنیا طلبی و آخرت خواهی میگردد؛ (اشتراک در نیت هر شخص)، ولی بر اساس تفسیر دیگر، اشتراک در میان مردم متصور است، که برخی برای خدا و برخی دیگر، برای دنیا، دعوت انبیاء را میپذیرند [۹].
در واقع دینداری و ایمان دارای یک نظام و چارچوب خاص است که به فرموده امیرالمؤمنین (ع) اگر امتیازات زر و زور وارد آن شود، نظام ایمان و نبوت انبیاء به هم میریزد. سپس حضرت ادامه دادند:
وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَ التَّصْدِیقُ بِکُتُبِهِ وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَ الِاسْتِکَانَهُ لِأَمْرِهِ وَ الِاسْتِسْلَامُ لِطَاعَتِهِ أُمُوراً لَهُ خَاصَّهً لَا تَشُوبُهَا مِنْ غَیْرِهَا شَائِبَهٌ وَ کُلَّمَا کَانَتِ الْبَلْوَى وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ کَانَتِ الْمَثُوبَهُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَلَ
ولى خداى سبحان اراده کرد که مردم از روى اخلاص از پیامبرانش پیروى کنند کتابهاى آسمانىاش را تصدیق کرده و در برابرش خشوع نمایند و فرمانش را اطاعت کنند و تسلیم طاعات او باشند. آرى همه این امور را اراده کرد تا خاص خودش باشد و هیچ شائبه شرک همراه نیاتشان نباشد؛ و هر اندازه که بلا و امتحان بزرگتر باشد، ثواب و پاداش هم بیشتر خواهد بود.
پس پیروی از انبیاء و خضوع و کرنش در برابر خداوند فقط باید به صورت خالص برای خدا باشد و هیچ شائبهای نداشته باشد. اتفاقا هرچه سختی این راه بیشتر باشد ارزش و پاداش آن نیز بیشتر خواهد بود. طبیعتا افرادی که ایمان آنها سست است و به دنبال کسب منافع مادی هستند، خود به خود از مسیر ایمان فاصله میگیرند و آنهایی که ثبات قدم و اعتقاد ناب و خالص دارند، در این مسیر موفق خواهند بود.
در نتیجه اگر سوال شود که آیا دین میتواند در خدمت قدرت قرار بگیرد؟ در پاسخ خواهیم گفت شأن دین بالاتر از این است و پاسخ روشن است که دین نباید ابزار قدرت باشد. اما عکس قضیه نیز پاسخ منفی دارد و قدرت نیز نباید در خدمت دین قرار بگیرد. امیرالمؤمنین نیز این نظریه که دین میتواند از ابزار ثروت و قدرت استفاده کند را نفی میکند و نشان میدهد که پایه و اساس دین مبتنی بر انتخاب آزادانه مردم است و اگر این انتخاب از مردم گرفته شود سیستم ثواب و عقاب الهی هم در دنیا و هم در آخرت به هم ریخته میشود. حتی بالاتر از آن تعبیر حضرت این بود که اسماء و الفاظ نیز معانی و ارزشهای خود را از دست میدهند و کلمات بار معنایی خود را نخواهند داشت. در نتیجه همه چیز در دایره ایمان صوری و قلابی خواهد بود.
ممکن است این سوال در ذهن خواننده ایجاد شود که اگر استفاده از مصادیق ثروت و قدرت برای ایمان و دین جایز نیست و بلکه ممنوع است، پس چرا خداوند به افرادی که ایمان میآورند وعده بهشت و ثوابهای اخروی میدهد و افراد خاطی و معصیتکار را به عذاب الهی هشدار میدهد؟ در پاسخ باید گفت این وعده و وعیدها هیچکدام نقد نیستند و به همه آنها وعده آخرت هستند و همین نقد نبودن آن باعث میشود کسی به خاطر رسیدن به منافع مادی ایمان نیاورد. همچنین انبیاء از وعدههای آخرتی استفاده میکنند تا به مردم بگویند زندگی شما محدود به دنیا نبوده و انسان با مرگ نابود نمیشود و پس از مرگ نیز حیات وجود دارد و آن حیاتِ پس از مرگ تابعی از زندگی انسان است. به صورتی که اگر کسی در دنیا مثلا حرامخواری نماید در آخرت آتش جهنم را میخورد. یعنی انبیاء در واقع تأثیرات عمل را برای انسانها توضیح میدهند. اگر در این دنیا کسی زندگی پاکی داشته باشد در قیامت هم به او مثلا نوشیدنی پاک خواهند داد. وعدههای آخرت تبیین نظام عینی و واقعی دنیا و آخرت است. این نوع تبیین نظام، از انسان سلب اختیار نمیکند بلکه مشوّق انسان است. به هر حال وعدههای آخرتی، چون بالفعل نیستند از انسان سلب اختیار نمیکنند. آنچه که موجب سلب اختیار از انسان میشود همین ثروت و قدرت بالفعل دنیا است.
