۱۰ روز از ناپدید شدن زوج جوان گذشته بود که دختری قدم در یکی از کلانتریهای پایتخت گذاشت و مدعی شد میخواهد راز جنایتی تلخ را برملا کند. دختر جوان، زمانی که مقابل افسرنگهبان کلانتری قرار گرفت، گفت: ۱۰ روز است عذاب وجدان مثل خوره به جانم افتاده است. من با تهدید دوستانم و خیلی ناخواسته وارد ماجرا شدم و شاهد قتل مرد جوانی بودم، اما کابوسهای شبانه مرا وادار کرد تا به پلیس مراجعه کنم.
دختر جوان که شاهد قتل یک استاد دانشگاه بود در حالی به خاطر عذاب وجدان راز این جنایت را فاش کرد که عاملان قتل از کشور فرار کردهاند.
به گزارش ایران، چند روز قبل مرد میانسالی به اداره پلیس مراجعه کرد و از ناپدید شدن پسر و عروسش خبر داد و گفت: پسرم استاد دانشگاه و ورزشکار است. چند روزی است که از او و همسرش بیخبرم و هر چه با تلفن همراهشان تماس میگیرم خاموش است. همسایهها نیز مدعی هستند دو روزی میشود که آنها را ندیدهاند. نگرانم و میترسم بلایی سر آنها آمده باشد.
با شکایت مرد میانسال، کارآگاهان اداره چهارم پلیس آگاهی پایتخت به دستور بازپرس عظیم سهرابی، وارد عمل شده و تحقیقات برای یافتن زوج ناپدید شده آغاز شد.
۱۰ روز از ناپدید شدن زوج جوان گذشته بود که دختری قدم در یکی از کلانتریهای پایتخت گذاشت و مدعی شد میخواهد راز جنایتی تلخ را برملا کند. دختر جوان، زمانی که مقابل افسرنگهبان کلانتری قرار گرفت، گفت: ۱۰ روز است عذاب وجدان مثل خوره به جانم افتاده است. من با تهدید دوستانم و خیلی ناخواسته وارد ماجرا شدم و شاهد قتل مرد جوانی بودم، اما کابوسهای شبانه مرا وادار کرد تا به پلیس مراجعه کنم.
دختر جوان گفت: من در یک کافه با مهتاب و کوروش آشنا شدم. کوروش پسری تحصیلکرده و طراح ساختمان بود، مهتاب هم زنی متأهل و جوان بود که فوقدیپلم داشت، اما از زمانی که ازدواج کرده بود، بیرون از خانه کار نمیکرد. او برای پر کردن اوقات فراغتش هر چند وقت یکبار به کافه میآمد. رفت و آمدهایمان به کافه باعث دوستی ما سه نفر شد. من گاهی به خانه مهتاب میرفتم و به این طریق با شوهرش نیز آشنا شدم. شوهر مهتاب استاد دانشگاه و مردی خوشقیافه، ورزشکار و پولدار بود گرچه در ظاهر زوج خوشبختی بودند، اما مهتاب میگفت که با او مشکل و اختلاف زیادی دارد و بعد کم کم متوجه شدم که مهتاب با کوروش روابط صمیمی و پنهانی برقرار کرده است.
دختر جوان گفت: وقتی فهمیدم مهتاب و کوروش ارتباط دارند تعجب کردم، چون شوهرش مردی موجه و مناسب بود، با این حال یک شب که با مهتاب و کوروش به ارتفاعات شمال تهران رفته بودیم، آنها از من خواستند با شوهر مهتاب تماس بگیرم و او را به بهانهای به آنجا بکشانم.
وقتی علتش را پرسیدم گفتند میخواهند او را گوشمالی دهند. من مخالفت کردم، اما آنها با تهدید وادارم کردند تماس بگیرم، به ناچار تماس گرفتم و به دروغ به او گفتم میخواهم در مورد مهتاب صحبت کنم و او هم که از ماجرا بیخبر بود خودش را به محل قرار رساند. زمانی که به محل رسید با دیدن همسرش و کوروش تعجب کرد، اما ناگهان کوروش با چاقو از پشت سر به او حمله کرد و مرد جوان را به قتل رساند. بعد هم جسد را داخل خودرو گذاشته و از شهر خارج شدند.
آنها جسد را به خارج از شهر برده و آتش زدند. بعد از این جنایت، مهتاب و کوروش مخفیانه از کشور خارج شدند. من که شاهد این جنایت بودم، سعی کردم آن را فراموش کنم، اما عذاب وجدان رهایم نکرد و به همین دلیل تصمیم گرفتم موضوع را به پلیس بگویم.
با اعتراف دختر جوان، راز ناپدید شدن مرد جوان برملا شد. برای کشف جسد مرد جوان، مشخصات او به پلیس استانها اعلام شد. درحالی که تحقیقات در این زمینه ادامه داشت، کارآگاهان پلیس دماوند در تماس با پلیس تهران اعلام کردند جسد سوخته مرد جوانی را در روستاهای اطراف دماوند پیدا کردهاند.
کارآگاهان برای اطمینان از هویت مقتول از خانواده این استاد دانشگاه خواستند برای شناسایی جسد به پزشکی قانونی بروند. با حضور خانواده آنها از روی لباسها و ساعت پسرشان هویت جسد سوخته را شناسایی کردند. به دستور بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران، نمونهگیری از جسد برای آزمایشات دی انای صورت گرفت و تحقیقات برای دستگیری زن و مرد جنایتکار ادامه دارد.