مشهورترین نظریه در این باب کتابی است که برتراند راسل فیلسوف شهیر انگلیسی در سال ۱۹۳۵ با عنوان «در ستایش بطالت» نوشت و برخی به خاطر بار منفی واژۀ بطالت، به فراغت یا تنآسانی هم برگرداندهاند. هر چند که در کلام سعدی هم تنآسانی (که غالبا به غلط تنآسایی مینویسند) بار مثبت ندارد.
مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: از تعطیلات ناگهانی مراکز اداری و آموزشی و کسبوکارها با هدف کاهش مصرف گاز قاعدتاً باید به مثابه فرصتی برای فراغت یا تنآسانی و استراحت استقبال شود، اما شاهدیم برخی به خاطر آن که از خالیشدن ساعتهای کار احساس خلأ و پوچی میکنند، تعطیلات یا مشخصاً این جور تعطیلیهای ناگهانی را دوست ندارند. خاصه این که برنامهریزی شده نیست و ناگهانی است یا، چون در این هوای سرد نمیتوان بار و بندیل سفر بست و مثلا به شمال یا جای دیگر رفت و مهمتر این که با این اوضاع تورم پول زیاد هم میخواهد و دلِ خوش و به قول سهراب: دلِ خوش سیری چند؟!
بله، اینکه فعالان بخش خصوصی یا شهروندانِ دنبالکنندۀ کارهای مهم اداری مثل افرادِ درگیر در پروندههای قضایی یا متقاضیان وام و اعتبار از بانکها یا درخواستکنندگان انواع و اقسام مجوزهای دولتی از تعطیلات ادارات راضی نباشند، یا خانمِ خانهدار حوصلۀ دعوا و مرافعۀ بچهها در خانه را نداشته باشد، چون اوقات مدرسۀ فرزندان تنها وقت استراحت او تلقی میشود، قابل درک است، اما کسانی بدون بیم اقتصادی و معیشتی و تنها به لحاظ روحی و روانی و شاید فکری و فلسفی از سپریکردن روزی بدون کار احساس ملال و افسردگی و بطالت میکنند و همین نشان میدهد برخی چنان اوقات خود را تنها با کار و کسب درآمد پر میکنند که از یاد بردهاند انسان، تنها برای کار و کار و کار پا به این دنیا نگذاشته است. نه نگاه خداباور، هدف از خلقت آدمی را تنها کار برای گذران زندگی میداند (و بر عبادت تأکید دارد) و نه طبیعتگرایان و پیروان فلسفههای دیگر، ولی همۀ ما مقهور چیرگی اندیشههای سرمایهسالارانه شدهایم و باور کردهایم در این دنیا فقط باید کار کرد! آن هم کارهایی که اغلب درآمد آنها به تناسب توزیع نمیشود.
مشهورترین نظریه در این باب کتابی است که برتراند راسل فیلسوف شهیر انگلیسی در سال ۱۹۳۵ با عنوان «در ستایش بطالت» نوشت و برخی به خاطر بار منفی واژۀ بطالت، به فراغت یا تنآسانی هم برگرداندهاند. هر چند که در کلام سعدی هم تنآسانی (که غالبا به غلط تنآسایی مینویسند) بار مثبت ندارد: ایها الناس جهان جای تنآسانی نیست/ مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست..
راسل، اما میگوید اگر بتوان تنها ۴ ساعت در روز کار کرد و باقی اوقات را به فراغت و پرداختن به علایق پرداخت تا جا برای بیکاران هم باز شود چرا که نه؟ او بر این باور است که پول زیاد به تنهایی خوشحالکننده نیست بلکه احساسِ به دست آوردنِ پول زیادتر به نسبتِ دیگران است که فرد را خوشحال میکند. توصیۀ او به صاحبان پول این است که خرج کنید و لذت ببرید، چون پولی که سرمایهگذاری یا سپردهگذاری میکنید در واقع به دولتها قرض دادهاید و آنها هم صرف جنگهای بیحاصل میکنند.