البته ممکن است بعضی افراد مسئولیت خاص داشته باشند و برای انجام آن به قدرت و ثروت نیاز داشته باشند. مثلا کسی میخواهد در برابر ظلم بایستد، مشخص است که این فرد نیاز به قدرت دارد تا بتواند مردم را جمع کند و در برابر ظلم ایستادگی کند. چنین اموری ابزار خاص خود را نیاز دارد. اما توسعه در دین و ترویج ایمان، چون باید بر اساس تشخیص و انتخاب عقلی و قلبی و تمایل درونی باشد، نباید با ظواهر دنیا آمیخته شود. نباید برای امر دینی که به انتخاب انسان بستگی دارد، ارزش مادی تعیین و از اینگونه ابزارها برای نشر دین استفاده کرد. زیرا اگر از ظواهر مادی دنیا برای رواج دین استفاده شود، در واقع یک دین پوچ و تو خالی رواج پیدا خواهد کرد. این نوع ترویج دین با استفاده از مظاهر دنیوی نه تنها موجب صلاح دین و جامعه نیست بلکه سبب ایجاد و ترویج بیشتر فساد میگردد.
پرسش و پاسخ
س: با توجه به مسائل مطرح شده ظاهرا نتیجه فرمایشات از آنچه در مقدمه آمد و در کلام امیرالمؤمنین آمده است، بیشتر است. به طوری که در متن نهج البلاغه از برخی منابع قدرت نام برده شد که استفاده از آن برای ترویج دین ممنوع است، سپس نتیجه گرفته شد که کلا استفاده از قدرت در ترویج دین جایز نیست. در حالی که به نظر میرسد در غیر از موارد اکراه و اضطرار استفاده از قدرت اشکالی نداشته باشد.
ج: در استدلال مطرح شده دو گونه تعمیم وجود داشت. اول این که در کلام امیرالمؤمنین (ع) سخن از انبیاء الهی بود و این مساله توسعه داده شد به هر کسی که میخواهد دین را ترویج کند. انبیاء و غیر انبیاء تفاوتی ندارند و در زمانه کنونی که پیامبری وجود ندارد، هرکس دیگری که شأن ترویج دین برای خود قائل است نیز شامل میشود.
توسعه دیگری که در استدلال وجود داشت این است که در کلام حضرت از یک سری ابزار و روش نام برده شده است مانند این که پیامبری طلا و ثروت داشته باشد، که این مطلب به قدرت توسعه داده شد. این توسعه دوم نیز از خود کلام حضرت استفاده میشود. زیرا امیرالمؤمنین (ع) در کلام خود یک علتی را بیان کردند و فرمودند این ابزار مورد استفاده انبیاء قرار نمیگیرد، زیرا در نتیجه مردم تحت جاذبه این مظاهر دنیوی ایمان میآورند. از این استدلال حضرت معلوم میشود به طور کلی جاذبههای مادی و غیر طبیعی باید کنار گذاشته شود تا پیام دین به صورت مستقل ارائه شود. مثلا امروزه شخصی با استفاده از ابزار رسانه دین را تبلیغ میکند. آیا مردم جذب قدرت رسانه میشوند؟ یا به وسیله رسانه پیام دین را میشنوند؟ اگر شرایط به شکلی باشد که مردم مجذوب خود رسانه شوند، نباید از آن در ترویج دین استفاده کرد. ولی اگر مردم به وسیله رسانه تنها پیام دین را شنیدند و به خود دین جذب شدند، استفاده از آن اشکالی ندارد.
