نمیدانم باید خوشحال باشم یا ناراحت. نمیدانم از اتفاق خوشی که در حال وقوع است بنویسم یا از اینکه چرا باید کسی با این همه معلومات و ویژگی در زندان از رساله دکتریاش دفاع کند. نمیدانم باید از مسئولان زندان بابت فراهم کردن شرایط تحصیل تشکر کنم یا بگویم نمیشد به مددجو مرخصی دهند تا در دانشگاه از پایاننامهاش دفاع کند؟
هممیهن نوشت: پایگاه اطلاعرسانی سازمان زندانها عکسی از جلسه دفاع دکتری مددجو (ی. د) دانشجوی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران در رشته سلامت و رفاه اجتماعی منتشر کرده است. دفاع در محل دارالقرآن زندان رجاییشهر برگزار شده. در توضیح خبر آمده است که فرد دانشجو دو جلد کتاب درباره عدالت و سیاستگذاری اجتماعی و همچنین ۴ مقاله منتشر کرده است.
همچنین جلسه دفاع در حضور اساتید راهنما، مشاور و سه نفر بهعنوان داور برگزار شده است. در این چند وقت آنقدر هشتگ زدهاند که جای {... } زندان نیست، میخواستم تیتر بزنم جای دانشجوی دکتری زندان نیست. اما نمیدانیم جناب (ی. د) به چه دلیل در بند گرفتار آمده است؛ بنابراین فارغ از قضاوتهای بیرونی تنها درباره عکس حرف میزنیم. ۱۰ نفر در عکس حضور دارند. هشتنفر پشت میز نشستهاند، دو زن و شش مرد.
مطابق متن خبر پنج نفر آنها دانشگاهی هستند. جلوی نفر سوم از سمت چپ عکس یک موبایل روی میز است و از آنجایی که ورود موبایل به زندان ممنوع است، شخص موردنظر احتمالا از مسئولان زندان است. خود آقای (ی. د) هم که در حال دفاع است. یک نفر هم در انتهای عکس پشت شیشه ایستاده و به جلسه دفاع نگاه میکند. روی میزها که دو تای آنها میز کامپیوتری است که تغییر کاربری داده، سه آب معدنی بزرگ با لیوان یکبار مصرف و یک کیک و آبمیوه گذاشته شده است.
درحالت عادی پذیرایی از میهمانان جلسه دفاع بهعهده دانشجو است. در شرایطی که آقای دکتر قرار دارد همین که توانسته چنین پذیراییای را تدارک ببیند خانهاش آباد. با دیدن این عکس حس دوگانه غریبی به سراغم آمده است. نمیدانم باید خوشحال باشم یا ناراحت. نمیدانم از اتفاق خوشی که در حال وقوع است بنویسم یا از اینکه چرا باید کسی با این همه معلومات و ویژگی در زندان از رساله دکتریاش دفاع کند. نمیدانم باید از مسئولان زندان بابت فراهم کردن شرایط تحصیل تشکر کنم یا بگویم نمیشد به مددجو مرخصی دهند تا در دانشگاه از پایاننامهاش دفاع کند؟