در وضعیت تورم چهلپنجاه درصدی امروز در ایران البته نمیخواهم توصیههای آقای راسل را نسخۀ این روزها بدانم چرا که جامعۀ نگران فردا دغدغۀ حفظ ارزش پول خود را دارد و حس میکند قالب یخی در دست دارد که دارد ذوب میشود و به سرعت آن را باید در جایی بگذارد تا بیش از این آب نشود. به این جنبه کار ندارم، اما اصل حرف برتراند راسل درست است. چرا فکر کردهایم زندگی بدون کار به معنی بطالت است؟ این که وقت خود را بفروشیم باطل نیست، ولی این که وقتمان از آنِ خودمان باشد باطل است؟
راسل البته از بطالت، علیالاطلاق دفاع نمیکند چرا که بطالتِ ثروتمندان را خطرناک میداند، چون آسودگیِ آنان به بهای ناآسودگیِ دیگران فراهم آمده است. با منطق اقتصادی هم این حرف تا حدی درست است اگرچه همواره عامدانه نبوده تا تقابل ایجاد کنیم. وقتی یک دهه رشد اقتصادی ما منفی یا صفر بوده یعنی حجم اقتصادمان بزرگ نشده در حالی که در همین دهه اختلاف طبقاتی بیش از هر زمان دیگری در تاریخ ایران افزایش یافته و این به زبان ساده یعنی پول یک عده کثیر رفته در جیب قلیلی دیگر. چون رشدی در کار نبوده تا آنان از آن برخوردار شده باشند! وقتی رشد اقتصادی مثبت باشد منبع و منشأ کسب درآمد و تولید ثروت مشخص است، ولی در رشد منفی و صفر یعنی از طبقاتی به طبقهای منتقل شده یا طبقۀ تازه ایجاد کرده است (و ما را بگو چه دلخوش بودیم به شعار جامعه بیطبقه!)
ناخرسندی کارگر روزمزد و معلم حقالتدریسی از تعطیلی غیرمترقبه یا نگرانیِ پیمانکار بخش خصوصی کاملا قابل درک است، اما گاه میبینی کسی که از حقوق ثابت برخوردار است نیز از اعلام تعطیلی ملول میشود در حالی که میتواند قدم بزند، فیلم ببیند، کتاب بخواند، سری به دوستی بزند و به یاد آوَرَد تمام زندگی کار نیست و به چشم برهم زدنی تمام میشود، تمام و به تعبیر بامداد شاعر: زندگی بی شرمانه کوتاه است...
موریس مترلینگ میگوید انسان، موجودی عجیب است. همواره از کوتاهی عمر مینالد با این حال دوست دارد زودتر بازنشسته شود یعنی سالهای جوانی او زودتر به سر آید! یا دوست دارد زودتر ماه به پایان رسد تا حقوق دریافت کند حال آن که در واقع عمر خود را داده و پولی دریافت کرده است. با این اوصاف، تعطیلی در این دی ماه ۱۴۰۱ خورشیدی که دو ماه جوانتریم بهتر است یا نوروز ۱۴۰۲ که دو ماه بر عمر ما افزوده شده؟!
حدس میزنم مخاطب بگوید: نفَس نویسنده از جای گرم بلند میشود. با بیگازی و سرما و گوشت دویست هزار تومانی (گاه بیشتر است منتها نمیخواهم رسمیت بدهم!) و تخممرغ شانهای ۸۵ هزار تومان (سکه و دلار هم جای خود) و اوضاع چند ماه اخیر کدام تعطیلات؟! اما اتفاقا برای رهایی از همین فشارها به قدری تنفس نیاز است.
اشتباه نشود. اتفاقا خوب درک میکنم حس یکی از بستگان را که هر ساعت نگران قطع گاز گلخانۀ خود است. منظور این موارد نیست. این است که گمان نکنیم زندگی فقط در شکل معمول و روتین آن معنی دارد. بررسیها نشان میدهد افسردگی عصر و غروب روزهای تعطیل خصوصا جمعهها به خاطر این است که شخص نمیداند با اوقات خالی چه کند، چون آنقدر اوقات خود در روزهای هفته را در محل کار یا در ترافیک سپری کرده و خسته و کوفته به رختخواب رفته که وقتی، وقتی خالی میشود از این خلأ میترسد یا خود را در برابر انتظار خانواده که توقع رفتن به مرکزی تفریحی یا رستوران را دارند و مدام میگویند حوصلهمان سر رفته ناتوان میبیند.