در زمان پیامبر (ص) نیز ایشان امیرالمؤمنین (ع) را به یمن فرستادند تا دین را تبلیغ کند. حضرت هم در یمن دین را به مردم ابلاغ کرد، اما در راه تبلیغ دین از سوی حضرت اعمال قدرت به شکلی که مردم تحت جاذبه قدرت دین را بپذیرند، اتفاق نیفتاد. مثلا در زمان امیرالمؤمنین (ع) استفاده از قدرت سیاسی برای جذب به دین وجود نداشته است. امروز هم اگر کسی با نگاه به رسیدن به قدرت سیاسی جذب دین شود، باز کلام حضرت درباره او صادق است. به طور کلی آنچه حضرت فرمودند این است که خدا یک نوع دینداری خالصانه از بندگان خود میخواهد. پس استفاده از هر چیزی که این خلوص را از بین میبرد، ممنوع است. ممکن است کسی بگوید همه مردم خالص نیستند. در پاسخ باید گفت این جا سخن درباره مردم نیست بلکه سخن درباره انبیاء و مبلغان دینی و روشها و استفاده آنها از ابزار دنیایی است که باید شرایطی را برای دینداری خالصانه مردم فراهم کنند و استفاده از هر چیزی که این خلوص را از بین میبرد را کنار بگذارند. البته درجه رشد و آگاهی مردم متفاوت است و طبیعتا نوع دینداری آنها نیز متفاوت خواهد بود.
س: با توجه به مطالب عنوان شده مواردی که انبیاء از تجلیات قدرت و ثروت استفاده کردهاند، مانند حضرت سلیمان را چگونه میتوان توجیه کرد؟
ج: در بین مطالب اشاره شد که ممکن است پیامبر، امام یا جانشین ایشان در رأس قدرت هم قرار بگیرد. در این صورت این فرد دارای دو سِمَت است که هر کدام دارای شأن خودش میباشد. مانند شخصی که پزشک است و برای طبابت خود ابزاری لازم دارد و همین شخص استاد دانشگاه است و برای تدریس ابزار متفاوتی لازم دارد. ممکن است همین فرد در تجارت هم دستی داشته باشد که آن هم اقتضائات خاص خودش را دارد. آنچه محل بحث است و در کلام امیرالمؤمنین (ع) به آن اشاره شده این است که فردی که میخواهد دین را ترویج کند از چه ابزاری باید استفاده کند و از چه ابزاری نباید استفاده کند. حال اگر این شخص شأن و جایگاه دیگری دارد، در این جایگاه مقتضیات خودش را رعایت میکند. با اینکه احوالات حضرت سلیمان از جمله استثنائات انبیاء است، اما حضرت سلیمان از این قدرت و ثروتی که در اختیار دارد برای اکراه و اضطرار مردم و دعوت آنها به دین از این طریق استفاده نکرده است. بلکه او قدرت نظامی خود را به رخ پادشاه سبا کشید تا او را وادار به تسلیم کند؛ ولی این تسلیم، تسلیم در برابر اقتدار سلیمان و حکومت او بود، نه تسلیم در برابر پروردگار. مرحوم علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان درباره نامه حضرت سلیمان به بلقیس: «أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ [۱۰]» اشاره کرده است که در اینجا درخواست اسلام، به معنای مصطلح آن یعنی ایمان به خدا مطرح نیست؛ بلکه سلیمان در خواست کرده که ملکه سبا در برابر او تسلیم شود [۱۱].
س: با توجه به این مطالب درباره قاعده تألیف قلوب و اینکه عدهای تحت عنوان مؤلفۀ قلوبهم ایمان آوردند، نیاز به توضیح و توجیه دارد.
ج: همانطور که در قرآن آمده یکی از محلهای مصرف زکات همین مساله تألیف قلوب است. این مساله بیشتر از اینکه تبلیغ دین باشد در واقع دفع شر است. در مؤلفۀ قلوبهم مالی به فرد داده میشود تا شر خود را از سر مسلمین کم کند، نه اینکه او ایمان بیاورد. به قول مرحوم میرزای شیرازی که فرموده بودند من به دو دسته پول میدهم یکی آن که دستم را بگیرد و دیگری آن که پایم را نگیرد. پس اینگونه مدیریت امور، امر غیرمعقولی نیست. بسیاری از فقها مانند شیخ طوسی، پرداخت سهمی از زکات به مولّفه قلوبهم را از آن جهت میداند که آنها با دشمن همکاری نکنند و در درگیری بین مسلمانان و مشرکان، از مسلمانان حمایت نمایند. در کتابهای فقهی مولّفه قلوبهم اینگونه تعریف شده است: «هم الکفار الّذین یستمالون الی الجهاد [۱۲].»
س: این مطلب که یکی از عوامل موفقیت پیامبر اسلام (ص) ثروت حضرت خدیجه بوده چگونه تفسیر میشود؟
ج: ثروت حضرت خدیجه برای دعوت مردم به اسلام و ایمان مصرف نشده است. بلکه این ثروت برای افرادی که پیشتر با خلوص نیت ایمان آوردهاند و به خاطر نیرنگ مشرکین و کفار در مضیقه اقتصادی قرار گرفتهاند مصرف شده است. در واقع خود مسلمانها چه حضرت خدیجه و چه غیر او نسبت به همدیگر وظیفه حمایت و رسیدگی به مشکلات یکدیگر دارند. وقتی کسی تمکن مالی دارد و متوجه میشود دیگران به دلیل ایمان آوردن به مشکلات اقتصادی دچار شدهاند، وظیفه دارد که با اموال خود از سایرین حمایت کند. ضمن اینکه همانطور که مرحوم استاد مطهری به این مطلب اشاره کرده اند، درباره ثروت حضرت خدیجه یک نوع بزرگنمایی و شیطنت صورت گرفته و ثروت او به شکلی نبوده که ایشان فرد بسیار ثروتمندی بوده باشد.
به هر حال هیچ کس نگفته است که پولهای حضرت خدیجه بین مشرکان توزیع شده تا آنها مسلمان شوند. استاد مطهری در این باره میگوید: آیا پول خدیجه را به کسی دادند گفتند بیا مسلمان شو؟ آیا در تاریخ چنین چیزی یافت میشود؟ در شرایطی که پیامبر و مسلمین در نهایت درجه سختی بودند، خدیجه مال و ثروت خویش را در اختیار پیامبر (ص) گذاشت، ولی نه برای اینکه پیغمبر (ص) العیاذ بالله به کسی رشوه بدهد! این مال آنقدر هم زیاد نبوده است. پس اگر مال خدیجه نبود شاید فقر و تنگدستی مسلمین را از پا در میآورد. مال خدیجه خدمت بود، اما نه خدمتِ رشوه دادن که کسی را با پول مسلمان کرده باشد. مسلمانان گرسنه را نجات داد و مسلمانان با پول خدیجه توانتستند سد رمقی کنند [۱۳].
س: پیامبران هدفی داشتند که اقامه قسط بود و این هدف نمیتوانست بدون کسب قدرت تحقق پیدا کند.
ج: در ادامه به موضوعات بیشتری پرداخته خواهد شد. اینکه آیا برپایی قسط هدف انبیاء بوده یا نه؟ اگر برپایی قسط جزء اهداف انبیاء بوده آیا بدون استفاده از قدرت امان پذیر است؟ پاسخ اجمالی این مساله این است که قرآن میفرماید:
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ [۱۴]بیقین فرستادگانمان را با دلیلهاى روشن (معجزه آسا) فرستادیم، و همراه آنان کتاب (الهى) و ترازو را فرو فرستادیم، تا مردم به دادگرى برخیزند؛ و آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویى شدید و سودهایى براى مردم است، و تا خدا معلوم دارد که چه کسى او و فرستادهاش را در نهان یارى مى کند؛ براستى خدا نیرومندى شکستناپذیر است
یعنی انبیاء باید این پیامها را برسانند. کار انبیاء ابلاغ پیام است. وظیفه آنها همین اندازه است که ابلاغ پیام کنند.
ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغ [۱۵]
بر فرستاده [خدا وظیفهاى]جز رساندن (پیام الهى) نیست.
بعد از ابلاغ، مسئولیت مردم شروع میشود. مردم باید قسط را بر پا کنند. نه اینکه انبیاء مردم را وادار به قسط کنند. سیر آیه این مطلب را نشان میدهد که بعد از ابلاغ رسل، برای انجام وظیفه مردم خداوند آهن هم میفرستد که مردم برای اقامه قسط از آن استفاده کنند. این در حالی است که ابزار انبیاء تنها کتاب و میزان است.
س: با توجه به مباحث مطرح شده، آیه «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَهُ الْأُمُور/ کسانى که اگر در زمین به آنان امکانات دهیم، نماز را برپا مىدارند، و [مالیات]زکات را مىپردازند، و به [کار]پسندیده فرمان مىدهند، و از [کار]ناپسند منع مىکنند، و فرجام همه کارها تنها براى خداست (حج ۴۱)» چگونه تفسیر میشود؟ مگر تمکن در زمین در این آیه، به معنای قدرت یافتن نیست؟ پس از کسب قدرت، از آن برای اقامه نماز استفاده میشود.