در حالی که جدای بحثهای اقتصادی نباید نگران کننده باشد. احتمالا انیمیشنی را دیدهاید که خانم خانه از مرد میپرسد داری چه کار میکنی و او میگوید هیچ! زن میگوید مراقب باش بیرون سرد است، لبس گرم بپوش! مرد پاسخ میدهد:، اما من قصد بیرون رفتن ندارم. زن میگوید: پس چه کار داری میکنی و باز پاسخ قبل را تکرار میکند و انگار پاسخ "هیچ"، برای او باورپذیر نیست در حالیکه همان گونه که مدتها گذشت تا دریافتند "صفر" هم یک عدد است، "هیچ" هم یک مفهوم است و مثل صفر اهمیت دارد. در آن حکایت زن آنقدر ادامه میدهد که پایان کمیکی دارد، ولی انگار برای خانم خانه قابلباور نیست که مرد میتواند بنشیند و فقط به بیرون نگاه کند. همین! و لازم نیست حتما کار خاصی انجام دهد. یاد گفتۀ یک رانندۀ مسن مسافربر میافتم که سالها پیش وقتی خانمی زیبا و آراسته از خودرو پیاده شد و رفت، خطاب به من گفت: اینها که زن نیستند. زن، مادر مرحوم من بود که از صبح تا شب کار میکرد. اینها که در خانه کار نمیکنند. در واقع جارو برقی و پلوپز و ماشین لباسشویی کار میکند. به او گفتم: خوب، این وسایل اختراع شده تا زندگی آسانتر باشد و زن و مرد کمتر رنج بکشد. مثل همین خودرو که شما میرانید. کاش زمان مادر مرحوم شما هم این وسایل بود یا در دسترس شما بود تا آسودهتر زندگی میکرد. پاسخ او قابل تأمل بود: زندگی برای آسودگی نیست.
نمیخواستم با پیرمرد بحث کنم، ولی میدانیم که در نگاه سنتی زندگی یکسره رنج است و نگاه مدرن لذتجوست. خواجه عبدالله انصاری هم میگوید: زندگی آزمایش است نه آسایش.
اما هیچ یک نگفتهاند تمام زندگی باید به کار بگذرد. تازه برای کار مفید هم نیاز به وقفه و درنگ و حتی ساعاتی بطالت یا تنآسانی هست. میتوان به جای تلف کردن وقت در ترافیکهای دو ساعته کنار پنجره نشست و به بیرون نگاه کرد. این که عاطل و باطل در کنار هم به کار میروند (تعطیل و بطالت) به معنی آن است که در نگاه سنتی تعطیل و بطالت در مقابل کار و فعالیت و به معنی وقفه و بیکارگی و آویزانی بوده، اما دیدم برخی از دوستان که شیفتۀ به کارگیری پارسیسرهاند به جای تعطیلات نوروزی میگویند: "آسودمان نوروزی". (آسودمان را به سیاق "گفتمان و ساختمان و چیدمان" ساختهاند و زیبا هم هست).
در این فقرۀ خاص البته تعطیلات الزاما قرین و همنشین "بطالت" به عنوان نقطه مقابل "فعالیت" نیست. چرا که اگر این تعطیلشدن به کاهش مصرف گاز بینجامد تا هموطنانمان گرفتار سرمای بیشتر و ناچار به بازگشت به تأمین گرمایش با روشهای پیشاگازی نشوند به مثابه یک فعالیت و مشارکت مثبت اجتماعی است. یادمان باشد از یاری به خودمان و هموطنان خودمان سخن میگوییم نه به مردمان اروپا که آقای جواد اوجی وزیر نفت به آقای امیرحسین ثابتی مجری شبکۀ افق قول داده بود زمستان سختی را تجربه خواهند کرد. در همان ویدیو که میلیونها ایرانی بارها دیدهاند. اگر ندیدهاید ببینید.