ج: برای مفاد این آیه تفاوتی نمیکند که شرایط مکنت چگونه و در کجا حاصل شده باشد. در هر صورت مسلمانها وقتی به مکنت برسند باید به وظایف خود عمل کنند. حتی ممکن است در سرزمین کفر عدهای مسلمان به مکنت برسند و همانجا اقامه نماز و امر به معروف داشته باشند. در واقع آیه شریفه نمیگوید برای دینداری به دنبال مکنت باشید بلکه آیه در صدد معرفی مؤمنین است که وقتی به مکنت میرسند به وظایف دینی خود عمل میکنند. آیه قبل اینطور است: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ [۱۶]» این آیه در فضای دفاع است. وقتی مسلمانان با دفاع خود، موفق شوند که شر دشمنان را از سر خود کوتاه کنند، آنگاه وظایف دینی خود را آزادانه انجام میدهند. این آیه هرگز نمیگوید قدرت کسب کنید تا به زور دیگران را وادار به دینداری کنید. به علاوه اساسا اقامه نماز به معنای استفاده از قدرت حکومت برای برپایی نماز و ترویج آن نیست. مرحوم شهید بهشتی سالهای قبل از انقلاب در هامبورگ و بعد از آن در ایران جلسات تفسیری داشتند که به تازگی متشر شده است. در اوایل تفسیر ایشان بحث اقامه نماز مطرح شده و ایشان فرمودهاند اقامه نماز یعنی همین نماز خواندن. در واقع نماز، چون ترکیبی از افعال و قرائت هست در زبان عربی گفته میشود اقامه، ولی در زبان فارسی خواندن آن بیشتر مورد توجه قرار گرفته و گفته میشود نماز خواندن! پس اقامه نماز به این معنا نیست که تشکیلاتی ایجاد شود تا شرایط برپایی نماز را مهیا کند و اعمال قدرت صورت بگیرد، بلکه به همین معنای نماز خواندن است. [۱۷]۱ – نهج البلاغه، خطبه قاصعه، ۱۹۲
[۲]– إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَهُ الْأَنْبِیَاء، الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۱، ص ۳۲
[۳]– سوره اسراء، آیات ۹۰ تا ۹۳،
۴ – سوره شعراء، آیه ۴
[۵]– طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج ۷، ص ۲۲،
۶ – علامه حلی، کشف المراد، ص ۳۲۴
[۷]– سوره نحل، آیه ۱۲۵،
۸ – ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۵۶،
۹ – ابن میثم بحرانی و ابن ابی الحدید، تفسیر اول را مطرح کرده اند و علامه مجلسی (ره) نیز همین تفسیر را ترجیح داده است. (ر. ک مرآه العقول، ج ۱۷ ص ۲۵)
۱۰ – سوره نمل، آیه ۳۱،
۱۱ – طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۵، ص ۳۶۰ ن آن
۱۲ – محقق حلّی، شرایع الاسلام، ج ۱، ص ۱۶۱،
۱۳ – مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (سیره نبوی)، ج ۱۶، ص ۱۸۱
[۱۴]– سوره حدید، آیه ۲۵
[۱۵]– سوره مائده، آیه ۹۹، نور ۵۴ و عنکبوت ۱۸،
۱۶ – سوره حج، آیه ۳۹
[۱۷]– ر. ک: بهشتی، سید محمد، در مکتب قرآن، ج ۱، ص ۲۳ و ۷۳
در جمهوری اسلامی مدعیان دین و حوزه های علمیه و ولایت فقیه حاکمیت داردکه همه ظهور وبروز دین اسلام قرار است باشد، انشاءلله، و در همین حین حفظ آن اوجب واجبات است ولذا قدرت زمین و هوائی و دریائی و ....در خدمت آن است.
پس چی شد؟ حرف آیه الله که فرمودند دین در خدمت قدرت نباید باشد، نمود یافته و برای داشتن قدرت، از حربه دین استفاده می گردد.
ولی ممککن است گفته شود که دین اسلام ساری و جاریست و قدرتهای ...در خدمت دین؟! تا قضاوت الهی چه باشد...واقعا دین در خدمت قدرت و حاکمیت است یا قدرت در خدمت دین و حاکمیت؟و شاید هم قدرت در خدمت جمهوری اسلامی ؟واما روزی که پرده بیفتد نه تو مانی و نه من...